Mushoku Tensei - قسمت 06
1
بعد از تولد 10 سالگیش اریس مطیع تر شد.اون به کالس ها هم با دقت گوش میده و
تعداد دفعاتی که کتک میخورم کمتر شده بود.
از ترس خشونت خونگی رها شده بودم و قلبم تو آرامش بیشتری بود.
برای همین،تحصیل خودم رو شروع کردم.
اول از همه،از کتاب تاریخی که تو کتاب خونه پیدا کردم،تحقیق دقیقی درباره تاریخ
جهان رو شروع کردم.
طبق این کتاب،جهان 100000 سال پیش شروع شده و این یه تاریخ واقعا خارق العاده
است.
بر پایه ی جدول زمانی،یا یه همچین چیزی.
— 100000 سال پیش —
تو اون دوران 7 جهان وجود داشت و توسط خداهای مختلفی اداره میشد. اونها “خدایان
دوران باستان” نامیده میشدند.
خداهای هر دنیایی متفاوت اند.
جهان انسان،خدای انسان.
جهان شیاطین،خدای اهریمن.
جهان اژدها،خدای اژدها.
دنیای هیوال،خدای هیوال.
جهان دریا،خدای دریا.
دنیای بهشت،خدای بهشت.
جهان باطل،خدای باطل.
تو اون زمان،چیزی شبیه به یه مانع وجود داشت که جهان ها رو منزوی میکرد،و هیچ
راه آسونی برای سفر به بیرون و داخل این دنیاها وجود نداشت.
مردم یه دنیا حتی از وجود دنیا های دیگه خبری نداشتن.
تنها افرادی که از وجود جهان های دیگه خبر داشتن خدایان و افرادی که قدرت های
بسیار قوی و زیادی داشتن بودن.
–پیش سال 10،000 – 20،000 —
اژدهای خبیث شیطانی در جهان اژدها متولد شد.اون از قدرت استثنایی برخوردار بود و
موانع موجود بین جهان رو از بین برد و >> 5 جنگجوی اژدها << را برای نابودی
جهانهای دیگه مامور کرد.
مردم دنیاهای دیگه،دنیاهاشون رو نابود شده دیدن و به طور مداوم تحت تعقیب قرار
میگرفتن، درنهایت اونها به دنیای انسانها فرار کردن.
بعد از اون،بخاطر اتفاقات پیش اومده،>>5 جنگجوی اژدها <<به خدای اژدها خیانت
کردند و رهبر>>5 جنگجوی اژها<<،امپراطور اژدها،با 4 پادشاه دیگه همکاری کردند و
جنگی رو در مقابل خدای اژدهای فوق العاده قدرتمند شروع کردند.جنگی مرگبار 5
اژهاد دربرابر یکی،و در نهایت جنگ به حالت تساوی به پایان رسید.
به دلیل نبرد،جهان اژدها نابود شد.در پایان،فقط دنیای انسان باقی موند که این
.دنیاست.
— پیش سال 8،000 – 10،000 —
به این دوران عصر هرج و مرج میگفتن.اجداد نژاد انسانها اینجا وارد جنگی آشفته بین
مردم دنیا های دیگه میشن.
تقریباً هیچ اطالعاتی تو این دوره وجود نداره،اما به گفته محققان،بعد از مدت زمان
خیلی طوالنی، هر نژاد به ترتیب تفکیک میشه.
نژادهای هیوالها تو جنگل موندن،نژاد دریا حاکم بر اقیانوس ها و نژاد آسمان مناطق
مرتفع رو کنترل کرد.نژاد اژدها تقریبا نابود شد و اونهایی باقی موندن مخفی شدن.نژاد
باطل میتونه هر کجا زندگی کنه،پس همه جا وجود داره.
و سپس،فقط نژاد بشر و نژادهای اهریمن تو دشت ها به طور بی وقفه می جنگیدند.تو
اون زمان، قاره مرکزی و قاره شیطان با هم پیوند داشتند و بهش قاره بزرگ میگفتن.
— 7000 سال پیش —
با پیشرفت جادو و مهارتهای رزمی،جمعیت هم بیشتر شد.
تو این دوره،جنگ انسان و اهریمن ها هم بود،و درست مثل معنی کلمات،این یک
برخورد عظیم بین نژاد انسان و نژاد شیاطین بود.
این چیزی شبیه جنگ جهانی تو دنیای قبلیمه.جنگ نه تنها شامل نژاد انسانها و نژاد
شیاطین بود، نژادهای دیگه هم تو این جنگ طوالنی دخیل بودن.
— 6000 سال پیش —
انسان و اهریمن به مدت 1000 سال بارها و بارها جنگی منظم شدید رو تکرار کردن،و
قهرمان آلوس و 6 همراهش >>پادشاه بزرگ اهریمن<< و >>کیشیریکا بزرگ
امپراتور جهانی شیاطین<< رو شکست دادن.
با توجه به کلمات امپراطور بزرگ احتماالً یک زن بوده،تو ذهن من ناگهان شکلی از
اریس در حال خندیدن روی زمینی بلند،پوشیده تو یه لباس جنگی نبه تصویر کشیده
شد.
حاال که حرف از قهرمان آلوس افتاد… یعنی این قهرمان مقابل اژدهای شیطانه؟]14]
— 500،5 سال پیش–
با ساده لوحی و نادونی نژاد انسان،و همچنین باور اینکه بعد از شکست دادن نژاد
شیاطین خودشون رو قدرتمند میدونستن،اغلب با نژادهای دیگه وارد جنگ میشدن.
جنگ های داخلی هم اتفاق می افتاد و درگیری ها امری عادی بود.همچنین،نژادهای
اهریمن هم به عنوان برده مورد استفاده قرار میگرفتن.
این تقریباً 500 سال ادامه داشت.
— 5000 سال پیش —
جنگ جهانی دوم و شیاطین و انسانها اتفاق افتاد،برای انتقام از 1000 سال نفرت،
>>کیشیریکا امپراطور بزرگ جهان شیاطین << بار دیگه بنرها رو باال برد.
باز هم با کریشیکا،یعنی این جانشینی یه عنوانه؟اما به نظر میرسید که اینطور
نیست،امپراتور بزرگ دنیای شیطان یک نامیراست،حتی اگر اون بمیره، 100 سال بعد
میتونه دوباره زنده شه.
امپراطور بزرگ نامیده شدن،به این معنیه که اون خیلی قدرتمندتر از بقیه ی
امپراطورها است.
نژادهای اهریمن،هیوالها و نژاد دریا با هم برای اینکه نژاد انسان رو به گوشه ای سوق
بدن و محاصره کنن باهم متحد شدن.
— 4200 سال پیش —
دومین جنگ انسان و شیطان به پایان رسید،نژاد انسانی که جنگ رو دوست
داشت،سرانجام پس از 800 سال نبرد تلخ،همه چیز رو جوری که میخواست درست
میکنه.
این به لطف موفقیت های شوالیه طالیی آلدِبِران بود.
این آدم یه حرومزاده واقعی تو تقلب بود،اون یه ارتش 10000 نفری رو به تنهایی
شکست داد،همه افراد مهم رو شکست داد و تو یه دوئل 1 بر 1 با امپراطور بزرگ
جنگید.
اون در اخر حرکتی ویژه رو انجام داد و قاره بزرگ رو با ایجاد کردن یه سوراخ بزرگ
جدا کرد و دریای ربنگوس رو اطرافش درست کرد.
بر اساس یه نظریه،اون رو خدای انسانها می نامیدن.آلدبرانی که میدونم اگه از مهارت و
استعداد نهایی خودش استفاده کنه میتونه هرکسی رو بخواد بکشه،اما شوالیه طالیی این
دنیا مضحکه.]15]
حتی اگه جزئیات خیلی مشکوکی وجود داشته باشه،اما در پایان جنگ،این قاره به 2
قسمت تقسیم شد و حقیقت اینه که یه اقیانوس جدید وسطش شکل گرفته.
در هر صورت،خوش شانسیه که این قاره به 2 قسمت تقسیم شد و سرانجام صلح
طوالنی مدت به وجود اومد.
— 4200 – 1000 سال پیش —
دوران به سرعت میگذره،جهان تو صلحه،اما نژادهای اهریمن از قاره مرکزی بیرون
رونده میشن.
نژاد بشر از روش های حیله گرانه استفاده کرد و نژادهای اهریمن رو تو قاره ی
اهریمن مهر و موم کرد.
خاکهای قاره مرکزی خیلی حاصلخیزه و جای خیلی خوبی برای زندگیه.اما قاره اهریمن
جاییه که مانا و انرژی راحت توش جمع میشه و برای همین ناباروره.
نژاد انسان به آرومی همه نژادهای اهمرین روبه زور وارد قاره اهریمن میکنه،طوری
طنابها رو به آرومی میپیچه تادور گردن محکم شن و قاره اهریمن رو مهر و موم میکنه.
اونها برای جلوگیری از جنگ دیگه ای بین انسان ها و شیاطین توافقنامه ای با سایر
نژادها ایجاد کردن.
نژاد اهریمن ممکنه بازم مقامت هایی رو انجام بده از روابط خارجی برای فشار به
حریفشون استفاده کنه،اما هیچ جنگی ایجاد نکنه.
اینکه چه اتفاقی افتاده قطعی نیست،اما این حقیقت اشکار شد که نژادهای اهریمن
نمیتونن از قاره اهریمن بیرون برن.
به دلیل محیط سخت و رقابت بر سر منابع محدود،نژادهای اهریمن تو حالت جنگ
داخلی قرار گرفتن.
نژادهای اهریمن با محیط سازگار شد اند،اما جمعیتشون شدیدا کم شد.
— 1000 سال پیش–
خدا اهریمن الپالس،تو این تاریخ طوالنی،تعداد زیادی پادشاه اهریمن و امپراطور
اهریمن وجود داره،اما تنها خدای اهریمن شناخته شده الپالسه.
الپالس بالفاصله نژاد اهریمن رو دور هم جمع کرد و قاره شیطان رو مقهور خودش
کرد.سوابق این جنگ هنوز هم وجود داره و اون رو از تاریخ ارتش نقل کرد اند.
درحال حاضر،الپالس بت قاره اهریمنه.الپالس یه پادشاهی اهریمن متحد ایجاد کرد و با
سر سختی به پرورش نژادهای اهریمن ادامه داد.
— 500 سال پیش–
الپالس ناگهان یک کارزار نظامی آغازکرد.
قانع کردن نژاد هیوالها و نژاد دریا مدت زیادی طول کشید و الپالس حمله به قاره
مرکزی رو شروع کرد.
نژاد انسان درگیر یه جنگ تلخ بود که با هیچ چیزی تو گذشته قابل مقایسه نبود.ابتدا
ارتش الپالس از جنوب حمله کردن و نیروهای نژاد انسان اونجا جمع شدند.
اژدهایان سرخ تو قاره مرکزی قرار داشتن،واز کوهستان هم نمیشد عبور کرد.
با حمله به منطقه شمالی هم،نیروهای انسانی از هم جدا شدند و منطقه جنوب به یکباره
سقوط کرد.
اوضاع به حمله جناحی تبدیل شد و از 2 جهت به منطقه غرب حمله کردند.
— 400 سال پیش–
نژاد انسانی گوشه ای باالخره برگ برنده خودش رو بیرون اورد، قهرمان نژاد دریا رو
ترغیب کرد، محاصره اقیانوس رو آزاد کرد و اجازه دسترسی به قاره ملیس رو داد.
دالیل خیلی زیادی وجود داره که قاره ملیس مورد حمله قرار نمیگیره،یه سد مقدس
ملیس و یه ارتش قوی شوالیه مقدس وجود داره و برای اجازه دادن به ارتش برای
حضور توخشکی و غیره شرایط نامناسبی وجود داره.
همچنین دلیل محبوس شدن اونها به دلیل جنگل بزرگ تو ضلع شمالی بود.نژادهای
اهریمن و هیوال باهم متحد شده بودند و اجازه نمی دادند که پادشاهی ملیس به راحتی
حرکت کنه.
بنابراین 7 قهرمان نژادهیوال رو ترغیب کردن،اما حتی اگه بگی”قانع کردن”،اینها 7
نفری هستند که کودکان قبایل مختلف رو به عنوان گروگان دزدیده و اونها رو تهدید
میکنند.پس از ویرایش های زیاد،این در واقع به عنوان دریافت کمک به کودکان نوشته
شده.
میخوای گولم بزنی؟
تو روز نبرد نهایی،آخرین پادشاهی باقی مونده تو نسل انسان پادشاهی ملیسه که برای
مقاومت در برابر همه ارتش رو جمع کرد.پس از مدت کوتاهی، قهرمان شوالیه های
مقدس و نژادهای هیوال یکی شدند و به ارتش الپالس حمله کردن.
پس از نبرد شدید، 4 قهرمان از 7 قهرمان کشته شدن،اما کل ارتش اصلی الپالس کامالً
منهدم شد و با موفقیت الپالس خدای شیاطین رو مهر وموم کردن.
3 بازمونده،خدای اژدها اروپین،کارامَن،پروگیوس پادشاه زره پوش بودند.
به اونها>>3 قهرمانی که خدای اهریمن رو شکست دادن<<میگفتن.
…شما پیروز شدین درسته؟
الپالس شکست خورد،اما نژاد انسان هم خسته شده بود و ادامه جنگ براش غیرممکن
بود.پس پیمانی با شاه شیطان بسته شد.
اونها محاصره رو از قاره اهریمن برمیدارن،و نژادهای اهریمن میتونن آزادانه به قاره
های دیگه سفر کنن.
همچنین تبعیض نژادی اهریمن هم برداشته خواهد شد.
.به عبارت دیگه طبق دنیای قبلی من،این اعالمیه جهانی حقوق بشره.
— دوران فعلی —
تبعیض نسبت به جامعه نژاد های شیطان همچنان به اندازه قبل عمیقه، اما به طور کلی
میشه گفت مسالمت آمیزه.
اینجوری باالخره همه چیز رو فهمیدم
1 )دلیل اینکه 7 عددی خوش شانسیه.
این به دلیل تاریخه.7 جهان،7 قهرمان.عدد خوش شانسی 7 است، عدد بدشانس 6
است.>>5 جنگجوی اژدها<< و >>5 پادشاه شیاطین<< بعالوه رئیسشون میشه6
2 )نژاد گوش بلندها )الف ها(،نژاد ذغالی ها )کوتوله ها(،نژاد انسان های کوچک )نیمه
پرها( و خیلی نژادهای دیگه با نژادهای اهریمن مرتبط اند و حتی یه نظریه در مورد
عصر هرج و مرج وجود داره که میگه توش نژادهای جدید به وجود اومدن.
شاید چیزی مربوط به نژاد باطل باشه که اخیرا پدیدار شدن و برخی از نژادها که از نظر
سن محدود نیستند.
کیشیریکا امپراتور بزرگ دنیای اهریمن هم همینطوره،و پادشاهان اهریمن نامیرای
زیادی وجود دارن.
2
به خاطر وقتی که صرف یادگیری تاریخ کردم، کم و بیش زبانهای این دنیا رو میدونم.
زبانهای رایج تو این جهان:
– قاره مرکزی،زبان انسان.
– قاره ملیس،زبان خدای هیوال.
– قاره بهشت،زبان خدای آسمان.
-قاره بگاریتو،زبان خدای جنگ
– قاره اهریمن،زبان خدای اهریمن.
– کل اقیانوس ها،زبان خدای دریا.
در هر صورت تو قاره های مختلف از نام هایی استفاده میشه که مربوط به خداهاشونه.
اما فقط زبان نژاد انسان،زبان خدای انسان نیست،مواظب مجازات الهی باشید.
زبان انسان تو قاره مرکزی رو میشه به 3 نوع تقسیم کرد،تفاوت هایی تو زبان های
مختلف انسانی وجود داره.
اما تنها تفاوت ها چیزی شبیه لحجه امریکایی ها و انگلیسی هاست.
من از زبان انسانی منطقه غربی تو قاره مرکزی استفاده میکنم و زبان غربی هم تو ضلع
شمالی استفاده میشه.اما بهتره از اون تو جاهای دیگه استفاده نشه.
این یه دانش عمومیه که منطقه غربی افراد ثروتمندی داره،پس افراد بدی جذب اونها
.میشن.
قاره ملیس به منطقه شمالی و منطقه جنوبی تقسیم شده،منطقه شمالی از زبان خدای
هیوال استفاده میکنن ومنطقه جنوبی از زبان انسانی.
مردم دریایی تو اقیانوس زندگی میکنند،هرچند که من نمیدونم از کجا درباره مردم
ساکن دریا شنیدم،درحالیکه هرگز شهرشون رو ندیدم.
3
عالوه بر حقوق ماهیانم وفروختن عروسکهایی که درست میکنم،تو وقتهای
بیکاریم،کارهای نیمه وقت انجام میدم )کارهایی برای فیلیپ و چیزهایی رو که چند ماه
پیش خریدم رو میفروشم.(
هر روز یک روز شلوغه و درنهایت من کمی تغییر کردم.
این پول برای خریدن “جادوی احضار شیگو” کافیه،اما این کتاب توسط یکی دیگه
خریده شده.
من به جادوی احضار عالقه دارم،اما نمیتونم کاری کنم.نمیتونم چیزی که دیگه نیست رو
بخرم.
به این فکرمیکنم که پول های تو دستم رو چطور خرج کنم،و اینکه با 5 سکه طال چه
چیزایی میشه خرید. این بار کتابی درباره زبان های خارجی به چشمم میاد.
بعد از دیدن داستانهای تاریخ،و دیدن زبانهای داستانها،یهو به این فکر می کنم که یاد
گرفتن درباره ی زبانها مهمه.
پس شروع به یادگرفتن زبانهای دیگه میکنم.
اول از همه،من از گیسلین میخوام که تو یادگیری زبان خدای هیوال بهم کمک کنه،و
میخوام درباره زبان خدای هیوال چیزایی یادبگیرم،نامه ای به راکسی نوشتم،تا هرچی
دراین باره میدونه بهم بگه.
4
من 9 ساله ام،2 ساله که معلم سرخونه اریس شدم.
یکسال وقت گذاشتم تا زبان خدای اهریمن رو یاد بگیرم،که گیسلین کمک زیادی به
اون کرد. همچنین نیازی به صرف کردن وقت زیادی نیست،کلماتی که باید بخاطر
سپرد زیاد نیستن،تا وقتی فرمول رو بدونی،داشتن مکالمه با این زبان ساده است.
منه گذشته تو زبان های خارجی افتضاح بود،اما حافظه این بدن بد نیست.در حال حاضر
من زبان خدای شیطان رو یاد میگیرم و کتاب های زبان نژادهای اهریمن خیلی ارزونن.
صاحب کتابفروشی هم قبالً گفته بود.
” نمیدونم چی باالی کتاب نوشته،خوب؟”
قیمتش 7 سکه نقره بود،اما بعد از چونه زدن باهاش 6 سکه نقره بابتش دادم.
بعد از اون 3 ماه دیگه میگذره. کار ترجمه کردن خیلی سخته.به عبارت دیگه، نه،من
فقط اون رو واضح میگم.من حتی نمیدونم چی روش نوشته.
حداقل موضوع رو بهم بگو و شاید بتوانم خال ها رو پر کنم.
اما من حتی از محتواش هیچ اطالعی ندارم و فقط وقتی میتونم تسلیم شم که کال هیچی
ازش نفهمم.
به لطف گیسلین یاد گرفتن زبان خدای هیوال اسونه،اما همه چیزی اینجا تموم نمیشه.از
اونجایی که کتابی که به عنوان یه وسیله آموزشی استفاده کردم”افسانه
پروگیوس”هست.
”
حتی اگه این فقط یه کمک مکمل باشه،با داشتن کتاب “افسانه پروگیوس
پیشم،برداشتن واژگان خیلی راحته.
اما من اصالً زبان خدای اهریمن رو نمی فهمم.
باستان شناسا چطور این کلمات رو میخونن؟
تالش برای پیدا کردن کلمات،احتماالت مختلفی داره،باید یه همچین چیزی باشه.
هوممم،خوب،من اصالً هیچ کلمه ای نمیدونم.هیچ ایده ای ندارم.
5
باالخره یک روز جواب راکسی رو دریافت کردم ،بیش از یکسال ازش هیچ خبری
نداشتم،و فکر میکردم مشکلی برای نامه به وجود اومده،یا اینکه راکسی دیگه تو
پادشاهی شیرون نیست.
باالخره بدستم رسید،داشتن نامه به تنهایی خوشحالم میکنه،اوضاع شیشو هنوزم خوبه؟
احساسات بی تابم رو سرکوب میکنم،و نامه رو از خدمتکار میگیرم.
نامه…یا بیشتر شبیه یه بسته است.درونش یه جعبه چوبی سنگین قرار داره،خیلی
بزرگ نیست، تقریباً به اندازه یه دفتر تلفنه.
یه نامه و یه کتاب نسبتاً ضخیم رو از جعبه بیرون اوردم.هیچ عنوانی روی کتاب
نبود،وجلدش به وسیله یه چرم حیوانی پوشیده شده بود.مثل جلد یه دفترچه تلفن بود.
اول نامه رو برمیدارم.
قبل از اینکه بازش کنم، بو می کشم و رایحه شخصی راکسی از روش احساس میشه.
“به رودئوس-ساما
.نامه ای که فرستادی رو خوندم،مدتی گذشته،تو هم دیگه بزرگ شدی.
فکر نمی کردم موفق شی معلم سرخونه نوه ارباب فدوآ شی،این واقعاً منو متحیر کرد.
تصادفا،من تو مصاحبه برای این کار شکست خوردم.
اگه در حال حاضر وظیفه مربی خونگی شاهزاده رو به عهده نداشتم،شاید حسادت
میکردم.
نه تنها این، تو در واقع با پادشاه شمشیر گیسلین مالقات کردی،و حتی به عنوان یه
مرید جذب شدی.
گیسلین،یه شخصیت بسیار مشهوره،اون تو سبک خدای شمشیر نفر چهارمه.
آه،رودئوس 5 ساله که به من زیر دوش نگاه می کرد رفته.
کسی که بهش تبدیل شدی خیلی با اون بچه ای که میشناختم فاصله داره.
میرم سر اصل مطلب.
تو میخوای زبان خدای شیطان رو یاد بگیری درسته؟افراد زیادی تو قبایل مختلف
اهریمن وجود دارن که جادوی منحصر به فرد خودشون رو دارن که نژاد انسان حتی از
اونها خبر نداره.
احتماالً هیچ سندی برای اثبات اونها وجود نداره،اگه بدونی چطور به زبان خدای اهریمن
صحبت کنی،وقتی در آینده به این قبایل بری،ممکنه چیزایی یاد بگیری.البته،باید رابطه
خوبی باهاشون ایجاد کنی.
حتی اگه این برای جادوگرای متوسط و معمولی غیرممکن باشه،اما باید این برای
ردیوس آسون باشه.
با انتظارات امیدوارانم،مطالب آموزشی برای ردیوس رو به صورت دست نویس
نوشتم.من وقت زیادی رو برای این دفتر صرف کردم پس لطفا ازش خوب نگهداری
کن،و اگه دور نندازیشو نفروشیش خوشحالم میکنی.
اگه این رو تو یه کتابفروشی ببینم احتماالً به گریه بیافتم…
حرف از فروشگاه ها شد،چند روز پیش شاهزاده مخفیانه به شهر رفت و مجسمه ای
دقیقاً شبیه من خرید.
… شنل عروسک رو میشه برداشت،وحتی خال روی بدن من رو هم داره،نمیفهممش…
اگه اتفاقی نیفته،این نامه رو میفرستم.
از طرف راکسی
که اینطور.
اون حادثه درباره اینکه من وقتی درحال دوش گرفتن بودی تو رو دید میزدم یه
سوتفاهمه،من نگات نمیکردم.من فقط تصادفا تو رو دیدم.واقعا یه تصادف بود.
حتی اگه من زمان دوش گرفتن راکسی رو میدونستم،واقعیتی که من اون رو دیدم
اتفاقی بود،و اون لحظه ای که من آگاهانه تو اون لحظه دویدم،کامالً اتفاقی بود.
اما برگردیم به نامه،گیسلین چهارمین نفره؟
خدای شمشیر،امپراطور شمشیر و پادشاه شمشیر؟
آه، 2 تا امپراطور شمشیر وجود داره،درسته؟پس فقط 1 پادشاه شمشیر وجود داره؟
از اونجایی که تعداد زیادی از مردم تو این دنیا از سبک خدا شمشیر استفاده می
کنن،فکر کردم بیش از 10 نفر وجود داشته باشن که پادشاه شمشیر باشن،اما انتظار
نداشتم که فقط 1 نفر وجود داشته باشه.
همچنین به نظر میرسه مجسمه راکسی به طور تصادفی به اونجا فرستاده شده
باشه،شاهزاده واقعاً چشمهای تیز و دقیقی داره.
آه،در مقایسه با این.
کتابی که ارسال شده توسط اون نوشته شده.مطمئن نیستم چی توش نوشته شده،اما
واقعاً نیازی به گذروندن نیم سال برای نوشتن یه دفتر نباید داشتع باشی درسته؟
این به طور خاص برای من نوشته شده،پس مطمئنم که این یه راهنما برای خوندن زبان
خدای اهریمنه،پس برای یادگرفتنش سخت تالش میکنم.
میشینم و کتاب رو باز میکنم.
در حال خوندن…
هه هه،رودئوس وارد حالت کتاب خوندن میشه.
”
“این واقعاً خیلی شگفت انگیزه.
به مطالب کتاب نگاه می کنم و واقعاً پیدا کردن احساسات برام سخته.
این کتابی از مطالب آموزشیه و بیشتر شبیه فرهنگ لغته. این همه ی زبان خدای شیطان
رو به زبان انسان ترجمه کرده.
این احتماالً از کتابهای فرهنگ قصر شیرون تفصیر و نوشته شده.
هر کلمه شرح مفصلی داره،حتی تلفظش هم وجود داره،یه پوشش کامل.
اما این دقیقاً شبیه به اون حرکت نمیکنه،نیمه دوم کتاب شامل تمام دانش قبایله.
این کار رو نمیتونی تو این قبیله انجام بدی،تو قبیله دیگه هم نمیتونی این کار رو انجام
“این
بدی و یه نقاشی که تا حدودی بد عمل شده کنارش وجود داره که توضیح میده
یک ویژگی خاصه!!”.
این واقعیت که راکسی این حرف رو با تمام وجود نوشته واقعا جذابه.
دقیق ترین مطالب در مورد قبیله میگورد هستش که در واقع 5 صفحه رو پر کرده.
راکسی بخاطر اینکه به من در مورد قبیلش چیزی یاد بده واقعا تالش کرده و من واقعاً
جذابیت اون رو احساس میکنم.
“اساساً قبیله میگورد به چیزهای شیرین عالقه داره.”
جدی میگی؟
با توجه به این کتاب،اگه این کتاب تو کمتر از یک سال نوشته شده باشه،واقعاً باید
راکسی رو ستایش کنم و احترامم رو نسبت بهش بیشتر کنم.
اگه فرصتی برای مالقات با اون وجود داره،لطفا اجازه بده پاهاش رو لیس بزنم.
مطمئنم خوشمزه است.
خوب پس.
میشه گفت این کتاب قوی ترین ماده آموزشی منه،حتی اگه نتایج من تو گذشته خوب
نبوده،اما قدرت حفظ این بدن به طور غیرمعمولی خوبه.
در عرض نیم سال دیگه، باید بتونم این کتاب رو کامالً درک کنم.حداقل میخوام چند
جمله ساده بگم.
سخت کار و تالش میکنم.
6
از زبان —
— گیسلین
رودئوس تو اتاق خودش خلوت کرده،دوباره سعی در انجام دادن کاری داره،هر بار اون
جوون باعث حیرت من میشه.
وقتی برای اولین باردیدمش،حس کردم که جوون قابل اعتمادی نیست،و این اعتماد به
نفس بیش از حد پائوله که بیش از حد نگران بچه اشه و اون رو به زوراینجا اورده.
دربرابر پائول مسئولیت دارم.
به جز احساس مسئولیت،احساس دیگه ای دربارش ندارم. حتی اگه نتونه معلم سرخونه
اریس اوجو-ساما باشه،من آرزو می کنم که تو این عمارت بمونه.
این همون چیزیه که من فکر کردم اتفاق میافته.
اما اون تو یه چشم به هم زدن موففق شد اعتماد اوجو-ساما رو جلب کنه و تونست مقام
معلم سرخونه رو بدست بیاره.
واقعه آدم ربایی به تنهایی توسط ردیوس برنامه ریزی شده بود،اگرچه شنیدم که ساقی
حریص بوده و از این حادثه استفاده کرده،وقتی با عجله به محل حادثه رسیدم،ردیوس
رو درحال مبارزه با دو مردی بود که توسط ساقی استخدام شده بود دیدم.
هرچند کامالً مطمئن نیستم،علی رغم اینکه با یه شمشیرباز درجه یک به سبک خدای
شمال رتبه بندی شده مبارزه میکرد،اون از دو نوع مختلف جادو یا احتماال ترکیبی
ازشون استفاده کرده،اونها رو به روشی کامال منحصر به فرد تحت فشار قرار داده.
گرچه ممکنه اونها اون رو بخاطر بچه بودنش دست کم بگیرند،اما داشتن حس جنگ تو
اون سن امری ذاتیه.
حتی اگه منم باشم،اگه نبردی رو تو باالی 100 متر شروع کنم،به احتمال زیاد میبازم.
نه تنها توانایی جنگیش،یه برنامه یادگیری یا چیز دیگه ای برای اوجو-ساما تهیه کرده
و به طور موثر کالسها رو پیش میبره.
درک کالسهاش خیلی ساده است،حتی فکر نمیکردم بتونم یاد بگیرم چطور بخونم و
بنویسم و ریاضیات رو انجام بدم،حتی یک عصای جادویی هم بدست بیارم…
من به عنوان یه بزهکار تو دهکده برچسب خورده بودم،حتی قبل از رسیدن به 10
سالگی یه شمشیر باز همیشه در حال سفر من روبرداشت و برد،و من به یه شمشیرباز
مقدس تبدیل شدم.
من موفق شدم گروهی رو پیدا کنم که من رو بپذیرن،اما یه مرد فضول و پر از ایده های
بد به من گفت که مغز من از عضالت ساخته شده،پس نیازی به فکر کردن ندارم.
اگه االن به محل زندگی قبلیم برگردم،مردم روستا چی میگن،فقط فکر کردن درمورد
اون باعث میشه گوشه لب هام باال بره و لبخند بزنم.
فکر نمی کردم که بتونم خیلی چیزها رو ازبچه ای یاد بگیرم که بقدری جوونه که جای
پسرم باشه.
بعد از منحل شدن گروه،جایی زندگی میکردم که هر روز ازم دزدی میشد،تا وقتی که
بی پول شدم.
از اونجایی که شیشو من رو سخت تنبیه کرد که دیگه از دیگران چیزی نگیرم،دیگه
دزدی نکردم.
بدون هیچ شغل و با شکم خالی،تو زمانی که تقریباً از گرسنگی درحال مردن بودن،این
ساورا-ساما و اریس-ساما بودن که نجاتم دادن.
احترامی که برای اون دو نفر قائلم،به رودئوس هم تعمیم داده میشه.
شیشو…خدای شمشیر-ساما احتماال عصبانی شه و جمله ای مثل”یعنی اون ادم شایسته
ی رتبه برابر با من داشتنه؟”رو میگه،پس من بهش استاد ردیوس میگم.
با رودئوس مثل یه سنسی و استاد رفتار می کنم.اون واقعاً صبر زیادی داره،چون
.تونسته به من ریاضیات وجادوگری رو یاد بده.
حتی با اینکه درباره یادگیری اینا خیلی سخت تالش کردم،اما فردی با حافظه ی خوب
نیستم،مرتباً اشتباهای یکسانی رو انجام میدم.
حتی اگه اینطور باشه،رودئوس هرگز هیچ نشونه ای از آزار و اذیت نشون نداده و
صادقانه و جدی به من یاد داده.
همچنین هر بار که بهم آموزش میده،با روش متفاوتیه که بهم امکان درک مفهاهیم رو
میده.
با تشکر از تالش هاش،تو کمتر از 2 سال میتونم جادوی آب و آتش رو تو درجه ابتدایی
درک کنم.
مطمئن نیستم که ایا این برنامه آموزشی ردیوسه،اون سریعا اموزش درجه متوسط رو
شروع به تدریس نکرد،اما طوری درس دادن رو شروع کرد که بهمون اموزش بده از
طلسم بیصدا استفاده کنیم.
تحت شرایطی که نشه از هر دو دست استفاده کرد، هنوز هم میشه از جادوی ساده
استفاده کرد. کامال منطقیه.
پس فهمیدنش خیلی آسونه،و وقتی که بتونم درکش کنم میتونم برای اون تالش کنم.
اما مهم نیست هر چقدر تالش کنم نمیتونم انجامش بدم.
” باشم.
شیشوی من که خدای شیمیر-ساماست دفعات زیادی بهم گفته که “منطقی
”
“بودن”،به مبانی اشاره داره
“منطقی
این توصیه طالیی از سمت خدا شمشیر-ساما )شیشو(هست،آموزش پایه بعد از یک
دوره طوالنی،منطقا به من اجازه میده تا به اصل شمشیر دست پیدا کنم.
منِ جوون از آموزش پایه متنفر بود،شیشوی من خستگی ناپذیر من رو آموزش داد.اون
مرتباً درسها رو تکرار می کرد تا اجازه بده من تمرین کنم.
درنهایت به قدرت پادشاه شمشیر رسیدم چیزی که لیاقتش رو ندارم.
آموزش رودیوس شباهت زیادی به آموزش خدای شمسیر-ساما داره.
میخوام از یه جادوی زیباتر استفاده کنم.”
”
احساس می کنم این کافیه.
تو یه مبارزه عملی،قابل اطمینان ترین چیز یه جادوگر پیشرفته نیست که برای بدست
اوردن و استفاده از یه جادوی قدرتمند زمان طوالنی تمرین میکنه،بلکه یه جادوگر
درجه ابتدایی یا متوسطه که میتونه با توجه به موقعیت های مختلف،جادو رو با
ابتکارخودش استفاده کنه.
همیشه احساس می کردم که یه جادوگر هنگام دوئل علیه بقیه بی فایده است،اما بعد از
دیدن رودیوس نظرم کامالً عوض شد.
در حینی که با سرعت زیاد حرکت میکنی از طلسم های جادویی برای حمله و جلوگیری
از حمله دشمن استفاده کنی،این جور حریف ها برای یه شمشیرباز یه دشمن قدرتمند
غیر قابل تصور میشه.
شنیدم که اون همیشه به عنوان یه حریف با پائول روبرو میشه،پائول آماتور قطعاً به
دنبال رودئوس میره و تو طول تمرین اون رو با تمام قدرت از پا در میاره.
در نتیجه،رودیوس تجربه کاملی تو شمشیرباز بودن بدست اورده.این یه قصوره، اما
پائول بعضی اوقات کارای مفیدی انجام میده.
هرچند،این میتونه یه اشتباه باشه،وممکنه ردیوس این رو حین نبرد بی معنی بدونه،و
درنهایت استعدادش رو به خاک بسپاره.
اون استعداد سبک خدای شمشیر رو نداره.
اون بیش از حد به دنبال چیزهای منطقیه،و بیش از حد فکر میکنه
اموزش پایه به روش منطقی،و حتی اجرای اون با روش های منطقی تر در نهایت به یه
نتیجه غیر منطقی میرسه.
اگرچه وقتی شخصیت رودیوس رو در نظر میگیرم چیز بدی نیست،اما میترسم اون بر
اساس دانش خودش در مورد جادو، شمشیر رو یاد بگیره.
هنوز هم، این تو سبک خدای شمشیر که توش همه تصمیمات براساس ضربان
قلبه،کامالً درمقایسه با اماده کردن فرصتهای بی پایان موقع برداشتن اولین قدم متفاوته.
احتماالً پلئول بهش نگفته که اون بیشتر مناسب سبک خدا شماله.
متأسفانه من فقط میدونم چطور از سبک خدای شمشیر استفاده کنم پس نمیتونم سبک
دیگه ای رو بهش یاد بدم.اما ارتباطهای خودم رو دارم،اگه 3 سال دیگه بخواد
شمشیرزنی یاد بگیره،اون رو به کسی که سبک خدای شمال رو بلده معرفی میکنم.
تنها کاری که انجام دادم ادامه یاد دادن اصول و پایه سبک خدای شمشیره.
اگر اصول اولیه رو بلد باشه،اگه سبک خدای شمال رو یاد بگیره توش خیلی پیشرفت
میکنه.
در پایان،این به تصمیم اون بستگی داره که میخواد به آموزش شمشیرزنی ادامه بده یا
نه.
حتی اگه با هیچ معلم مشهوری برای آموزشش روبه رو نشه،احتماالً همچنان به عنوان
یه جادوگر موفق میشه.
رسیدن به درجه خدایی چیزی نیست که انسانها بتونن درک کنن،اما اون احتمال بتونه
به درجه امپراطوری برسه.
جادوگری به اسم راکسی حتماً در مورد نحوه آموزش اون برای آینده ناراحت بوده.
هرچند فکر میکنم که اون)راکسی( از فرار از رودیوس کامالً خجالت زده است،اما قصد
ندارم اون رو سرزنش کنم.
من حتی باید ازش تشکر کنم،به خاطر اونه که،من االن میتونم از جادو استفاده کنم.
یادگرفتن از یه معلم گنگ فقط رشد دانش اموزها رو کم میکنه.شاید روزی برسه که
من از اینکه کی میتونه بهش شمشیرزنی یاد بده ناراحت شم.
هرچی بیشتر فکر میکنم بیشتر گیج میشم.
نمیدونم رودیوس چی کار میکنه.هرچند امروز روز استراحته،اون از اوجو-سامای
بیخیال متفاوته،و معموال کار جدیدی انجام میده.
اخیرا گفته که میخواد زبان خدای هیوال رو یاد بگیره،و بعد از شام با یه کتاب به اتاقم
میاد.
زبانی که فقط تو جنگل عظیم قابل استفاده است،حتی اگه اون رو یاد بگیری چی کار
میتونی باهاش انجام بدی؟
اما ردیوس فقط نیمی از سال رو صرف یادگیری اون کرد،سریع یادگرفتن زبان خدای
هیوال سخت نیست،اون احتماال میتونه یه مکالمه روزانه رو با این زبان انجام بده.
”
برم.
“با این کار،احتماالً میتونم به” جنگل بزرگ ”
ازش میپرسم،چرا میخواد به اون منطقه مهر و موم شده بره.
“آه؟نه،خوب چطور بگم؟آه،احتماالً بتونم چنتا دختر ناز ببینم، دخترای نیکومونی.”
تواون لحظه کامال به این باور رسیدم که این بچه قطعا پسر پائوله،که خون گیرات رو به
ارث برده.
درسته،اعضای خانوده ی گیرات همیشه نگاه های عجیب غریبی به من میندازن.
من به عنوان یه زن،حتی اگه بهم خیره شده باشن،از این بابت احساس بدی نخواهم
داشت،اما نکته این نیست.
نکته اینجاست که جاهایی که نگاه میکنن عجیبه.
بیشتر مردا به سینه من نگاه میکنن.اونها اول به صورت نگاه میکنن، بعد درحالیکه
وانمود میکنن به جای دیگه ای نگاه میکنن به سینه هام خیره میشن.
بعد چشماشون رو به سمت پایین،شکم،بین پامهام و رانهام میندازن،و اگه پشتم بهشون
باشه به باسنم نگاه میکنن.
هرچند برام اهمیتی نداره.
اما مردا گیرات متفاوت اند.
اول فکر کردم اونها به صورت و باسنم نگاه میکنن.
خوب،فقط نگاه کردن مشکلی نداره، از اونجایی که انتظار نداشتم اونها به مرحله بعدی
برن.
پائول هم جز اون ادمای کنجکاوه.
حتی اگه همچین فکر میکردم،اما احساس میکنم چشماشون به جای عجیبی خیره میشه.
نگاه هاشون کمی باالتر از سرم بود،اگه بگید اونها به باسنم نگاه می کردند اما کمی از
حالت خارج شده.
داشتم به این که کجا رو نگاه میکنن فکر میکردم،و اونها در واقع گوش و دم نگاه
میکنن.
اریس اوجو-ساما،سایروس-ساما،حتی فیلیپ-ساما.
قبل از اینکه برای پذیرایی از ردیوس بیرون برم،از فیلیپ میپرسم چرا اونها به گوشها
نگاه میکنن،و درحالی که به گوشهام نگاه میکرد،بدون اینکه هیچ تغییری تو صورتش
ایجاد کنه گفت:
” نژاد هیوالها رو دوست دارن.”
بوریس
“چون خانواده”
و گفت حتی اگه اشرافیت رو به ارث نبره،اما با “نوتوس” متفاوته.
“اون پسر پائوله، این واقعیت که دخترای خوشگل رو دوست داره چیز اشتباهی
نیست.”
و اضافه کرد که…
تو اون لحظه،فکر کردم احتماالً چیزی مثل این باشه.
اما نمیتونستم باور کنم که رودیوس پسر پائول باشه،بعد از اینکه دیدم چقدر نجیبه.
بعالوه اون فردی سخت کوش ،و کوشا ،و فردی سخت گیره که پال هرگز نمی توانه
مثلش باشه…که این واقعیت نداره.
در هر صورت،من فکر کردم ممکنه اون پسر پائول نباشه،این حقیقته.
اما نظرم عوض شد،اون کامال از خون پائوله.
تو واقعاً پسر پائولی.همون نژاد انسانی با زبان مشترک که قادر به جلب رضایتت ”
” نیست.
“شوخی رو تموم کن،لطفا این چیزا رو نگو.”
نه،در واقع این شوخی نیست.
او قطعاً یه پلیبوی میشه.
اخیرا مدل نگاه کردن اریس به ردیوس عوض و عجیب شده.
حتی اگه رابطه بین زن و مرد رو خیلی خوب درک نکنم،هنوزم میفهمم.
درست مثل وقتیه که زینث به پائول جذب شده بود.
به نظر میرسه اخیراً رودیوس زبان خدای شیطان رو یاد گرفته بعد از نژاد هیوال نژاد
اهریمنه؟
این بچه میخواد کل دخترای دنیا رو تسخیر کنه.
پائول هم چنین چیزی رو گفته بود،گفت که اون)منظور به خودشه یعنی پائول( سراسر
قاره مرکزی رو میدوه و حرمسرا یا همچین تأسیس میکنه.
در نهایت زنیث گرفتش و اون)پائول(این کارش رو رها کرد،اما به نظر میرسه این اراده
هنوزم مونده.
واقعاً،این پدر و پسر بی ارزش…
نه،باید به رودئوس احترام بذارم.
تنها کسی که باید تحقیرش کنم،پائوله.رودئوس فقط حرفش رو میزنه،و هنوز کاری
نکرده.
هنوز کاری انجام نداده
اون جوونی قابل احترامه.
اوهوم.
“چیشده گیسلین؟!”
وقتی داشتم به اینا فکر میکردم،اریس اوجو-ساما پیشم اومد،اون تو این دو سال خیلی
بزرگ شده.
اولین بار که دیدمش حدود 5 سال پیش بود،اول فکر میکردم اون یه دختر غیرقابل
کنترله.
اولین باری که تودرس شمشیرزنی شرکت کرد،چنان”عشق دردناک”بهش دادم که
حتی نمیتونست از جا بلند شه.
نیمه شب شمشیر چوبی برداشت تا به من حمله کنه.
اگرچه انتقامش رو نگرفت و مطیع ترشد،اماتاچند ماه با چشمهایی تیز منتظر انتقام
گرفتن بود.
من تو گذشته رفتار بدی داشتم،و رفتارهاش برام جالب بود.
منم همینطور بودم.
“این خوب نیست”،” نمیخوام این کار رو
اوایل وقتی شمشیر می زد،همیشه در مورد
” غر می زد.اما اون اخیراً مطیع شده.
انجام بدم
بعد از مهونی پارسال،اون دیگه سر و صدا نمیکنه و لباساش رو کثیف نمیکنه.
به جای اینکه بگم اونا رو از کالس آداب و معاشرت یادگرفته،فکر میکنم منصفانه تره
بگم از رودیوس تقلید میکنه.
یعنی رودیوس تو طول تولد 10 سالگیش چیزی گفته؟
حتماً جمله های به دام اندازنده ی پائول مانندی رو که باعث لرزش رحمش میشه گفته.
اما تو تولد 10 سالگی،اریس اوجو-ساما تو اتاق رودیوس خوابید.
غیرممکنه…نه،ممکنه.
اما به هر حال اگه اون شب اتفاقی افتاده باشه هم اصال تعجب نمیکنم.
کسی که بتونه از پس اریس اوجو-ساما بربیاد میتونه هرکاری کنه.
“دارم درباره ردیوس فکر میکنم.”
“هوم؟چرا؟”
اریس در حالی که سرش رو کج کرده واین رو میپرسه.
چشماش کمی حسودان.نگران نباش،ازت نمیدزدمش.
“نمیدونم چرا داره زبان قاره اهریمن رو یاد میگیره.”
“مگه قبال دلیلش رو نگفته بود!”
چیزی گفته؟سعی می کنم چیزی که رودیوس گفته به یاد بیارم،اما از وقتی که یهو
شروع به یادگیری زبان کرد چیزی یادم نیست.
“چی گفت؟”
“گفت ممکنه تو آینده مفید باشه.”
حاال که بهش فکر میکنم،هنگام ثبت وسایل مغازه ها و قیمت ها همین حرف ها رو زده
بود.
در اخر چه استفاده ای میتونه داشته باشه؟
به گروه های گذشته که دزدها به قیمت کاالهای ضروری کامالً آشنااند،فکر کردم.
دزد ناگهان مغازه ای رو پیدا کرد و گفت که داروی شفابخش نصف قیمته در مقایسه با
نرخ بازار و من گذشته رو که اجناس تقلبی میخریدم یادم اومد.
نه،حاال که بهش فکر میکنم،اگر نرخ بازار رو ندونی،ممکنه کاالهای بی ارزش رو با 2-3
برابر قیمت بخری و حتی متوجه اش نشی.
تو اون دوران نمیتونستم اون رو به روشنی بیان کنم،اما االن که بهش فکر کردم، بهتره
که از همه چیز اطالعات داشته باشم.
با تشکر از ریاضیاتی که از رودیوس یادگرفتم،در مورد پولی که از بازرگانها میگیرم
مورد کالهبرداری قرار نمیگیرم،اما واقعا تو گذشته بارها فریب خوردم.
حتی با اینکه ریاضیات یاد گرفتم،نمیتونم خودم رو یه تاجر ببینم.
در مورد مسائل رودیوس حرف نزن،حتی اگر مدام بهش فکر کنیم بازم
”
نمیفهمیم،گیسلین اگه وقت داری تو تمرین شمشیرزنی بهم کمک کن.”
این چند روز اون)اریس( کامالً به شمشیرزنی توجه داره.
نمیدونم چیشده،اما شاید چیزی باعث مضطرب شدنش شده باشه.
ردیوس االن فقط 9 سالشه،درمقایسه اوجو-ساما تو این لحظه،ردیوس براحتی بالغتر به
نظرمیرسه.
هرگز از مطالعه کردن،ریاضیات و جادوگری دست برنمیداره،اون حتی توانایی برقراری
مکالمه و تجربه اجتماعی رو داره.حتی اگه سیاست های آداب و معاشرت رو دنبال نکنه
اما بازم خیلی مودبه.
اقداماتش مثل یه تاجر مناسبه و کمی خنده داره.
حتی اگه یکی واقعاً نتونه به شوخی ها و اذیت های جنسیش عادت کنه،اما میتونه
جذابیتش باشه.
اون واقعا 9 سالشه؟
حتی برای یک مکالمه عادی هم باوراینکه اون بیشتر از 40 سالشه آسونه.
حاال که به این فکر میکنم،کشور پادشاه اژدها اغلب همچنین فریبکاری داره.
راهزنایی که نوشتن بلدن وانمود میکنن جوونی نجیب اند و برای بچه های نجیب زاده
ها نامه میفرستن و بعد از جلب اعتماد ودیدنشون تو یه روز عادی،اونها رو میگیرن و به
بازرگانای برده میفروشن.
فکر میکنم اریس اوجو-ساما حداقل یه چیز داره که دربرابر ردیوس پیروز شه که
همون شمشیرزنیه.
من از این راضی خواهم بود.
“خیلی خوب.اریس،میریم باغ.”
“باشه!”
اریس اوجو-ساما با اشتیاق سر تکان میده.
اریس اوجو-ساما کسیه که تو سبک خدای شمشیر استعداد داره.اگه اون با جدیت راه
شمشیرزنی رو ادامه بده،ممکنه یه روز حتی از منم جلو بزنه.
اون ممکنه فقط رتبه متوسط باش،اما با نتیجه آموزش پایه اش تو این 3 سال،اخیرا یه
اشکارسازی هایی صورت گرفته.
روحی مبارز” ی پوشیده میشه،و اگه
وقتی تند و سریع به بیرون قدم میذاره،بدنش با ”
بتونه خودآگاهانه از “روح مبارز” استفاده کنه،میتونه به راحتی به درجه یک شمشیرزن
پیشرفته به سبک خدای شمشیر برسه.
اگه بتونه کامالً کنترلش کنه،به یه شمشیرزن مقدس تبدیل میشه.
این احتماالً چیز دور از دسترسی نیست،حتی اگه مطمئن نیستم که اریس اوجو-ساما
چقدر رشد میکنه،اما اگه اون بتونه تو مدتی که بهش آموزش میدم به یه شمشیرزن
مقدس تبدیل شه،اجازه میدم شیشو رو ببینه.
اگه امکانش باشه ردیوس رو هم با خودم میبرم.
وقتی شیشو اونها رو ببینه چه واکنشی نشون میده؟
هاها،این واقعاً باعث میشه که یکی منتظرش باشه.
— وضعیت —
نام: اریس بورئاس گیرات
حرفه: نوه ارباب فدوآ
شخصیت: کمی خشن
صحبت کردن باهاش: اون با توجه کامل گوش میده
زبان: پیشرفت تو نوشتن هم داشته
ریاضی: هنوز هم از نظر تقسیم ضعیفه
جادو: نمیتونه از طلسم بی صدا استفاده کنه
شمشیرزنی: رتبه متوسط به سبک خدا شمشیر)تقریباً تو رتبه پیشرفته(
آداب و معاشرت: تقلید از یه خانم
افرادی که اون دوست داره: پدربزرگ، گیسلین، رودئوس