Return From Death - قسمت 01
بازگشت از مرگ
من از وقتی به دنیا امدم آدم ضعیفی بودم مردم همیشه منو مسخره میکردن و کتکم میزدن !!
اسم من (هیرئو) هستش من یک ادم بدختیم که همیشه از بقیه درحال فرارم !!
برای پول دراوردن همیشه با یک گروهی میرفتم به سیاهچاله ها تا عتیقه های قدیمی برای فروش پیدا کنم اونا یک درصد از پول اون عتیقه ها رو هم به زور بهم میدادن ولی برای من همون هم کافی بود تا بتونم زندگی کنم.
دلیل اصلی که من باهاشون میرفتم یک دختر بود اسمش (انا) هستش …
اون خیلی دختر خوبی بود همیشه هوای منو داشت توی تمام مشکلات زندگیم همیشه کمکم میکرد !!
من مثل همیشه باهاشون رفتم به یک سیاهچاله در شرق جنگل امونیا اونجا یک عتیقه خیلی کمیاب در سطح (افسانه ای ) پیدا کردم وقتی همه فهمیدن ریختن سرم و کتکم زدن از (انا) کمک خواستم ولی اون میخندید و آمد بالای سرم تمام انگشت های منو قطع کرد و اون عتیقه رو گرفت !!!
کسی که الگوی خودم میدونستم بهم از پشت خنجر زد !!!
اون ها پاهای منو قطع کردن …
[صدای ناله های دردناک ……]
اونها منو اونجا ول کردن تا بمیرم تقریبا ۲۰ دقیقه بعد هیولا ها از بوی خون رد منو زدن و آمدن منو تیکه تیکه کردن دیگه نمیتونستم چشمام رو باز نگه دارم تا اینکه یک حس سرما بهم دست داد ……
وقتی دوباره چشمام رو تونستم باز کنم دیدم در جای تاریکی هستم !!!
نمیدونستم زندهم یا مرده بهشتم یا جهنم بیشتر حس پوچی بهم دست میداد انگار توسط تاریکی بلعیده شدم!!
تا اینکه ندایی آمد :
صدای ناشناخته : آیا میخوای دوباره زندگی کنی ؟
من ترسیدم جوابی ندادم !!!!!!
صدای ناشناخته : لعنتی گفتم میخوای دوباره زندگی کنی ؟
ااارررره چرا که نه ؟؟؟
چی چرا حس میکنم دارم هوشیاریمو از دست میدم ؟؟
صدای ناشناخته : {یادت باشه من تو هستم و تو من}
چی صبر کننننننننننننننننننننن ………………
ادامه دارد 🥹
کانال تلگرامی من :
@tokyomanhawa
Ali
پشمام خیلی خوبه دست مریزاد