reincarnation of the strongest sword god - قسمت 12
پیام سیستم: بازیکن کووایت وولف به شما حمله کرده، و وارد وضعیت زرد شده است. به مدت یک ساعت. هر بازیکنی که به یک بازیکن زرد حمله کند هیچ مجازاتی دریافت نخواهد کرد.
شی فنگ تنها 31 سلامتی باقی مانده داشت. تحت حمله قرار گرفتن از هر دو طرف به وسیله روباه برفی و کووایت وولف، او را در وضعیت خطرناکی قرار داده بود.
«پست!» بلکی در فاصله دوری ایستاده بود، و کووایت وولف را به خاطر حمله مخفیانهاش ،آن هم در چنین لحظه حساسی سرزنش میکرد. اما نمیتوانست کار خاصی انجام دهد. آنها با او فاصله زیادی داشتند. وارد کردن ضربهای به کووایت وولف واقعا برای بلکی سخت بود. او تنها میتوانست روباه برفی را هدف قرار دهد، و امیدوار باشد تا روباه برفی چند ثانیه زودتر بمیرد و کووایت وولف هیچ سودی از او نبرد.
اگرچه جادوگرها قدرت و کارایی بالایی در برابر یک هیولا داشتند. اما هدف قرار دادن یک بازیکن حتی اگر حرکت هم نمیکرد، باز هم کار سختی بود. به این دلیل که، به محض شلیک تیر سیاه، یک خط پیش بینی مسیر ظاهر میشد. در وضعیتی که فاصله بسیار زیاد است، بازیکنان با توانایی متوسط به بالا به راحتی میتوانستند جاخالی بدهند. اگر هدف یک حرفهای باشد، جاخالی دادن مثل برش یک کیک خواهد بود.
به محضی که روباه برفی و کووایت وولف میخواستند حمله کنند، در گوشه لب شی فنگ خنده سردی نمایان شد. او سالهای زیادی کووایت وولف را در شادو میشناخت، و با میزان قدرت و عادتهای او به خوبی آشنا بود. شی فنگ دو قدم به عقب برداشت، و یک مثلث عالی بین روباه برفی و کووایت وولف درست کرد. شی فنگ شمشیر آموزشی را محکم در مقابل سینهاش گرفت. و بدون هیچ حرکت دیگری منتظر حملهی آنها شد.
«یعنی تسلیم شده؟» کووایت وولف به محض اینکه دید، شی فنگ آماده دفاع با شمشیرش می شود، شروع به از بالا نگاه کردن به شی فنگ کرد. اگرچه بازیکنان، با دفع کردن حملهها میتوانستند آسیب وارده را کاهش دهند، ولی روباه برفی یک نخبه بود. حتی اگر شی فنگ میتوانست دفاع کند، این حمله هنوز هم حدود 50 آسیب وارد میکرد. با 31 سلامتی باقی مانده او، شی فنگ دوام نمیآورد.
روباه برفی یک قدم جلوتر بود، و به سمت شی فنگ پرید.
نیش درنده! “درست به موقع” به جای عقب نشینی، شی فنگ پیش روی کرد. او به سمت روباه برفی یورش برد.
شمشیر آموزشی به دهان روباه برفی برخورد کرد و حملهی او را متوقف کرد. با استفاده از مهارت نجات بخش دفع حمله، شی فنگ می توانست یک حمله از روبه رو را دفع کند. شی فنگ سپس شروع به بلند کردن روباه برفی کرد. روباه برفی قدرت بدنی پایینی داشت، پس شی فنگ به راحتی او را بلند کرد و به سمت کووایت وولف پرتاب کرد. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد. کووایت وولف که داشت به سمت شی فنگ یورش میبرد نتوانست به موقع واکنش نشان دهد. در یک لحظه شانه او توسط روباه گاز گرفته شد.
یک آسیب -164در بالای سر کووایت وولف نمایان شد. سلامتی او در یک لحظه به صفر رسید.
کووایت وولف به طرز غیر قابل باوری شوکه شده بود: «چطوری ممکنه… ؟» قلبش هنگامی که به لبخند مسخرهی شی فنگ نگاه میکرد، پر از ناباوری شده بود. او هرگز فکر نمیکرد که بازیکنان بتوانند چنین کاری انجام دهند. اگر این موضوع را میدانست قطعا به جلو حرکت نمیکرد تا خودش را به کشتن دهد.
در این لحظه ، بدون توجه به این که چقدر مبهوت مانده بود،سلامتیاش به صفر رسید. بدنش روی زمین افتاد و تبدیل به ستارههای نورانی شد. او حتی یک قطعه تجهیزات نیز دراپ کرد. در فاصله دور، بلکی گیج شده بود، او حتی فراموش کرده بود که به روباه برفی حمله کند. شی فنگ فریاد زد و دوباره به سمت روباه برفی هجوم برد: «بلکی، رویا پردازی رو ول کن، زودباش به روباه حمله کن!»
بعد از اینکه بلکی به خودش آمد، دوباره شروع به نفرین خواندن کرد و دیوانه وار به روباه حمله کرد.
بدون مزاحمت کووایت وولف، مرگ روباه برفی نزدیک بود. در کمتر از 10 ثانیه، روباه برفی با نالهای به زمین افتاد.
پیام سیستم: {نخبه کمیاب} روباه برفی حیلهگر کشته شد. 130 مهارت بدست آوردید.
شی فنگ الان سطح 2 بود پس این مقدار مهارت برای او فایدهی زیادی نداشت. چیزی که شی فنگ دنبالش بود، لوت هیولا بود. نخبههای کمیاب به خاطر دراپ هایشان مورد علاقه تمام بازیکنان قلمرو خدایان بودند. به علاوه، این اولین بار بود که روباه برفی کشته میشد ، پس لوت او بهتر هم بود.
«امکان نداره. این واقعا یک سلاح دراپ کرده.» شی فنگ یک عصای دستی بدست آورده بود.
{ عصای چوب سیاه } ( رتبه برنز )
سطح 1
نیازمندی: قدرت بدنی 5
قدرت حمله +8
هوش +3، سرزندگی +1، مانا +30
دوام 20/20
این عصا، قدرت یک جادوگر را به مقدار قابل توجهی افزایش میداد. نه تنها قدرت حمله بالایی داشت، بلکه 3 امتیاز اضافی نیز به هوش اضافه میکرد. اگر یک جادوگر آن را بدست میگرفت، آسیب واردهاش به اندازه دو سطح افزایش مییافت.
{دستکش پوست روباه} (رتبه معمولی، زره چرمی)
سطح 1
نیازمندی: قدرت بدنی 3
دفاع +4
دوام 20/20
از طرف دیگر، کووایت وولف یک جفت کفش چرمی معمولی سطح 0 با دفاع +3 دراپ کرده بود.
«اینجا رو ببین، من فکر میکردم این یه تجهیزات آشغال خاکستریه، مثل اینکه شانس کووایت وولف بد نبوده که تونسته یک قطعه تجهیزات معمولی بدست بیاره.» شی فنگ درحال حاضر یک دید جدید نسبت به کووایت وولف داشت. بدست آوردن یک قطعه تجهیزات معمولی در مراحل ابتدایی بازی تنها بستگی به شانس داشت. با این حال شانس خوب کووایت وولف، به نفع شی فنگ شده بود. شمشیر زنها هر دو نوع زره فلزی و چرمی را میتوانستند بپوشند. با این دو آیتم جدید، دفاع شی فنگ به مقدار زیادی افزایش پیدا میکرد.
«بلکی، این تجهیزات مال تو.» شی فنگ عصای چوب سیاه را به سمت بلکی گرفت.
اما بلکی آن را قبول نکرد. او نگاه مرددی روی چهرهاش داشت. کشتن روباه برفی فقط به خاطر توانایی شی فنگ بود. بلکی کمک زیادی نکرده بود، با این حال بهترین قطعه تجهیزات را او دریافت میکرد؛ و نه هر نوع تجهیزاتی، بلکه یک تکه تجهیزات برنزی. در این مرحله از بازی، تعداد زیادی از بازیکنان ظرفیت بدست آوردن چنین آیتمی را نداشتند. واقعا ارزشمند بود.
شی فنگ در حالی که میدانست او به چه چیزی فکر میکند با لحنی جدی گفت: «چی کار داری میکنی؛ مگه ما برادر نیستیم؟ چرا اینقدر با من مودب شدی؟ همه اینها به کنار، تو یک نفرینگری. به محض اینکه به سطح 1 برسی، میتونی از تموم قدرت عصا استفاده کنی. با کمک اون، ما میتونیم سریعتر افزایش سطح بدیم.»
بعد از مقداری فکر، بلکی توانست درک کند. او دیگر آن را رد نکرد و گفت: «ممنونم. من حتما درست از این استفاده میکنم.»
«حالا بهتر شد.» شی فنگ خندید: «بیا بریم. ما قراره به دره دارکمون بریم.»
********
شهرک ردلیف.
«کووایت وولف، تو داشتی چیکار میکردی؟ نه تنها کشته شدی، بلکه یک تیکه تجهیزات با ارزش روهم از دست دادی. میدونی اون آیتم چقدر با ارزش بود؟» فلیمینگ تایگر درحالی که نفرین میکرد بر روی میز ضربه میزد.
حالت چهره کووایت وولف، مثل شب، تیره شده بود. آن جفت کفش را بعد از 7 ساعت شکار بدست آورده بود، و حالا آن را از دست داده بود. حتی قلبش هم در حال حاضر درد میکرد. اگرچه میخواست توضیح دهد اما نمیدانست چطور. باید میگفت که چطور توسط شی فنگ به بازی گرفته شده بود؟ آن اتفاق چیزی نبود که دوست داشته باشد به آن اشاره کند. با این حال اگر میخواست آیتمش را پس بگیرد، او حریف شی فنگ نمی شد. «برادر تایگر، من یک نخبه کمیاب درون طبیعت پیدا کرده بودم. من فکر نمیکردم که وقتی با اون نخبه درگیر شدم اون بچه متوجه من بشه. اون بچه یک نفر دیگه رو هم همراه خودش آورده بود. داخل یک نبرد سه به یک، من اصلا حریفشون نمیشدم.» کووایت وولف درحالی که سیاه و سفید میشد، جلوی عصبانی شدن خودش را میگرفت. او به طور مداوم فلیمینگ تایگر را تحریک میکرد. «اون موش کثیف تا الان باید نخبه کمیاب رو کشته باشه، و آیتمهای خوبی بدست آورده باشه. اونها تو مسیر دره دارکمون بودن. اگه تعقیبشون کنیم بهشون میرسیم. حتی ممکنه بتونیم تجهیزات رو پس بگیریم.»
«نخبه کمیاب!؟» چشمان فلیمینگ تایگر شروع به درخشیدن کرد. او دیگر کووایت وولف را سوال پیچ نکرد. در عوض به لوت نخبه کمیاب علاقه مند شده بود. او با هیجان گفت: «بیاین بریم. به سرعت دنبالشون میکنیم. اونها جرات کردن که تجهیزات من رو بدزدن. من اونها رو از اینکه قلمرو خدایان رو بازی میکنن پشیمون میکنم.» در زمان کوتاهی، فلیمینگ تایگر تمام اعضای کارگاه شادو را که در شهرک ردلیف بودند جمع کرد. او 11 عضو کارگاه شادو را با خود به سمت دره دارکمون برد. مهم نبود چطور، او فقط میخواست تا شی فنگ را بکشد و تجهیزاتش را بدست بیاورد.
*******
در این لحظه شی فنگ و بلکی به دره دارکمون رسیده بودند. در کنار یک نهر، آهنگریای قرار داشت. و شی فنگ و بلکی در مقابل آن ایستاده بودند. آنها به مرد میان سالی که سینهاش برهنه بود، نگاه میکردند. در دستان او، یک چکش آهنی قرار داشت. دنگ! دنگ! او بر روی سنگ معدن قرمز تیرهای چکش میزد.
زمان به آرامی میگذشت، لحظه به لحظه.
بلکی گفت : «برادر فنگ، بازم باید منتظر بمونیم؟ الان تقریبا نیم ساعت شده.»
شی فنگ تایید کرد: «مامجبوریم صبر کنیم. بدون صبر، اون به ما ماموریتی نمیده.»
در زندگی قبلیاش، همرتریدینگ اتفاقی از این محل گذشته بود. و یک آهنگری در اینجا پیدا کرد. با این حال، با هر روش و طریقی که همر تریدینگ با او صحبت میکرد، آهنگری که اینجا بود، هیچ توجهی به او نمیکرد. این اتفاق همر تریدینگ را عصبانی کرده بود، به همین خاطر او تصمیم گرفت تا تلافی کند، او کناری ایستاد و نگاهی مرگبار به سمت آهنگر انداخت. او اصلا تصور نمیکرد که آهنگر بعد از مدتی با او حرف بزند. و نه تنها این بلکه آهنگر یک ماموریت مخفی نیز به او داد. این ماموریت به همر تریدینگ این امکان را داد تا استعداد آهنگری را یاد بگیرد، و به استاد آهنگری آن دوران تبدیل شود.
وقتی شی فنگ به بدست آوردن استعداد آهنگری و ترکیب آن با کتاب آهنگری فکر میکرد، تبدیل شدن به یک کارآموز پیشرفته آهنگری کار آسانی به نظر میرسید. وقتی زمانش میرسید سکههای طلا به جیبش سرازیر میشدند.
بعد از ده دقیقه دیگر صبر کردن … آهنگر میانسال ناگهان پرسید: «شما دو نفر به آهنگری علاقه دارین؟»
شی فنگ به سرعت جواب داد: «بله، قربان. ما از زمان بچگی عاشق آهنگری هستیم .»
آهنگر میانسال سرش را در تایید تکان داد، و با لحنی رضایت بخش گفت: «حالا که آهنگری رو دوست دارین، من بهتون آموزش میدم. اما اول، میتونید کمکم کنید و 100 عدد سنگ معدن شهاب سنگ برای من بیارین؟ اونها در شرق معدن کریمسون استار پیدا میشن.»
شی فنگ با احترام جواب داد: «البته. ما خوش حال میشیم که به شما کمک کنیم.»
پیام سیستم: ماموریت مخفی “مسیر آهنگری” پذیرفته شد. بازیکن باید 100 عدد سنگ معدن شهاب سنگ را از معدن کریمسون استار، برای استاد آهنگر جک بیاورد.
معدن کریمسون استار، لانه ی کوبولدهای سطح 4 بود. این هیولاها خیلی به سنگ معدن علاقه داشتند. آنها هر روزشان را صرف بدست آوردن سنگ معدن در معادن میکردند. کوبولدها دست و پاهای کوتاهی داشتند ولی از زمان تولد قدرتمند بودند. محدوده دید آنها کم بود، چون برای مدتهای طولانیای در زیر زمین میماندند. آنها تنها تا 35 یاردی اطرافشان، متوجه دشمنان میشدند. این مسافت برابر با حداکثر برد حمله یک جادوگر بود.
در کنار ورودی معدن، تعداد زیادی از کوبولدها قدم میزدند. اگر یکی از آنها مورد حمله قرار میگرفت، توجه گروهی از آنها جلب میشد.
{ کوبولد }
سطح 4
سلامتی 420
«بیا اینجا. اول کمی غذا و نوشیدنی میخوریم تا انرژی بدست بیاریم. بعد از اون شروع میکنیم.» شی فنگ یک آبجو سیاه غلیظ و یک کیک سیب بیرون آورد.
بلکی نمیفهمید که شی فنگ میخواهد چه کار کند. ولی چون شی فنگ این را میخواست، پس حتما دلیلی برای خودش داشت. بلکی نشست و شروع به خوردن کرد.
ده ثانیه بعد از خوردن کیک سیب، تمام امتیازهای ویژگی بلکی ناگهان یک عدد افزایش یافت، این اثر تا 30 دقیقه باقی بود.
بعد از خوردن آبجو سیاه غلیظ، دید بلکی شروع به تار شدن کرد. وقتی به کوبولدهای سطح 4 نگاه می کرد، ناگهان سطح آنها دو عدد کاهش یافته بود و به سطح 2 تبدیل شده بودند. «بسیار خوب، بیا شروع کنیم. تاثیر یک بطری آبجو سیاه غلیظ فقط برای 30دقیقه است.» شی فنگ بلند شد. او یک بمب دودزا بیرون آورد و به ورودی معدن نزدیک شد. سپس آن را به سمت گروهی از کوبولد های سطح 4 پرتاب کرد؛ در این لحظه این گروه شامل ده کوبولد بود.
{بمب دودزا}
قادر به کاهش دادن دید، در یک محدوده 10*10 یاردی. مدت زمان 1 ساعت.
بمب دودزا میتوانست محدوده دید یک هیولا را 10 یارد کاهش دهد. این بمبها در مقابل دیگر هیولا ها کارایی زیادی نداشتند. اما، تاثیر زیادی بر روی کوبولدها داشتند. دید آنها به 25 یاردی کاهش یافته بود. تا زمانی که یک جادوگر از فاصله 30 یاردی به آنها حمله کند، آنها نمیتوانستند حمله کننده را شناسایی کنند. تنها میتوانستند آنجا بایستند و منتظر مرگشان باشند. «حمله!» شی فنگ به کوبولدهای درون دود اشاره کرد.
بلکی به اینکار شی فنگ شک داشت، ولی باز هم تصمیم گرفت به شی فنگ اعتماد کند. دهانش شروع به نفرین کرد. یک لحظه بعد، یک تیر سیاه شلیک شد، و مستقیم بر روی نزدیک ترین کوبولد فرود آمد.