my vampire system - قسمت 100
سیستم خونآشامی من
قسمت 100
دریم لند (سرزمین رویا)
خارج از جایی از دنیا، شهری به نام سرزمین رویا وجود داشت. این مکان مملو از ساختمانها و آسمانخراشها در همه جا بود، و به نظر نمیرسید جایی از زمین باز باشد که بتوان آن را دید. دیوار بزرگی نیز اطراف آن به ارتفاع حدود صد متر ایستادهبود.
بر بالای دیوارها، چندین برجک و ماشین آلات شبانه روز نگهبانی میدادند و برای هر خطری گشت میزدند. به دلیل این موارد، سرزمین رویا یکی از امنترین شهرها برای زندگی در نظر گرفته میشد. اما هزینههای زیادی داشت.
امنیت موضوع مهمی بود و همچنین زیستگاه قابل سکونت روی زمین. پس از جنگ، بسیاری از شهرهای قدیمی نابود و ویران شدند. خسارات زیادی وارد شدهبود. بخشهایی از زمین ناپدید شده، به قطعات کوچک منفجر شده و برای انسانها بسیار کوچک بودند.
این چیزی بود که باعث شد انسانها در سیارات دیگر پناهگاه ایجاد کنند. این بسیار ارزانتر از زندگی بر روی زمین بود، و اغلب مسافران زیادی از انجمنها و خانوادههای مختلف برای محافظت از مکان در آنجا زندگی میکردند.
اما سیاره زمین همیشه خانه بسیاری خواهد بود و ترک آن برای آنها سخت میشد. آنها از این واقعیت متنفر بودند که اگر در سیاره دیگری زندگی میکردند، ممکن بود مجبور شوند هر لحظه در ترس حمله حیوانات به آنها زندگی کنند.
به همین دلیل، چند مکان باقی مانده روی زمین فقط برای قلههای بالا بود.
تنها دو راه برای زندگی در شهر رویا وجود داشت. یا واقعاً ثروتمند باشید یا بخشی از خانواده ترودریم شوید. قسم به وفاداری مطلق به رهبر و انجام هر آنچه خواسته شود.
در مرکز شهر، یک آسمان خراش بزرگتر از بقیه وجود داشت. کل ساختمان از گلاتریوم، سختترین ماده شناخته شده در فضا ساخته شدهبود.
در داخل، در طبقه آخر مردی سر طاس با کت و شلواری زیبا روی صندلی راحتی بزرگش پشت میزش نشسته بود. نام او جک ترودریم بود. رهبر یکی از چهار خانواده بزرگ.
درست در همان لحظه، یک زن با لباس تجاری وارد اتاق شد.
“آقا، گزارشی رسیده که یکی از اعضای خانواده ما فوت کرده!”
“مسافر چه رتبهای داشت؟” جک پرسید.
“رتبه D آقا.”
هنگامی که دانشآموزان آکادمی را ترک کنند، میتوانند حالت مسافر شوند و یا برای یک جناح، خانواده یا به عنوان یک فرد آزاد کار کنند. دولت جهانی به این مسافران بسته به سختی وظایفی که میتوانند انجام دهند، رتبهای صادر میکرد.
در برخی موارد، سطوح قدرت در خارج خیلی مهم نبود. ویژگیای که جانوران سطح بالا به شما میدادند بسیار مفیدتر بود. مهمتر این بود که چگونه از تواناییهای خود در ارتباط با تجهیزات جانوری استفاده کنید.
زمانی که به عنوان یک مسافر شروع به کار کردید، همه با رتبه F شروع میکنند. معمولاً بین هر رتبه برای ارتقاء سطح یک یا دو سال طول میکشد.
رتبه ها از F، تا A + پیش میروند.
به دلیل نحوه عملکرد سیستم، اندازه گیری توانایی یک F همیشه سخت است، اما افراد قوی معمولاً به سرعت در رتبه ها حرکت میکردند.
بنابراین، به نظر میرسید که مسافران کمتر به سطح قدرت اهمیت میدهند و اغلب به جای آن به رتبه نگاه میکنند.
جک پرسید: “رتبه D ما اغلب در مأموریتها میمیرن، چرا باید برا ایناتفاق وقتم رو بگیری؟”
“خب آقا، این یکی، از یکی از پایگاههای نظامی برای ما دریافت شد و یکی از امیدهای ما به نام ایان بود.”
جک آنجا نشست و مدتی به آن فکر کرد. معمول بود که وقتی اجساد خانوادهاش را پیدا کردند از خانوادهها و سازمانهای دیگر گزارش میگرفت. آنها میخواستند هرکاری انجام دهند تا طرف خوب او باشند.
با این حال، چیزی که او را آزار میداد، شخصی بود که واقعاً مرده بود. برای دادن تواناییای که از آدم گرفته بود، باید آنها را لمس میکرد و شخصاً با آنها ملاقات میکرد. توانایی های سطح پایینی که معمولا زیاد به یاد نمیآورد.
اما او به یاد آورد که به ایان توانایی بسیار مفیدی داده است. او همچنین تنها یک سال طول کشیده بود تا از رتبه F به رتبه D برسد و امیدوار بود که در آینده چیزهای بهتری برای او رقم بخورد.
“گزارشش رو برام بفرست. خودم میخوام بهش نگاه بندازم.”
زن سپس روی دستگاهی که در دستش بود کلیک کرد و در یک لحظه نمایشگر هولوگرافی در مقابل جک ظاهر شد. او از دستانش برای پیمایش در صفحات استفاده می کرد و به سرعت اطلاعات را میخواند.
همچنین تعدادی عکس از جسد ایان پیوست شدهبود.
در حالی که به تصویر بدنش که از وسط نصف شدهبود نگاه میکرد گفت: “وای چه راه بدی برای مردنه.”
اما بعد متوجه چیزی شد که برایش جالب بود و درست روی گردن ایان شروع به بزرگنمایی کرد.
الکسا گزارش دو سال پیش در مورد دنی فلچمن رو برام بیار.
سیستم کامپیوتر او در حالی که یک فایل دیگر را نشان میداد،گفت: “گزارش پیدا شد.”
او یک بار دیگر از میان آنها نگاه کرد و متوجه شد که یکی دیگر از اعضای خانواده همین علامت را روی گردنش دارد. معمولا جک جزئیاتی از این دست را به خاطر نمیآورد، اما دنی فلچمن کاربر سطح 8 و مسافر درجه B بود.
یکی از قوی ترین مردانی که ترودریم در خانواده خود داشت. وقتی او مرد، برایش شوک بزرگی بود و هیچ کس نمیدانست چه کسی یا چه چیزی این کار را کردهاست.
او فکر کرد، آیا می توان این دو مورد را به نوعی به هم مرتبط کرد؟
“ظاهراً به طور تصادفی وقتی که به دنبال دو دانش آموز بودند با ایان برخورد کردند. من جزئیات زیادی نمیدونم.”
“میدونی اهل کدوم پایگاه نظامی هستن؟”
سپس کارمند دستش را روی عینکش گذاشت و تصاویری در انعکاس آن دیده میشد. کلمات و مقالات از جلوی چشمانش عبور کردند.
“پایگاه نظامی دو، قربان.”
“شاید وقتش رسیده که ازشون بازدید کنم. مدتی گذشته و میتونم اطلاعات بیشتری بدست بیارم. در این بین، ببین چی میتونی در مورد آخرین ماموریت ایان پیدا کنی.”
جک سپس از روی صندلی بلند شد و چشمانش را بست. در درون او می توانست حدود ده شعله کوچک را ببیند که دور شکمش میچرخد. هر کدام از آنها کمی متفاوت از بقیه به نظر میرسیدند.
“به نظر میرسه دوباره تواناییهام کم شده باشه، حدس میزنم این فرصت خوبی برای ذخیرهسازی باشه.”
Aether
سلام قسمت های جدید کی میان
فاطمه
سلام قسمت هارو چه مدت یکبار میزارید؟،
ناولتو
سلام
در حال حاضر ترجمه ادامش متوقف شده.
ولی در آینده ای نزدیک شروع خواهد شد.
فاطمه
سلام ببخشید قسمت هاش رو چه مدت یکبار میزارید؟؟
ناولتو
سلام
در حال حاضر ترجمه ادامش متوقف شده.
ولی در آینده ای نزدیک شروع خواهد شد.