Welcome to Classroom of the Elite - قسمت 09
بازگشت
بالاخره روز امتحان پایان سال فرا رسید. هرکدوم از ما براساس تمرینهایی که کرده بودیم، تا حدی که میتونستیم خودمون رو برای امتحان آماده کردیم. به گفتهی هوریکیتا، انتظار میرفت سودو، ایکه و یامائوچی همگی عملکرد خوبی داشته باشن. ظاهراً در طول هفتهی قبل از آزمون تموم تلاششون رو انجام داده بودن.
سپس آکیتو، هاروکا، آیری و کِی بودن. دانشآموزان گروه من هم عملکرد خوبی داشتن و خودشون رو بالا کشیدن. در همین حین، سایر دانشآموزان از هیراتا کمک میگرفتن. هیچ نشونهای از دانشآموزی که وقتش رو به بطالت بگذرونه نبود، پس باید مراقب سلامتیشون باشن که بتونن امتحان رو بهخوبی پشتسر بذارن.
همون موقع صدای پای کسی رو شنیدم. یه نفر با عجله پشتسرم میدوئید. سعی کرد بهم برسه و بعد سرعتش رو کم کرد تا با راه رفتن من هماهنگ بشه.
«صبح بخیر آیانوکوجی-کون.»
ایچینوسه به من نزدیک شد و لبخند روی صورتش بود.
«صبح بخیر، ایچینوسه.»
«امروز بالاخره روزشه، نه؟ امتحان پایان سال. حسابی مطالعه کردی؟»
«کم و بیش آره. اما حدس میزنم… درمورد شما، نیازی به سوال کردن نباشه.»
حتی نیازی به فکر کردن نبود. کلاس بی نسبت به کلاس ما بسیار هماهنگ بود، و من مطمئن بودم که اونها برای آزمون بهتر آماده شدن. حتی ایچینوسه که تا همین روز قبل غایب بوده، احتمالاً با اطمینان حاضر شده.
گفتم: «دیروز واقعاً باحال بودی، ایچینوسه. اونقدر باحال که حتی مردی مثل من هم مجذوب شد.»
«و-واقعاً؟ من فکر میکنم درست همونطوریه که ساکایاناگی-سان گفت، این فقط من بودم که