Welcome to Classroom of the Elite - قسمت 12
معنیِ واقعیِ…
پسری که به سمت من می‌اومد، این کار رو درحالی انجام داد که به دورش نگاه می‌کرد. به راحتی می‌تونستم ببینم که با دوست‌هاش غرق گفت‌وگوی دلپذیری شده و از چیزی که جلوشه غافل شده. قرار با سرعت به هم برخورد کنیم.
با این‌حال، فردی با پای معلول مثل من هنوز می‌تونه مسیرش رو به اندازه‌ای تغییر بده که برخورد نکنه. اما مواقعی هم وجود داره که پام درد می‌کنه و به سختی می‌تونم تکون‌شون بدم، و اتفاقا همین الان هم اتفاق افتاده.
به همین دلیل چاره‌ای نداشتم جز این‌که باهاش برخورد کنم.
«امم… لطفاً مراقب باشید.»
با این‌حال صدای من بین خنده‌ی پسرها گم شد. برای بار دوم اقدامی که برای اجتناب از برخورد انجام داده بودم بی‌اثر شد. حالا که به این‌جا رسیده، تمایلی برای نقشه‌ی سوم ندارم.
تصمیمم رو گرفتم و برای اتفاقی که کمی بعد قراره بی‌افته آماده شدم. مطمئناً پسر متوجه من نشد و با شونه‌ش و مقداری زور، به من ضربه زد. سعی کردم تحملش کنم اما راهی نبود و تنها کاری که می‌تونستم بکنم این بود که بعد از سقوط آروم همون‌جا بشینم.
«متاسفم متاسفم. خوبی؟»
اسم پسری که بعد از برخورد با من برای اولین بار متوجهم شد یامائوچی هاروکی بود. یکی از دانش‌آموزهای کلاس سی. برای مواقع لزوم، من این اطلاعات رو تو ذهنم دارم، و تا جایی که به من مربوط می‌شه، اون موجود ناچیزیه.
«بله… نیاز به نگرانی نیست.»
دستی که به سمتم دراز شده بود رو نگرفتم، بلکه از دیوار استفاده کردم تا آروم بلند بشم. یامائوچی-کون اتفاق رو به یه عذرخواهی خشک و غیرجدی به پایان رسوند. کلاً، می‌شه گفت پسر خوبیه.
«لطفاً خودت رو نگران من نکن.»
همون‌طور که من مودبانه چنین پاسخی دادم، یامائوچی-کون بلافاصله به گفت‌وگو با دوست‌هاش برگشت و رفت.
«ساکایاناگی-چان خیلی بانمکه، اما به‌نظرت دست و پا چلفتی نیست؟»
یامائوچی-کون با وجود این‌که فاصله زیادی از من نگرفته بود، حتی بدون این‌که بدونه صداش شنیده می‌شه، این کلمات رو به زبون آورد و دور شد.
به‌نظر می‌رسه نگاهم با آیانوکوجی-کون گره خورده.
بهش اجازه دادم اتفاق ناخوشایندی رو ببینه.
«حالت خوبه؟»
«از نگرانی‌تون ممنونم. چیزی نیست خوبم.»
«بعداً باهاش صحبت می‌کنم.»
«کارش از عمد نبود، من فقط یه بار زمین خوردم.»
منتهی الان که یه بار زمین افتادم، یعنی حقش رو به‌دست آوردم یه بار هم اون رو زمین بزنم.
«خب پس. با اجازه‌تون.»
دیر یا زود باید یه هدیه‌ی ویژه بهش بدم.
مترجم : سارا ، نیما
ویراستار : MHReza
نظرات فصل " قسمت 12 "
بحث و گفتگو
مشابه
