Welcome to Classroom of the Elite - قسمت 03.2
۳.۲
با این حال، برنامه من برای رفتن به محض تمام شدن تیتراژ نابود شد. صبر کردم و صبر کردم، اما فیلم شروع نشد. یا خرابی تجهیزات شدید بود یا کارگران کند کار میکردند.
ایبوکی بارها آه کشید. خب، آه کشیدن در این شرایط کاملاً منطقی بود. از همان اول علاقه خود را به فیلم از دست داده بودم.
پرسیدم: «خب، فکر میکنی چه اتفاقی میافته؟»
دیگر تحمل سکوت نداشتم. از آنجایی که ایبوکی هنوز آنجا را ترک نکرده بود، احتمالاً در مورد پایان فیلم کنجکاو بود. یا شاید، چون هیچ کس دیگری از جایش تکان نمیخورد، نمیتوانست بدون رد شدن از میان جمعیت شلوغ به خروجی برسد.
ایبوکی دست روی گونهاش گذاشت و آرنجش را محکم روی تکیه گاه قرار داد. اصلا تلاش نکرد به من نگاه کند. حرکات بدن او فریاد میزد: «آزار دهنده ای، پس با من حرف نزن!»
شاید بهتر است با کندو پر از زنبور کاری نداشته باشم. این فیلم کی قرار بود شروع شود؟
چند دانش آموز اینجا و آنجا از انتظار خسته شدند و رفتند. فکر کردم ایبوکی هم میرود، اما انگار قصد نداشت بلند شود. شاید فقط میخواست بقیه فیلم را ببیند.
به نوبه خودم میخواستم ببینم آخر فیلم چه اتفاقی میافتد. اگر منتظر نمیماندم، پس آمدن به اینجا هم بیمعنی میشد. وقت آن بود که سرسختی خود را نشان دهم.
گوشی را روشن و ساعت را چک کردم. حدود بیست دقیقه از متوقف شدن فیلم گذشته بود. خرابی تجهیزات نه تنها بر این نمایش، بلکه بر فیلم بعدی هم تأثیر میگذارد. با نگاهی به اطراف، دیدم تعداد افراد باقی مانده کم شده است. فقط چند نفر از تماشاگران ماندند، از جمله من و ایبوکی.
کسانی که به تنهایی آمده بودند شاید میتوانستند تا آخر تحمل کنند، اما زوجها به احتمال زیاد نمیخواهند وقت تلف کنند. فکر کنم آنها قبل از پژمرده شدن حال و هوای عاشقانه اینجا را ترک کنند.
«بر نمیگردی؟» در حالی که به تلفنم نگاه میکردم از ایبوکی پرسیدم. سرش را برگرداند و من نتوانستم صورت او را ببینم.
«تا الانش هم ۸۰ درصد فیلم رو دیدم. واقعا کنجکاوم بدونم چطور تموم میشه. چون تا حالا بیست دقیقه منتظر بودیم، دیر یا زود ممکنه مشکل حل بشه.»
جواب داد: «اگه اینقدر کنجکاوی، میتونی تو اینترنت دنبالش بگردی.»
جواب دادم: «واقعاً حوصله خوندن نظر بقیه رو ندارم.»
از نقدها به عنوان راهنما برای مشخص کردن اینکه آیا میخواهم فیلمی را تماشا کنم یا نه استفاده میکردم، نه به عنوان وسیلهای برای ارزیابی آن. بعلاوه، اگر خواندن یک یا دو خط در مورد پایان فیلم برای رضایت شما کافیست، چرا اصلا به سینما میروید؟
گفت: «دیگه به این فیلم اهمیتی نمیدم. فقط نمیخوام قبل از تو اینجا رو ترک کنم.»
«خیلی رک هستی.» ایبوکی قرار نبود در این بازی که هیچ کدام قصد تسلیم شدن نداشتیم برنده شود. قصد نداشتم تا زمانی که فیلم تمام شود بلند شوم. این برتری را کسی که هیچ برنامهای برای شب کریسمس نداشت دارا بود.
اطلاعیه ناراحت کننده رسما به نبرد پایان داد. تجهیزات معیوب قابل تعمیر نبودند، بنابراین آنها تصمیم گرفتند نمایش را لغو کنند. کارکنان نحوه بازپرداخت هزینه را توضیح دادند.
ایبوکی آه کشید: «واقعاً شانس ندارم.» اگر میخواستم بدانم چه اتفاقی در پایان فیلم میافتد، یا باید صبر کنم تا فیلم برای اجاره موجود شود، یا اسپویلهای آنلاین بخوانم.
با وجود اینکه فیلم لغو شد، ایبوکی اصلا قصد نداشت بیرون برود. تصمیم گرفتم بلند شوم و بروم. کارم اینجا تمام شده بود.