ناولتو
  • خانه
  • بلاگ
  • آرشیو
  • درباره ما
  • خانه
  • بلاگ
  • آرشیو
  • درباره ما
قبلی
بعد
اطلاعات محصول

Welcome to Classroom of the Elite - قسمت 02.3

  1. خانه
  2. Welcome to Classroom of the Elite
  3. قسمت 02.3
قبلی
بعد
اطلاعات محصول

۲.۳

وقتی به اتاق برگشتم گوشی در دست روی تخت دراز کشیدم و به سقف خیره شدم. انبوهی از احساسات عجیب و غریب در وجودم موج می‌زدند.

بحث من با ساتو-سان، این واقعیت که او کیوتاکا را دوست داشت، درخواست کمک از من برای تبدیل شدن آن‌ها به یک زوج واقعی… اینها مرا عصبانی کرد، اما همچنان احساس بی‌قراری می‌کردم. اگر فقط یک مساله عاشقانه بود، آن وقت ماجرا فرق داشت. شاید می‌توانستم به ساتو-سان کمک کنم. ولی…

آیا کیوتاکا قصد داشت با ساتو-سان قرار بگذارد تا «تحقیق» کند دخترها در قرار ملاقات چگونه هستند؟ چه می‌شد اگر اصلاً به او علاقه نداشت – اما در عوض، می‌خواست از او مثل من استفاده کند؟ شاید بیش از حد به آن فکر می‌کردم، اما مساله کیوتاکا بود. هرگز نتوانستم بگویم واقعاً در مورد چه چیزی فکر می‌کند.

شاید قرار می‌گذاشت تا بفهمد آیا می‌تواند برای او مفید باشد یا نه. ترسیدم ساتو سان را به چشم یک کلید برای آسان کردن زندگی خود در این مدرسه ببیند، همان طور که زمانی از من استفاده می‌کرد. اگر کیوتاکا به این نتیجه می‌رسید ساتو سان بهتر از من است چه می‌شد؟ ممکن است از محافظت کردن از من دست بکشد.

تلفن را برداشتم، شماره گرفتم و زمزمه کردم: «حتی شماره تلفن خودم رو حفظ نکردم و هنوز…»

تنها کاری که باید انجام می‌دادم این بود که روی گزینه تماس کلیک کنم. اصلاً قصد من از سوال کردن چه بود؟ واقعا فکر میکنی ساتوسان از من مفیدتر خواهد بود؟ نه، احمقانه بود. انگار می‌خواستم از من استفاده کند، و این درست نبود. فقط، خب، می‌خواستم از خودم محافظت کنم. سیاست محافظت کیوتاکای خودم را می‌خواستم. بله حتما همین بود.

«شاید بهتره مستقیماً ازش بپرسم.» به انگشت شستم دستور دادم روی «تماس» کلیک کند، اما انگشتم تکان نخورد. حتی صفحه را لمس نمی‌کرد. در نهایت، نتوانستم خودم را وادار به انجام آن کنم. آهی کشیدم: «من خیلی احمقم.»

چیزی که واقعاً می‌خواستم بپرسم این بود: «استفاده از من رو تموم کردی؟»

بعد گوشی زنگ خورد. «هاه؟!» شماره کیوتاکا بود. با لکنت و ترس جواب دادم: «س-سلام؟»

«میخوام ازت خواهشی بکنم.» لحنش مثل همیشه، یکنواخت و بی‌تفاوت بود.

«چی؟ چی میخوای بپرسی؟»

«الان کسی کنارته؟»

«نه. تو اتاقم هستم.»

شاید فکر کرده بود ممکن است مریض باشم، و زنگ زده بود تا احوالم را بپرسد. با این حال، برای زنگ زدن به من دیروقت بود. با این وجود، قلبم با فکر اینکه به من اهمیت داده است به تپش افتاد.

اما کیوتاکا در ثانیه‌ای امیدهای مرا خرد کرد. «بهت نیاز دارم که چیزی رو بررسی کنی، کارویزاوا.»

«چی؟ مگه نگفتی دیگه به من تکیه نمیکنی؟ تو به من گفتی که اطلاعات تماست رو پاک کنم.»

بعد از اتفاقی که دیروز افتاد، نباید حال مرا بپرسد؟ انتظار جمله‌ای مثل «سرما نخوردی، نه؟» را نداشتم. با این حال، بهتر است حداقل یک «معذرت خواهی» ساده انجام دهد.

کیوتاکا ریوئن و بقیه را تحریک کرده بود تا مرا مورد آزار و اذیت قرار دهند. باید از او متنفر می‌شدم. هر کس دیگری بود به مدرسه گزارش می‌داد. کمترین کاری که می‌توانست انجام دهد عذرخواهی بود. با این حال اولین چیزی که گفت این بود که: «بهت نیاز دارم در مورد چیزی تحقیق کنی.»

گوش کن کیوتاکا، فکر میکنی کی هستی؟ من دیگه به تو بدهکار نیستم. در واقع، تو باید مجانی از من محافظت کنی.

باید چنین جمله جسورانه‌ای می‌گفتم، اما کلمات در گلویم گیر کرده بودند. می‌ترسیدم اگر واقعا این کار را انجام دهم، کیوتاکا از من دور شود.

در عوض پرسیدم: «می خوای چی رو بررسی کنم؟»

«ساتو.»

«ساتو-سان؟» این وضعیت عجیب و عجیب‌تر می‌شد. در مورد ملاقات امروزم با ساتو چیزی نگفتم. «چی میخوای در موردش بدونی؟»

«می‌خوام بدونم معمولاً با کی معاشرت می‌کنه. الگوهای رفتاری اون چیه. اگه بتونی شخصیت، سرگرمی‌ها، و مورد علاقه‌ها و چیزایی که دوست نداره رو به من نشون بدی، خوشحال می‌شم. اگه از قبل این چیزا رو می‌دونی، گفتگوی ما کوتاه میشه.»

«من هیچ کدوم رو نمی‌دونم. بدبختانه من و ساتو-سان تو گروه‌های مختلف هستیم. چیز زیادی در مورد اون نمی‌دونم.»

«خیلی خبر نداری، نه؟ پس، چیزای زیادی وجود داره که حتی تو، رهبر واقعی دخترا، نمی‌دونی.»

«هی، می‌دونستی که الان یه عوضی هستی؟»

«اگه جواب سوال‌ها رو نمی‌دونی، برای من کمی تحقیق کن. ترجیح می‌دم ساتو چیزی نفهمه.»

«خب… اگه از شینوهارا-سان بپرسم، شاید بتونم چیزی بفهمم.»

کیوتاکا گفت: «لطفاً هر کاری که فکر می‌کنی بهتره انجام بده.» «همه چیز رو به تو می‌سپارم.»

«باشه، خب. سعی می‌کنم از بقیه بپرسم… اما دلیلش رو به من بگو.»

«جزئیات رو با ایمیل برای من بفرست.» کیوتاکا حتی بدون اینکه به سوالم جواب دهد تلفن را قطع کرد.

«لعنتی مشکلش چیه؟ اوه خدایا، من چه احمقی بودم که ازش انتظار دیگه‌ای داشتم.» باید وسط مکالمه سرفه می‌کردم که نشان دهد حالم خوب نیست.

با غرولند، پیامی به شینوهارا-سان فرستادم. حداقلش این بود که می‌توانستم به خودم افتخار کنم حرفه‌ای نقش بازی کردم، حتی در موقعیتی که کیوتاکا در حال بازی کردن بود. شینوهارا-سان جواب داد و به زودی موضوع گفتگو را به ساتو-سان کشاندم.

من و شینوهارا سان مدتی با هم گپ زدیم، و وقتی همه چیز را فهمیدم، اطلاعات را به ایمیل دوم کیوتاکا فرستادم. طبق معمول جواب نداد، اما مطمئن بودم که پیام را دریافت کرده است.

پس، کیوتاکا واقعاً به ساتو-سان علاقه‌مند بود؟ آشکارا در حال جمع آوری اطلاعات قبل از قرار ملاقات بود تا مطمئن شود همه چیز به خوبی پیش می‌رود. اگر اینطور باشد، آیا این دو نفر واقعا با هم قرار خواهند گذاشت؟ یا شاید… شاید سعی می‌کرد ساتو سان را به بازیچه خود تبدیل کند؟ واقعا نتوانستم او را درک کنم.

«آرخ! بیخیال! اون پسر چه مرگشه؟!»

آن شب نتوانستم بخوابم. فردا روز طولانی خواهد بود.

قبلی
بعد
اطلاعات محصول

نظرات فصل " قسمت 02.3 "

بحث و گفتگو

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

*

مشابه

IMG_20221122_121448_855
Berserk of Gluttony
29 بهمن 1401
photo_2022-06-24_13-54-08
Duke Pendragon
3 تیر 1401
My Dad Is Too Strong-noveleto.ir
My Dad Is Too Strong
29 اسفند 1401
IMG_20221122_120738_583
Yuusha Party
4 مهر 1401
برچسب ها:
novel Welcome to Classroom of the Elite, Welcome to Classroom of the Elite, جلد 7 کلاس نخبه ها, جلد 7.5 لایت ناول کلاس نخبه ها, جلد 8 لایت ناول کلاس نخبه ها, جلد 9 لایت ناول کلاس نخبه ها, جلد هشت لایت ناول کلاس نخبه ها, دبیرستان نخبه ها, لات ناول دبیرستان نخبه ها, لایت ناول کلاس نخبه ها, ناول کلاس نخبه ها

نماد اعتماد

logo-samandehi

تمامی حقوق برای ناولتو محفوظ میباشد

قسمت پولی

ابتدا باید وارد شوید