The Beginning After The End - قسمت 02
من یه شاه بودم. میتونستم سربازهای کشور خودم رو زیر پاهام جمع کنم، و با یک ضربه انگشت اونها رو به زانو دربیارم. من به خوبی مردم کشور خودم با رقبای کشورهای دیگم رفتار میکردم تا اختلافات رو حل کنم و موقعیت خودم رو حفظ کنم. از لحاظ شمشیر زنی و کنترل کی، من کسی نبودم، برای داشتن قدرت شخصی این یک قانون در دنیای قبلی من بر روی زمین بود. پادشاهان به دنیا نمیاومدند اما رشد میکردن. با این حال، هرگز نمیتونم به لحظهای پر افتخارتر از الآن در هر دو زندگیم فکر کنم.
میتونم بخزم، عزیزم!
تا الان مجبور بودم با قصههایی که مادرم برای به خواب بردنم تعریف میکرد سر کنم. زمانی که داستان ها کوتاه بودن فورا شکایت میکردم. پدرم هم گاهی من رو روی پاهاش میذاشت و در مورد گذشتهاش برام میگفت، که نکاتی را در مورد چگونگی این دنیا و اینکه با چه چیز هایی پر شده به من میداد.
رینولد لویین، ماجراجوی سابق، [ظاهرا این شغل مناسبی در این دنیا است] تجربه های زیادی در این رشته داره. اون بخشی از چندین گروه بوده که برای جستجوی گنجها و کامل کردن ماموریتها که انجمن ماجرجویان میگرفتن به مکان های مختلفی میرفتن. سرانجام زمانی که در مرز های پادشاهی در شهری به نام والدن با مادرم ملاقت کرده و در همونجا مستقر شده. اون با افتخار از اینکه چطور مادرم زمانی که در انجمن ماجرجویان شهر کار میکرده در اولین نگاه عاشق اون شده تعریف میکرد. البته من به اینکه این موضوع کاملا برعکس بوده شک داشتم تا اینکه مادرم به پشت اون کوبید و گفت که از دروغ گفتن به من دست برداره.
به هر حال، حالا اسم من آرتوره. یا همون آرت، به عنوان یک پادشاه سابق که حالا یکمی بیش از حد ناز به نظر میرسه، اما هی، بعد از اینکه داخل ورقه های فلزی که به عنوان ایینه توی دستشویی استفاده میشه خودم رو دیدم، هنوز قابل ستایشام. موهای درخشان و بلوطیم رو از مادرم به ارث بردم در حالی که چشم هام مثل پدرم به رنگ لاجوردی روشنن. نمیدونم با بزرگ شدنم چهرم چطور به نظر میرسه اما تا وقتی که چاق نشم مشکلی نیست.
دخترهای آینده مواظب خودتون باشید! آماده شکستن قلبهاتون باشید!
بعد از هفتهها تلاش برای خزیدن، فقط به دعوا کردن با زمین رسیده بودم؛ اما بلاخره موفق شدم. حتی زمانی که مادرم برای خشک کردن رخت ها میرفت بیرون میتونستم دزدکی وارد اتاق مطالعه بشم. مادر روزم رو با یک جمله خراب کرد، آه کشیدن، «قسم میخورم کنترل کردن تو هم مثل پدرت سخته.»
دایرهالمعارف رو بستم و راحتتر دراز کشیدم…
در واقع فقط روی شکم خوابیدم چون خزیدن و سرپا وایستادن خیلی خسته کنندست.
با توجه به چیزهایی که خوندم این جهان خیلی توسعه نیافته به نظر میرسه. با نتیجه گیریهای من، پیشرفت تکنولوژی در این دنیا بسیار کم بوده. تنها منابع حمل و نقل استفاده از کالیکههای اسب سوار در خشکی و کشتیهای بادبانی در رودخانهها هستن.
حمل اسلحه در این دنیا آزاده و قانون خاصی برای منع کردنش وجود نداره، مگه اینکه بخوایید خانوادههای سلطنتی یا افراد قدرتمند رو ملاقات کنین. به خاطر رضای خدا، هنوزم وقتی یک نفر در حال خرید روزانه با اسلحه میبینم شکه میشم.
مطمئنا، دنیای قبلی من هم محافظها یا سربازهایی داشت که با خودشون اسلحه حمل میکردن. اما نه برای قتل، بلکه برای جالوگیری از جرمها این کار رو میکردن.
اینجا، شاهد این بودم که یک دزد که روز بعد از دزدی از یک مغازه زره فروشی توسط یک مرد بزرگ و کچل که سلاح قطبی حمل میکرد کشته شد. علاوه بر این، مردم تا جایی پیشرفتند که بالای سر دزد در حال مرگ مرد رو تشویق میکردن.
چیزی که بین این دنیای و دنیای قبلی من مشترکه، نظام اداره کردن کشورهاست. قاره دیکاتن چند پادشاهی داره که توسط پادشاهان و خانواده اونها اداره میشه. اما، برخلاف دنیای قبلی من پادشاهان این دنیا به صورت نسبی انتخاب میشن. این عنوان از پدر به پسرش داده میشه و همین طور ادامه پیدا میکنه.
بعد از خوندن دایرةالمعارف فهمیدم اطلاعات زیادی به جز چیزهایی مربوط به قارهای که ما در آن هستیم نبود. این موضوع کمی مشکوک بود کشتیهایی بودند که کالاها و مردم را به قاره های مجاور میبردن. فقط فکر میکردم که شاید فناوری کشتی ها به اندازه کافی توسعه یافته نبوده که بتونن از اقیانوسها عبور کنن.
چیزی که عادت کردن بهش سخت بود قضیه جادوگری بود. اگر در مورد قدرت های فرا بشری صحبت میکردیم کشور های زمین مطمعنا به همچین افرادی تکیه میکردن.
روی زمین مردم یاد میگرفتن که چطور از کی ذاتی که داخل بدنشون دارن استفاده کنن. مثل استفاده از یک ماهیچه. شکستن کی در اثر خستگی و استراحت کردن برای بازیابی اون به طور مکرر باعث بزرگتر شدن استخر کی شما میشد.
و بعد با انتقال کی از طریق یک نصف النهار یا رگهای خاصی برای تقویت بدن و اسلحه استفاده میشد.
به نظر میرسید در این دنیا به جای کی چیزی به نام ماناداره که به طور شگفت انگیزی در جو وجود داشت. بنابراین، تمرین کنندگان یا جادوگران باید از این مانا استفاده کنن و اون رو به بدن خودشون بکشن و سپس اون رو در هسته مانای خودشون متراکم کنن. در دنیای قبلی من کی تنها در بدن وجود داشت و شکل میگرفت. البته این که کی از همون اول فقط در بدن وجود داشته یا اینکه به دلیل الودگیهای انسان ها از بین رفته است را نمیدونم.
در زمین تمرین کی بسیار مهم بود اما اندازه مرکز کی ذاتی کاربر حتی مهمتر از اون بود چون تمام کی که کاربر میتونست استفاده کنه به همون میزان بود. یعنی اندازه مرکز مانا فرد به خاطر وجود مانا داخل جو مهم نیست؟
هر چقدر که هسته بزرگتری داشته باشی، مانا بیشتری هم نگه میداری، درسته؟
در دنیای قبلیم، با اینکه مرکز کی بزرگی نداشتم اما یک نابغه در کانال گزاری و استفاده موثر از کی بودم که همین بزرگ نبودن مرکز کی من رو جبران میکرد.
با تکنیکهایی که من از ذرهذرهی کی استفاده میکردم، تونستم قویترین جنگجو بشم و حق سلطنت رو بگیرم.
حالا، اگه میتونستم روش هایی رو که تمرین کنندگان کی استفاده میکردن رو برای مانا به کار ببرم، با توجه به مانای داخل هسته و مانای اطرافم، قدرتم دو برابر… نه… سه برابر میشد؟
کتاب بعدی که تونستم از قفسههای پایینی خارج کنم پاسخ چند سوال رو به من داد.
راهنمای مبتدی جادوگران
«در حالی که قدرت کنترل مانا تا حد زیادی ژنتیکی است موارد بسیاری وجود دارند که کودکانی قادر به درک مانا نیستند.
سرشماریهای اخیر نشان دادهاند که حدودا از هر صد کودک یک نفر توانایی درک مانا را دارد، اما اندازه مانا آنها تنها زمانی که هسته مانا انها کامل شده باشد (از اوایل نوجوانی تا اواخر جوانی) قابل اندازه گیری است.»
با ورق زدن صفحات، چیزهای جالبی پیدا کردم که نظر من رو به خودش جلب کرد.
«چندین روش برای استفاده از مانا وجود دارد که رایج ترین آنها عبارتند از: دو روش تقویت بدن با استفاده از مانا (تقویت کنندهها) و انتشار آن به دنیای خارج (احظار کنندهها).
تقویت کننده ها بیشتر میان جنگجویان دیده میشوند که با استفاده از مانا قدرت بدنی و حمله خود را افزایش میدهند.
احظار کنندگان در میان جادوگرها دیده میشوند که میتوانند پس از استفاده از مانا یک اثر خاص بر روی محیط اطراف خود یا به طور مستقیم به روی هدفشان استفاده کنند.
«نقاط ضعف و محدودیتها»
با اینکه تقویت کنندهها میتوانند قدرت، دفاع و چابکی باور نکردنی داشته باشند دامنه حملهی آنها بسیار محدود است.
جادوگر ها قدرت غیر قابل درکی دارند و میتوانند به خواست خودشان محیط اطرافشان را تغییر دهند اما چنین قدرتهایی محدودیتهایی نیز دارند.
بر خلاف تقویت کننده ها که بیشتر از مانای هستهی خود استفاده میکنند جادوگر ها علاوه بر مانای هسته خود باید از مانای موجود در جو نیز استفاده کنند تا بتوانند آن را به صورت طلسم در محیط اطرافشان اعمال کنند.
در حالی که جادوگرها، به دسته های مختلفی طبقه بندی شده اند. احظار کنندگان و تقویت کننده ها روشهای مختلفی برای اندازه گیری استعداد و و قدرت خود دارند.
قدرت یک تقویت کننده با توجه به کانال های مانای بدن آنها اندازه گیری میشود که در سرعت عملکرد و انتقال مانا در هستهی آنها به بخشهای مختلف بدنشان تاثیر گذار است.
قدرت و استعداد یک فرد احظار کننده نسبت به رگهای مانا فرد اندازه گیری میشود که هر کدام در سرعت و نحوه جذب مانا از دنیای خارج برای ایجاد طلسمها تاثیر گذار است.»
ورق زدن.
«جادوگرها (تغییر دهندگان مانا) به طور معمولی در یکی از این دو بخش طبقه بندی میشوند زیرا تلاش کردن برای یاد گرفتن و قوی شدن در هر دو بخش بسیار وقت گیر و ناکارامد است.
تقویت کنندگان به رگهای مانای قوی احتیاجی ندارند زیرا بیشتر از مانای هستهی خودشان استفاده میکنند در حالی که جادوگرها نیز به کانالهای مانای قدرتمند احتیاج ندارند زیرا آنها مانا را در بدن خود آزاد نمیکنند.
با افزایش سطح مهارتها، تفاوت بین احظار کنندگان و تقویت کنندهها به طور طبیعی کاهش میابد اما این فقط در سطحهای بالا امکان پذیر است.»
همم… پس به نظر میرسه پدر احمق من یک تقویت کننده سطح متوسط باشه.
نور شفا بخش… در مورد مادر چی؟
ورق زدن. ورق زدن. ورق زدن.
آها!
«چندین مورد جداگانه و کمیاب نیز وجود دارد که دو نوع شناخته شدهتر آنها کنترل کنندگان عناصر و ساطع کنندگان هستند. در حالی که بعضی از آنها هنوز شناخته نشدهاند ساطع کنندگان یا همان شفادهندهها بیشترین خواستار را دارند.»
واو… مادرم بهترینه.
«مبانی احظار»
«گامهای اسفاده از مانا برای احظار کنندگان به این صورت است که باید مانای اطراف خود را جمع کنید، آنها را به درون بدن خود بکشید، و بعد از گردش آن در هسته مانای خود برای تثبیت مانای رقیق شده جو آن را به یک هادی مناسب (عصا، حلقه، چوب و ….) انتقال دهید و آن را به شکل هر طلسمی که میخواهید استفاده کنید.»
ورق زدن.
هر چقدر که طلسم قدرتمند تر باشد کشیدن مانای اطراف، ذخیره ان در هسته مانا و رقیق کردن و تثبیت آن زمان بیشتری میگیرد و در آخر انتقال میابد و آزاد میشود…»
ورق زدن.
«به دلیل اینکه جادوگران از مانا برای ایجاد یک طلسم خاص استفاده میکنند هر کدام از آنها در استفاده از یک عنصر (آب، آتش، باد، خاک) استعداد بیشتری دارند اما با آموزش مناسب میتوانند از همهی عناصر استفاده کنند.»
ورق زدن.
«مبانی تقویت کردن»
«بر خلاف احظار کنندهها تقویت کنندگان زمان کمتری را برای جمع کردن مانای اطراف خود استفاده میکنند. استفاده کارامد از تکنیکهای تقویت کردن به سرعت و دقت بالایی در استفاده از مانای هسته فرد و دقت کمتری در جمع آوری آن از جو دارد.»
دنبال همین بودم، تقویت کننده ها به استفاده از کی خیلی نزدیکن، در حالی که میتونن از مانای اطرافشون هم استفاده کنن. دلیل اینکه هیچ احظار کنندهای تو دنیای قبلی من نبود اینکه هیچ مانایی تو جو وجود نداشت که بتونیم از اون برای ایجاد طلسم استفاده کنیم.
چشمهام خسته شد.
«تقویت کردن بسته به نوع استفاده فرد به توزیع مناسب مانا در بخشهای مختلف بدن نیازمند است. گرچه ساده به نظر میرسد، اما تقویت کنندگان به بینش بالایی در مورد بدن خود نیاز دارند. توانایی استفاده مناسب از کانالهای مانا به سالها تمرین ذهنی و جسمی نیاز دارد.»
ورق زدن.
«چون تقویت کردن شامل آزاد کردن خالص ترین شکل مانا از هستهی مانای کاربر میشود، در سطوح ابتدایی تغییر زیادی ایجاد نمیشود. اما قویترها میتوانند راحت تر مانای خود را کنترل کنند و به همین دلیل در هنگام جنگ میتوانند با این حجم از قدرت به روشهای مختلفی بجنگند.»
ورق زدن.
«پدیدهای به نام عکس العمل در هر دو نوع جادوگرها وجود دارد. در تقویت کنندهها بسته به میزان صدمه وارد شده به هسته مانا باعث از بین رفتن آن و درد شدید بدن میشود. در جادوگرها این اتفاق به دلیل پر شدن بیش از حد هسته رخ میدهد. این امر به دلیل استفاده بیش از حد از جادوها و یا طلسمهای قدرتمند و بیشتر از توان جادوگر رخ میدهد.»
کتاب رو بستم، روی پهلو خوابیدم و دارم سعی میکنم اطلاعاتی که خوندم رو بفهمم…..
به خاطر شباهت زیاد بین مرکز کی از دنیای قبلی من و هستهی مانا تو این دنیا، باور کردن به این موضوع که باید نوجوان باشی تا از جادو استفاده کنی برام سخته. در دنیای قبلی من کودکان میتونستندکی پراکنده در بدنشون رو حس کنن و بعد از اینکه کی به یک جای واحد میرفت مرکز کی به وجود میومد.
با آزمایش فرضیم، مراقبه رو شروع کردم و دارم سعی میکنم مانا رو داخل بدن هفت ماهم احساس کنم وقتی…..
پس اینجایی آرت عزیرم با پیپی کردن مشکل داری؟
مادر من دارم برای تبدیل شدن به بزرگترین جادوگر دنیا تمرین میکنم! من رو به یک بچه یوبس تشبیه نکن!
من رو بقل کرد و به زور برد که پوشکم رو عوض کنه، چه جالب حواسم که نبوده پوشکم پر شده.