solo leveling - قسمت 14

  1. خانه
  2. solo leveling
  3. قسمت 14
قبلی
اطلاعات محصول

 

تنها لایکانی که زنده مانده بود،لایکانی که چند ثانیه پیش با یک جهش بلند از روی سر جین وو عبور کرده بود،با دیدن این صحنه دم‌اش را پایین گرفت و با قدم هایش که از ترس می‌لرزید خودش را عقب کشید.

“ها…؟”

یعنی این اتفاق به خاطر افزایش قدرت‌اش بود؟

دهانش از تعجب کاملاً باز مانده بود. پا های لایکان بی سر برای چند لحظه مثل برگ لرزیدند و بعد کاملاً  از حرکت ایستادند.

در این لحظه دوباره صدای همان بوق ماشینی آشنا به گوشش رسید.

درینگ

{ شما یک لایکان دندان خنجری را کشتید.}

{ارتقأ!}

***

 

” سطح‌ام رفت بالا؟”

برای این‌که مطمئن شود اشتباه نکرده فوراً پنجره آمارش را بررسی کرد.

نام : سونگ جین وو

سطح : 2

نوع : هیچکدام

عنوان : هیچکدام

سلامتی : 205

مانا : 22

خستگی : 0

{توانایی ها}

قدرت : 32

استقامت : 11

چابکی : 11

ذکاوت : 11

ادراک : 11

( امتیازات در دسترس برای تخصیص : 0)

{ مهارت ها}

مهارت های خودکار :

_ ( ناشناخته) نهایت

-اراده : سطح 1

مهارت های عملی :

  • دَش : سطح 1

سطح اش واقعاً افزایش پیدا کرده بود.

وقتی سطح‌اش ارتقا پیدا می‌کرد یک امتیاز به تمام توانایی هایش اضافه می‌شد.

از قرار معلوم، جوایزی که از انجام مأموریت ها به دست می‌آورد تنها راه برای افزایش امتیاز توانایی هایش نبود.

از طریق ارتقاء سطح هم می‌توانست توانایی هایش را افزایش دهد.

‘ فکر کنم واقعا می‌تونم سطح ام رو بالا ببرم!’

چندان امیدوار نبود که چنین چیزی واقعاً اتفاق بیافتد،ولی حقیقت داشت. قلبش تند تر و تند تر می‌تپید.

‘ مهم تر از همه، با افزایش سطح‌ام می‌تونم امتیاز های اضافه برای ارتقأ توانایی هام به دست بیارم.’

با کامل کردن مأموریت سه امتیاز کسب کرده بود؛همچنین پنج امتیاز هم با ارتقأ سطح به دست آورده بود.

اگر چه از این‌که نمی‌توانست هر طور که می‌خواست امتیازهای افزایش سطح اش را خرج کند خیلی راضی نبود،امّا رشدی که با ارتقأ سطح کرده بود بسیار چشمگیر تر بود.

علاوه بر آن،مأموریت ها فقط یک بار در روز فعّال بودند،امّا به احتمال زیاد برای ارتقأ سطح چنین محدودیتی وجود نداشت.

‘ با این که فقط دوتا شون رو کشتم سطح ام بالا رفت’

درست مثل بازی های کامپیوتری؛وقتی سطح‌اش پایین بود می‌توانست در مدّت خیلی کوتاهی آن را ارتقأ دهد.

در حال حاضر جین وو تازه به سطح 2 رسیده بود. اگر از جین وو به عنوان ضعیف‌ترین شکارچی یاد می‍‌کردیم اصلاً اغراق آمیز نبود؛ولی جین وو یک شکارچی پایین رده معمولی نبود.امتیاز قدرت‌اش همین حالا هم از 30 عبور کرده بود.

اگر هربار که سطح‌اش افزایش پیدا می‌کرد یک امتیاز به قدرت‌اش اضافه می‌شد، توانایی قدرت جین وو با سطح 20 یا حتی بالاتر از آن برابری می‌کرد.

اگر یک کاربر با قدرتی به اندازه یک کاربر سطح 20 در محلی که برای کاربر های تازه‌ کار سطح 1 ساخته شده بود شکار می‌کرد چه اتفاقی می‌افتاد؟

‘مثل بمب ارتقا پیدا می‌کنه…’

قدرت مخرّب مشت‌اش که بسیار فراتر از حد انتظارش بود کاملاً این نظریه را اثبات می‌کرد.

‘شاید امتیاز قدرت‌امhld فقط سه برابر بیشتر شده باشه،امّا عملاً،قدرت جسمی‌م خیلی بیشتر از این حرف‌ها افزایش پیدا کرده.’

سطح اصلی قدرت جین وو 10 بود.

سطح 30 تنها 3 برابر از سطح 10 بالاتر بود،امّا قدرت حقیقی ای که جین وو در اختیار داشت فراتر از این ارقام بود.

‘ یعنی می‌شه…؟’

یعنی در کنار توانایی های دیگر‌ش قدرت‌اش هم افزایش پیدا کرده بود؟در صورت درست بودن این نظریه قدرت مرگبار مشت‌اش کاملاً قابل توجیه بود.

در کنار آن سرعت حرکت‌اش هم افزایش پیدا کرده بود.

در گذشته امکان نداشت از چنین حمله وحشیانه ای جان سالم به در ببرد.مشت هایش هم آنقدر سریع نبودند که با پرتاب کردن‌شان بتواند صدای شکافته شدن هوا را بشنود.

“درسته،ماهیچه هام قوی‌تر شدن،همینطور سرعت حرکاتم هم بیشتر شده.”

با افزایش سطح قدرت‌اش سرعت‌اش نیز بالاتر رفته بود. مبارزه اش با لایکان ها کاملاً این را تأیید می‌کرد.

اگر به جای آن چابکی‌اش را افزایش داده بود چه اتفاقی ممکن بود بیافتد؟

از کنجکاوی لبریز شده بود،امّا در حال حاضر هیچ راهی برای فهمیدن این موضوع نداشت.اگر می‌خواست کنجکاوی‌اش را ارضا کند باید هرچه سریعتر امتیاز توانایی هایش را افزایش می‌داد.

‘ولی باز هم…’

پشیمانی‌اش از  خرج کردن امتیاز هایی که با انجام دادن مأموریت به دست آورده بود برای افزایش سطح چابکی اش از سرش بیرون نمی‌شد؛به نظرش آن ها را هدر داده بود.

اگر با افزایش سطح قدرت‌اش سرعت‌اش هم افزایش پیدا می‌کرد،پس خرج کردن امتیاز ها برای افزایش سطح چابکی چه توجیهی داشت؟

تا وقتی که چنین افکاری در سر داشت تنها یک راه برای یپش روی‌اش باقی می‌ماند.

‘ باید هرچه سریعتر تا می‌تونم سطح ام رو ارتقأ بدم’

در واقع سطح چابکی اش را با ارتقأ دادن سطح خودش بالا می‌برد.قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.اگر توانایی هایش هر بار حتی یک واحد هم بیشتر می‌شدند بالاخره تأثیر خودشان را نشان می‌دادند.

شمشیر را از روی زمین برداشت.

‘پس یعنی دیگه جدی جدی باید کارم‌ رو شروع کنم؟’

یک هیولای دیگر باقی مانده بود که باید کشته می‌شد.

“راستی…اون یکی کجا غیب‌ش زد؟”

آخرین لایکان پیش از این‌که جین وو متوجّه شود مثل باد فرار کرده بود. فوراً دور و اطرافش را بررسی کرد،ولی هیچ اثری از آن جانور نبود.

قطع به یقین لایکان وقتی که جین وو با پنجره آمارش مشغول بوده غیب‌اش زده بود.وقتی که لایکان دم‌اش را پایین آورد بود و با احتیاط حرکات جین وو را بررسی می‌کرد باید حدس می‌زد که جانور قصد فرار دارد.

“نچ”

لب هایش را گزید.حالا  امتیاز تجربه کشتن آخرین لایکان را از دست داده بود.

‘وایسا ببینم،از این جونورها کریستال های جادویی هم در میاد یا نه؟’

این فکر سر جایش متوقّف‌اش کرد.

هیولا هایی که از دروازه ها بیرون می‌آمدند یکی،و در بعضی مواقع چند کریستال جادویی داشتند.اگر شانس یاری می‌کرد حتی امکان داشت یک روون هم داشته باشند.

کریستال های جادویی را می‌شد برای مقاصد زیادی به کار برد،می‌توانستند تا حدودی شرایط را برایش تغییر دهند؛ روون ها هم می‌توانستند توسط شکارچی ها برای آموختن مهارت های جدید به کار گرفته شوند.

می‌شد گفت دلیلی که شکارچی ها به خاطر آن در حمله ها شرکت  می‌کردند،نه فقط دستمزد مقرر شده از طرف ارگان های مربوطه،بلکه همین کریستال های جادویی بودند.

جین وو هم یک شکارچی بود.

حالا که لایکان ها را با موفقیت از بین برده بود درست نبود اگر کارش بی مزد می‌ماند.

با بی رغبتی شکم لایکان را پاره کرد امّا ظاهراً چیزی جز وقت تلف کردن نبود.این موجودات کاملاً با هیولا های معمولی فرق داشتند.

تا به حال وارد سیاهچال های مختلفی شده بود،امّا هیچ وقت چیزی مثل این هیولا های گرگی ندیده بود.

دست هایش را عقب کشید و می‌خواست بلند شود که…

“ها؟”

جسم براقی در دهان لایکان توجه‌اش را جلب کرد.پوزه حیوان را باز کرد.یکی از دندان های نیش‌اش نوری از خودش ساطع می‌کرد.به محض این که جین وو دست خودش را به دندان رساند پیغام جدیدی در برابرش ظاهر شد.

{ شما آیتم : دندان لایکان را یافتید.بر می‌دارید؟}

“حتماً”

{دندان لایکان}

کمیابی : هیچکدام

نوع : متغیّر

یک دندان تیز و بلند.می‌تواند در جعبه ابزار نگه داشته شود یا در بازار فروخته شود.

جین وو گیج شده بود.

‘این بازار قبلاً هم اینجا بود؟’

یعنی سیستمی پیچیده تر از این هم وجود داشت؟

این سیستم طوری طراحی شده بود که کاربر برای فهمیدن هرکدام از عملکرد هایش باید در شرایط مناسب آن قرار می‌گرفت.

در محوطه مجازات تنها به این دلیل که به اندازه کافی توجیه نشده بود چند قدم بیشتر با مرگ‌اش فاصله نداشت.

دندان هایش را به هم سایید و سعی کرد به بازار دسترسی پیدا کند.

“بازار”

نمی‌توانست جلوی خیال‌پردازی هایش را بگیرد.فکر می‌کرد یک مغازه با تابلویی با نوشته “بازار” بر رویش که توسط یک NPC (non-player-character شخصیتی که توسط فرد کنترل نمی‌شود و جزئی از خود بازی است)فروشنده اداره می‌شد در برابرش ظاهر خواهد شد.درست مثل مغازه های بازی های کامپیوتری.

امّا چیزی که اتفاق افتاد یک مشت حروف سبزرنگ درخشان بودند که در هوا معلّق شده بودند،درست مثل وقتی که صندوق پیام هایش را احظار می‌کرد.

تنها دو کلمه وجود داشت.

‘خرید’و’فروش’

“…”

چه سیستم ساده ای!

خرید را انتخاب کرد.

هیچ پولی نداشت،فقط از روی کنجکاوی می‌خواست نگاهی به آیتم های فروشگاه بیاندازد.

متأسفانه ماجرا طوری که انتظارش را داشت پیش نرفت.

{سطح شما برای دسترسی به بخش خرید پایین تر از حد مجاز است.}

با احساس نا امیدی ای که همیشه وقتی پای پول در میان بود به سراغش می‌امد غریبه نبود،از این یکی هم گذشت.

“خیلی خوب،باشه”

دیگر فکرش را نکرد.نگاهش رابه سمت عبارت فروش انداخت.

{آیا مایلید آیتم : دندان لایکان را بفروشید}

“بله”

با صدای جرینگ جرینگ سکه ها،جعبه ابزارش در برابرش ظاهر شد.در ستون پایینی جدول یک خانه با کلمه ‘طلا’ به چشمش خورد که عدد 20 در برابرش نوشته شده بود.دیروز این ستون خالی بود.

‘بیست تا طلا ها؟’

این پول را نمی‌شد در دنیای واقعی خرج کرد،از بازار هم که نمی‌توانست استفاده کند؛هیچ ایده ای نداشت که این 20 تا طلا واقعاً چقدر ارزش دارند.

‘خوب. جونورای این سیاهچال درجه E که هیچ چیز به درد بخوری نداشن’

حتی اگر این سیاهچال با سیاهچال های پشت دروازه ها متفاوت بود،در این مورد تفاوت زیادی دیده نمی‌شد.

ولی جین وو هنوز می‌خواست مطمئن شود،پس تصمیم گرفت دندان لایکان دیگر را هم بردارد،امّا بلافاصله منصرف شد.

“اه.کلّه این یکی رو کلّاً ترکوندم…”

با تلخی رویش را برگرداند.

بیست عدد طلا و ارزش نا معلومشان او را به سوی خود می‌خواندند،امّا نباید  وقتش را با گشتن به دنبال یک دندان که ممکن بود هرجایی افتاده باشد، آن هم در این تاریکی طلف کند.

به محض این‌که رویش را برگرداند غافلگیر شد.

“رررر!!”

“گررر…”

“گررررر!!!”

لایکانی که فکر می‌کرد فرار کرده باشد با چند تا از دوستانش برگشته بود.

جین وو به پهنای صورت لبخند می‌زد.با یک حساب سرانگشتی می‌شد گفت حداقل بیست تا از آن ها دور و برش بودند.

“ایول!!”

واقعاً باید از چنین شرایطی خوشحال می‌شد؟

به هرحال.

شمشیرش را محکم در دست گرفت و فریاد زد.

“یه جای سالم تو تن‌تون نمی‌زارم…البته به‌جز دندون هاتون”

نگاه خونسرد مرد طمع‌کاری که می‌خواست به هر قیمتی پول در بیاورد لرزه به اندام لایکان ها انداخت.

در همین لحظه جین وو بی‌رحمانه به سمت‌شان یورش برد.

***

{ارتقأ!}

{ارتقا!}

{ارتقأ}

همانطور که انتظار  داشت خیلی سریع ارتقأ پیدا می‌کرد.

با سرک کشیدن به تمام سوراخ های طبقه اوّل و کشتن هر لایکانی که دیده بود خودش را تا سطح 7 بالا کشیده بود.

“آخیششش…”

آخرین هیولا را که ناامیدانه از چنگ‌اش فرار می‌کرد را هم شکست داد.ناگهان پیغام عجیبی در برابرش ظاهر شد.

درینگ

{شما عنوان : قصّاب گرگ ها را کسب کردید.}

“عنوان؟”

{عنو.ان : قصّاب گرگ ها}

عنوانی که به شکارچی هایی که در شکار گرگ ها مهارت بالایی دارند داده می‌شود.هنگام مواجهه با هیولا های حیوانی تمام توانایی های‌تان 40% افزایش می‌یابد.

پنجره آمارش را باز کرد.ستون ‘عنوان’ واقعاً پر شده بود.

نام : سونگ جین وو

سطح : 7

نوع : هیچکدام

عنوان : قصّاب گرگ ها

سلامتی : 766

مانا : 81

خستگی : 3

{توانایی ها}

قدرت : 37

استقامت : 16

چابکی : 16

ذکاوت : 16

ادراک : 16

(امتیاز های موجود برای تخصیص : 0)

{مهارت ها}

مهارت های خودکار :

-(ناشناخته) سطح : نهایت

-اراده سطح : 1

مهارت های عملی :

  • دَش سطح : 1

اضافه شدن توانایی ها در برابر هیولا های حیوانی…

اگرچه تأثیرش خیلی محدود بود امّا باز هم افزایش 40% توانایی هایش بد به نظر نمی‌رسید.

‘یعنی این قدرت روی هیولا های حیوانی سیاهچال های دیگه هم عمل می‌کنه؟’

اگر درست بود در حمله های آینده می‌توانست به راحتی آب خوردن هیولا ها را قلع و قمع کند.

حتی با صرف‌نظر از عنوانش بازهم چیز های زیادی به دست‌ آورده بود.

’34 تا دندون گرگ،دوتا خنجر زنگ زده،ست لباس ‘مسافر’ و یه کریستال بازگشت.’

وقتی هیولا ها را سلّاخی می‌کرد متوجه شد که می‌تواند از شکم‌شان چیز های ارزشمندی پیدا کند.البته همه‌شان هم آنقدر ها به کار نمی‌آمدند.

خنجر های زنگ‌زده ای که پیدا کرده بود نسبت به شمشیری که در حال حاضر از آن استفاده می‌کرد قدرت آسیب کمتری داشتند.ست لباسی هم که پیدا کرده بود واقعاً قابل پوشیدن نبود امّا می‌توانست در بازار از شر شان خلاص شود.

وقتی همه‌ غنیمت ها را فروخت بیش از 1000 طلا به دست آورد.

{طلا :060/1}

‘ چیزی نیست که بخوام براش جشن بگیرم ها؟’

هر چقدر هم که خودش را برای طلا به آب و آتش می‌زد فایده ای نداشت؛نمی‌توانست از آن ها استفاده کند؛حداقل فعلاً نه.

به جز طلا،کریستال بازگشت هم برایش باقی مانده بود.قبلاً وقتی که ناامیدانه سعی داشت خودش را از این سیاهچال خلاص کند پیغامی که در برابرش ظاهر شده بود گفته بود که برای خروج به چنین کریستالی نیاز دارد.حالا هر وقت که می‌خواست می‌توانست سیاهچال را ترک کند.

به دوراهی رسیده بود.

در جلو،پلّه هایی که به طبقه دوّم می‌رفتند و در دست‌اش،یک کریستال بازگشت .

‘ادامه بدم یا برگردم…؟’

اگر قبلاً در چنین موقعیتی قرار می‌گرفت بدون تردید گزینه دوّم را انتخاب می‌کرد.تا حالا با همین کلک توانسته بود علی‌رغم توانایی های افتضاح‌اش از حمله ها جان سالم به در ببرد.همه زنده ماندن جین وو را یک معجزه می‌دانستند،ولی دلیل اصلی دوام آوردن‌اش همین انتخاب های درست‌اش بود.

ولی حالا ماجرا فرق داشت.

نمی‌خواست اینجا پا پس بکشد.

حس کرد اگر حالا جا می‌زد،دیگر هیچ‌ وقت نمی‌توانست در زندگی ‌اش رو به جلو قدم بردارد.

“قبلاً به اندازه کافی عقب نشینی کردم باشه؟”

چه اشکالی داشت اگر در زندگی اش حتّی برای یک بار هم که شده محافظه کاری را کنار می‌گذاشت؟

کریستال بازگشت را در جیبش گذاشت.گام هایش آرام آرام پله های طبقه دوّم را طی کردند.

 

قبلی
اطلاعات محصول

نظرات فصل " قسمت 14 "

بحث و گفتگو

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

*

  • اکشن (9)
  • ایسکای (1)
  • بازی (0)
  • تراژدی (2)
  • ترسناک (2)
  • تناسخ (1)
  • جادوگری (1)
  • جنگی (0)
  • حارم (2)
  • خوناشام (1)
  • دبیرستان (0)
  • سفر در زمان (0)
  • سنسن (2)
  • سیستم (2)
  • شونن (1)
  • ضعیف به قوی (3)
  • عاشقانه (2)
  • علمی تخیلی (2)
  • فانتزی (5)
  • کمدی (1)
  • ماجراجویی (9)
  • ماوراء طبیعی (2)
  • مدرسه (0)
  • معمایی (2)
  • هری پاتر (0)
  • ویدیو گیم (2)

نماد اعتماد

logo-samandehi

تمامی حقوق برای ناولتو محفوظ میباشد

ورود

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

← Back to ناولتو

ثبت نام

برای این سایت ثبت نام کنید

وارد شدن | رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

← Back to ناولتو

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

لطفا نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را وارد نمایید. پیوندی برای ایجاد گذرواژه جدید از طریق ایمیل دریافت خواهید کرد.

← Back to ناولتو

قسمت پولی

ابتدا باید وارد شوید