ناولتو
  • خانه
  • بلاگ
  • آرشیو
  • خانه
  • بلاگ
  • آرشیو
قبلی
بعد
اطلاعات محصول

solo leveling - قسمت 11

  1. خانه
  2. solo leveling
  3. قسمت 11
قبلی
بعد
اطلاعات محصول

به محض این که با خودش زمزمه کرد هاله لطیف آبی‌رنگی اطرافش را فرا گرفت.

‘هممم…این حس…همونه ؟’

در این لحظه،چهره یی جو هوی رو به یاد آورد.زمانی را به یاد آورد که در بستر بیماری بود و یی جو هوی از او پرستاری می‌کرد. حسی که داشت شبیه همان حس بود.

اگر می‌خواست این حس را توصیف کند،همچون هوای خنکی بود که با یک تنفس عمیق وارد ریه هایش می‌شد و با نوازشی آن ها را ترک می‌کرد.

شوووو….

احساس کرد هاله دورش به آرامی محو می‌شود. به دلایل نامعلومی ،احساس ناراحتی می‌کرد.

از روی زمین بلند شد و چندبار به آرامی بالا و پایین پرید و بدنش را کش و قوس داد.

“چطور ممکنه؟!”

قلبش که تا چند  دقیقه پیش نزدیک بود منفجر شود،حالا داشت به آرامی می‌تپید و تنفس سنگین و بریده بریده اش هم منظم شده بود. حتی ذره ای احساس خستگی نمی‌کرد.

تا چند دقیقه پیش بدنش از خستگی در آستانه فروپاشی بود،امَا حالا شاداب و راحت بود،انگار همین حالا از یک خواب خوب شبانه بیدار شده باشد.

به عبارتی، نتیجه فوق‌العاده بود.

‘شگفت‌انگیز نیست؟’

چشمانش از تعجب گرد شده بود. نمی‌دانست که این یک جور جادو است یا خیر،اما بدون شک می‌توانست خیلی چیز ها را برایش  تغییر دهد.

در این صورت،امتیاز ها هم همینطور خواهند بود؟

وقتی به اطراف نگاه کرد،جعبه کوچکی را دید که به همراه پنجره اطلاعات خودش که در بالای سرش شناور بود روی تخت‌اش قرار گرفته بوده بود.

‘احتمالاً اون هم باید جعبه شگفت انگیز باشه.’

اما مهمتر از آن، پنجره توانایی هایش بود.پنجره یک سری اطلاعات کلی درباره‌اش نمایش می‌داد.

نام: سونگ جین وو

سطح 1

درجه: هیچ کدام

عنوان: هیچ کدام

امتیاز سلامتی:100

امتیاز جادو:10

خستگی: 0

{توانایی ها}

قدرت: 10

استقامت: 10

چابکی: 10

ذکاوت: 10

ادرک: 10

{امتیازات موجود برای تخصیص:3}

{مهارت ها}

مهارت های خودکار:

– (ناشناخته):نهایت

– اراده:1

مهارت های عملی:

-دَش:1

اطلاعاتی که می‌دید  شباهت زیادی با یکی از شخصیت های ابتدایی بازی آنلاینی که ماه ها پیش بازی می‌کرد داشت.

‘الان این سطح منه؟’

سطح فعلی او 1 بود. امتیاز تمام قابلیت هایش هم در پایین ترین سطح قرار داشت.

با توجه به جایگاهی که  در حال حاضر داشت، یک شکارچی درجه E که حتی در میان هم‌قطاران خودش هم از ضعیفترین ها به حساب می‌آمد،این وضعیت غافلگیرکننده نبود.

چیزی که بیش از همه به آن توجه می‌کرد ستون ‘مهارت‌ها’ بود.

یک مهارت خودکار به اسم’اراده’ و یک مهارت عملی به نام ‘دَش’.

به دلایلی این مفاهیم برایش آشنا بودند.

“آها. حالا داره یادم میاد.دیروز…”

دیروز ، یا دقیق تر، در ساعات اولیه طلوع آفتاب امروز، این کلمات را در حالی که توسط هزارپا ها در محوطه مجازات تعقیب می‌شد شنیده بود.

احتملاً این اتفاق وقتی که داشت سه ساعت بدون وقفه برای نجات جان شیرینش می‌دوید رخ داده بود.چند پیام جدید دریافت کرده بود.

{مهارت:دَش سطح 1 آموخته شد.}

{مهارت:اراده سطح 1 آموخته شد.}

در آن زمان،آنقدر مشغول فرار کردن بود که نمی‌توانست راجب معنای این پیام ها فکر کند.،اما حالا ماجرا فرق می‌کرد.جین وو توضیحات مهارت ها را باز کرد.

{مهارت:دَش}

مهارت عملی.

مانا مورد نیاز برای فعال‌سازی : 5

دویدن مداوم پا های شما را تقویت کرده است. وقتی این مهارت فعال شود،

سرعت حرکت شما 30٪ افزایش می یابد. در زمان فعال بودن آن 1 مانا به ازای هر دقیقه کسر خواهد شد.

{مهارت:اراده سطح 1}

مهارت خودکار

مانا مورد نیاز برای فعال‌سازی: هیچ

شما اراده مستحکمی دارید. وقتی استقامت شما به زیر 30٪ برسد ،این مهارت به طور خودکار فعال شده و تمام آسیب های وارده را 50% کاهش می‌دهد.

‘یعنی من دَش و اراده رو فقط به خاطراینکه تا جون تو تنم داشتم دویدم یاد گرفتم؟’

تقریباً درست به نظر می‌رسید.

به عبارت دیگر، اگر یک فعالیت را بار ها و بار ها تکرار می‌کرد و پیش‌نیاز ها را فراهم می‌کرد، می توانست مهارت های جدید کسب کند.

“خدای من!”

خارق‌العاده نبود؟

بخش شگفت انگیز داستان این بود که مهارت هایی که سایر شکارچی ها به‌ کارمی‌بردند حاصل عبورشان از پروسه بیداری و یا جمع آوری اشیاء سنگی ای به اسم رون که از هیولاهای درجه A و یا بالاتر به غنیمت می‌گرفتند بود.

قیمت این رون ها از حداقل چند صد هزار وون تا حدود هزاران میلیارد وون می‌رسید.

در مزایده قبلی گران‌ترین رون جهان به فروش رفت؛حدود 000/000/000/70 وون.(بیش‌از 62 میلیون دلار.)

ظاهراً این رون توانایی این رو داشت که تعداد زیادی از افراد که مجروح شده اند را فقط با یک حرکت به شرایط عادی برگرداند.

و توسط یک شفاگر ناشناس درجه s خارجی که گفته می‌شد بارها و بارها تمام قدرت‌ شفابخشی‌اش را برای نجات جان افراد خرج کرده است خریداری شده بود.

ضربان قلب جین وو تند تر شد.

یک مهارت سرعت حرکتش را افزایش می‌داد و همچنین مهارت دیگری که میزان آسیب دیدگی را کاهش می‌داد.

قطعاً به خوبی مهارت هایی که میلیارد ها وون فروخته می‌شدند نبودند،اما بازهم برای جین وو شگفت انگیز بودند.و همچنین هیچ پولی هم برای یادگیری آن ها پرداخت نمی‌کرد!

مقدار انرژی جادویی‌اش خیلی پایین بود، احتمالاً به سختی میتوانست از این مهارت ها به درستی استفاده کند، اما بازهم خوب بود که حداقل درباره آن ها اطلاعات داشت.

‘تازه مهارت اراده برای فعال سازی اصلاً نیازی به مانا نداره…’

به نظر می‌رسید <<مانا>> همان انرژی جادویی‌اش باشد.اگر همین‌طور بود،حتی با این‌که انرژی جادویی زیادی نداشت باز هم می‌توانست به راحتی از مهارت اراده استفاده کند. همین هم خودش غنیمتی بود.

“راستی..این چیز <ناشناخته> چی می‌تونه باشه؟”

{مهارت ها}

مهارت های خودکار:

-(ناشناخته) نهایت

واژه ناشناخته در یکی از ستون های مهارت های خودکار جا خوش کرده بود.

از آنجایی که در میان توانایی های خودکار بود جین وو کاری برای فعالسازی آن بکند،اما هیچ توضیح و اطلاعاتی درباره‌اش داده نشده بود.

‘هیچ سرنخی وجود نداره،هه’

اطلاعات زیادی دستگیرش نمی‌شد.حتی اگر با تمام توان از مغزش کار می‌کشید تا آن را حدس بزند،باز هم نمی‌توانست پاسخی پیدا کند. نگاهش را از روی نوشته ها برگرداند.

‘امتیاز،ها…؟’

هنوز سه امتیازی که به عنوان جایزه دریافت کرده بود بدون استفاده باقی مانده بود.

{توانایی ها}

قدرت : 10

استقامت : 10

چابکی : 10

ذکاوت : 10

ادراک : 10

(امتیازات موجود برای تخصیص : 3)

‘این یعنی من می‌تونم هرکدوم از توانایی هام رو که بخوام سه درجه افزایش بدم،درسته؟’

توانایی ها به پنج دسته متفاوت تقسیم می‌شدند. شاید به دلیل این که یک شکارچی سطح 1 ساده بود،درجه توانایی هایش انقدر پایین بود.به هر حال،اگر اتفاقاتی که رخ داده بود را در نظر می‌گرفت،نباید به این ارقام بی‌توجهی می‌کرد.

اگر می‌توانست توانایی هایش را تنها با یک تصمیم کوتاه افزایش دهد، چند نفر دیگر در جهان وجود داشتند که بتوانند چنین کاری بکنند؟

چهره اش جدی تر شد.

‘قدرت که صد در صد مربوط می‌شه به نیروی جسمیم…’

تقریبا می‌توانست درک کند <<قدرت>> و <<استقامت>> و <<چابکی>> چه معنایی می‌دهند. بالاخره هرکسی که بازی های رایانه ای انجام داده باشد با چنین توانایی هایی برخورد داشته است.

مسئله دو توانایی آخر بود،<<ذکاوت>>و<<ادراک>>. و باز هم مثل قبل ، این سیستم عجیب و غریب هیچ پاسخی برای سوالاتش نداشت.

اگر ذکاوت را افزایش می‌داد، آیا واقعا باهوش تر می‌شد؟ و یا اگر ادراک را افزایش می‌داد، واقعاً احساساتش قوی تر می‌شدند؟

بالاخره هر چه که بود،احساس کرد در حال حاضر خیلی به این دو توانایی احتیاج پیدا نخواهد کرد.

مهم‌تر از هر چیزی،او یک شکارچی جنگجو بود.بیشتر به چیز هایی مثل قدرت،سرعت و استقامت احتیاج داشت.

‘اگر بخوام از بین این سه تا یکی رو انتخاب کنم،قطعاً انتخابم قدرته.’

اگر قوی‌تر می‌شد،خیلی از کار ها برایش آسان‌تر می‌شد.

گذشته از آن، کنجکاو بود ببیند که پس از افزایش دادن این توانایی بدنش چه تغییراتی خواهد کرد.از آنجایی که احساس کرد این تغییر بر تمام گزینه های پیش رویش اولویت دارد، سرانجام تمام سه امتیاز را برای افزایش <<قدرت>> خرج کرد.

“تمام سه امتیاز به توانایی قدرت اضافه شود.”

دریینگ.

{توانایی ها)

قدرت : 13

استقامت : 10

چابکی : 10

ذکاوت : 10

ادراک : 10

(امتیازات موجود برای تخصیص : 0)

‘همه‌اش…همین بود؟’

همینطور به نظر می‌رسید.

تنها تغییری که مشاهده کرد رقم توانایی قدرت‌اش بود که در برابر نگاهش شناور بود و با یک نور درخشان از 10 به 13 افزایش یافت.بر خلاف چیزی که در فیلم و کارتون ها دیده بود، بدنش هیچ احساسی مانند لبریز شدن از قدرتی کنترل ناپذیر یا چیزی از این دست نداشت .

” واقعاً چیزی عوض شد یا نه ؟”

تصمیم گرفت عضلاتش را به کار بیاندازد تا بفهمد. کنار تخت ایستاد و آن را بلند کرد. کمی احساس سنگینی می‌کرد اما خیلی راحت تر از چیزی که انتظارش را داشت تخت را بلند کرد. البته نمی‌توانست با قاطعیت بگوید که به‌خاطر سبک بودن تخت است یا افزایش یافتن قدرت‌اش.

‘ باید قبل از این‌که این امتیازای کوفتی رو خرج کنم یه دور تخت رو بلند می‌کردم ‘

از آنجایی که تمام امتیاز ها را پیش از این آزمایش به کار برده بود، نمی‌توانست تفاوتی بین قبل و بعد از افزایش قدرت‌اش احساس کند.

‘   کاش چند تا امتیاز بیشتر داشتم’…

با پشیمانی لب هایش را گزید ، ولی در همین لحظه یک موضوع مهم به خاطرش آمد.

“جایزه هایی که از محوطه مجازات گرفتم!!”

امروز تنها روزی نبود که او توانسته بود مأموریت روزانه‌اش را کامل کند.تا چند قدمی مرگ رفته بود، اما بی تردید مجازاتش را کامل کرده بود، و یک پیام در مورد این‌که <<جایزه ها در دسترس است>> هم دریافت کرده بود.

فوراً صندوق پیام را باز کرد.

{جوایز تکمیل مجازات هم‌اکنون در دسترس است.}

{جوایز را دریافت می‌کنید؟} (بله/خیر)

“می‌دونستم!!”

مشت هایش را محکم گره کرد.

البته که پاسخش <<بله>> بود.

{جوایز زیر در دسترس است}

جایزه 1 : سه امتیاز توانایی

جایزه 2 : یک جعبه شگفت‌انگیز

{دریافت ‌می‌کنید؟}

برخلاف جوایز مأموریت روزانه، جای گزینه «ریکاوری کامل» خالی بود، اما خوب ، چیزی که احتیاج داشت همان سه امتیاز توانایی اضافه بود.

برای چند لحظه نگران بود که چون جوایز را از طریق کامل کردن مجازات دریافت کرده است با جوایز مأموریت روزانه تفاوت زیادی داشته باشد، اما حالا که این سه امتیاز اضافی را می‌دید خیالش راحت شد.

سرخوشانه با خودش زمزمه کرد.

“همه امتیازات رو به توانایی قدرت اضافه کن”

درینگ

{توانایی ها}

قدرت : 16

استقامت : 10

ذکاوت : 10

ادراک : 10

(امتیازات موجود برای تخصیص : 0 )

قدرت‌اش از 13 به 16 رسیده بود.

دوباره کنار تخت ایستاد و قدرتش را در بازوانش گذاشت. ولی خیلی راحت تر از قبل توانست تخت را از زمین بلند کند.حالا کاملاً تفاوت را احساس می‌کرد.

“واقعیه…!”

قدرت جسمانی‌اش واقعا افزایش یافته بود.

اگر فقط آمار و ارقام را در نظر می‌گرفت،وقتی عدد 10 حدود 60% افزایش یافته بود چطورممکن بود تغییری احساس نکند ؟

سرمست از قدرتی که به آن دست یافته بود در اطراف اتاق می‌چرخید و هرچیزی که به دستش ‌می‌رسید را بلند می‌کرد، کمی بعد اتاق شبیه به میدان جنگ شده بود.

پس از این که سرپرستار که از کنار اتاقش می‌گذشت و صدای آشوبی را که به پا شده بود شنید و توبیخ‌اش کرد به مسخره بازی هایش پایان داد.

“من واقعاً متأسفم…”

سرپرستار اتاق را ترک کرد و جین وو نفسی آسوده کشید.

“هوفففف”

ولی نمی‌توانست آرام بگیرد.قلبش با سرعتی دیوانه‌وار می‌تپید.

بو بوم،بو بوم،بو بوم،بو بوم!

تپش قلب‌اش سینه اش را به درد می‌آورد.

مأموریت های روزانه هرروز موجود بودند و همینطور جایزه هایشان!

تا زمانی که این سیستم به کار خودش ادامه می‌داد،می‌توانست زندگی کاملاً متفاوتی از چیزی که تا کنون زیسته بود را تجربه کند.

این فرصت باور نکردنی بود.

همچنین،پنجره توانایی ها سطح‌اش را هم نمایش می‌داد.

‘یعنی میتونم سطح‌ام رو هم افزایش بدم؟’

سرش را به آرامی تاب داد.

‘هههههه، نه بابا ‘

برای واقعی بودن زیادی خوب بود.آنقدرها هم امیدوار نبود.جوایزی که از مأموریت ها دریافت می‌کرد هم کاملاً راضی اش می‌کرد.

از امتیاز ها استفاده می‌کرد تا توانایی هایش را افزایش دهد.هر روز قوی تر از روز قبل می‌شد.امروز قوی تر از دیروز و فردا قوی‌‌تر از امروز.

‘یعنی منم می‌تونم قوی تر بشم؟ شکارچی درجه E،همونی که همیشه تحقیر می‌شه؟’

حتی خیال این که روزی به درجه S یا A برسد را هم به ذهنش راه نمی‌داد.حتی فکر این که روزی به درجه C  یا D ،درجه شکارچی هایی که با آنها همکاری می‌کرد برسد هم خنده دار بود.

همکارانش در حالی که از خنده ریسه می‌رفتند به او اشاره می‌کردند و قاه قاه می‌خندیدند.

سونگ جین وو داشت قوی تر می‌شد؟همون سونگ جین وو؟همونی که روی کره زمین زندگی می‌کنه؟

البته دیگر اهمیتی نمی‌داد که مزحکه همکارانش شود.به این که همیشه سوژه شوخی هایشان باشد عادت کرده بود.همین که چنین فرصتی پیدا کرده بود خوشحالش می‌کرد.

ناگهان یک علامت سوال در ذهنش سبز شد.

‘ممکنه این جزو مراحل باز-بیداری‌م باشه؟’

در موارد بسیار نادر چنین واقعه ای، تبدیل شدن یک شکارچی دون پایه به بالاترین درجات، قبلاً هم اتفاق افتاده بود.

اگر اینطور باشد،ممکن است شکارچی های دیگری که از طریق باز-بیداری قوی‌تر شده اند نیز چنین اتفاقاتی را تجربه کرده باشند.

‘ باید ازش سر در بیارم ‘.

در حالی که حس کنجکاوی اش لبریز شده بود پشت کامپیوتری که در کنار اتاق بیمارستان بود نشست.

جین وو در یک اتاق VIP  که هزینه هایش توسط اتحادیه شکارچیان پرداخت می‌شد بستری شده بود،این کامپیوتر تنها تجهیزاتی نبود که برایش فراهم شده بود.

تق تق تق تق تق تق تق

انگشتان جین وو به سرعت روی کلید های کی‌بورد بالا و پایین می‌پریدند.

گشتن و گشتن و گشتن و باز هم گشتن…

از سایت های زیادی بازدید کرد.حتی به سایت هایی که هیچکس بدون پروانه شکارچیان توانایی وارد شدن به آن ها را ندارد هم سر زد.حتی برای یک سری از اطلاعات پول پرداخت کرد و به زیر و رو کردن تمام اسناد و مدارکی که پیدا کرده بود ادامه داد.

نه تنها نتوانست واقعه ای که شبیه به شرایط خودش باشد را پیدا کند،بلکه حتی اشاره کوچکی هم به چنین اتفاقاتی عایدش نشد.

‘این فرق داره ‘…

این طور که به نظر می‌آمد باز-بیداری او با تمام نمونه های قبلی متفاوت بود.

قدرت های بیشتر شکارچی هایی که پروسه باز-بیداری را تجربه کرده بودند درست همان‌طوری افزایش یافته بود که در مرحله اول فرایند بیداری تجربه اش کرده بودند.

هیچ یک از آنها تجربه شنیدن صداهای عجیبی که در شرایط چند قدمی مرگ به گوش می‌رسند را نداشته اند؛ همچنین هیچکدام قدرت هایشان را با امتیاز و چیز هایی از این قبیل افزایش نداده بودند.

 

قبلی
بعد
اطلاعات محصول

نظرات فصل " قسمت 11 "

بحث و گفتگو

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

*

مشابه

photo_2022-06-24_13-54-08
Duke Pendragon
3 تیر 1401
my vampire system-noveleto
my vampire system
3 فروردین 1402
Omniscient Reader’s Viewpoint-noveleto
Omniscient Reader’s Viewpoint
24 مرداد 1401
zero and hero-noveleto
zero and hero
15 اردیبهشت 1401

نماد اعتماد

logo-samandehi

تمامی حقوق برای ناولتو محفوظ میباشد

قسمت پولی

ابتدا باید وارد شوید