ناولتو
  • خانه
  • بلاگ
  • آرشیو
ورود ثبت نام
  • خانه
  • بلاگ
  • آرشیو
ورود ثبت نام
بعد
اطلاعات محصول

Return of the Mount Hua Sect - قسمت 111

  1. خانه
  2. Return of the Mount Hua Sect
  3. قسمت 111
بعد
اطلاعات محصول

گل برفی و شکوفه‌های آلویی که دنیا رو پر کرده بودن، محو شدن.

مثل یک دنیای فانتزی به‌نظر میرسید.

کسایی که شاهد این منظره بودن بدون اینکه حرفی بزنن حیرت‌زده فقط ایستادن.

یجورایی اون‌هایی که توی نور و روشنایی بعد از اون گم شدن نمیتونستن چشم از اون منظرهٔ باشکوه بردارن؛ همونطور که گل‌ها به آرومی محو میشدن، چونگ میونگ و جین گئوم-ریونگ توی جای خودشون ایستادن.

همه با نفس‌های منقطع بهشون خیره شدن و سردرگم بودن.

‘چی شده؟’

‘کی برد؟’

اکثر مردم متوجه نشدن توی طول مبارزه دقیقا چه اتفاقی افتاده.

اون‌ها فقط تعداد زیادی از گل‌های سفید برفی و شکوفه‌های آلوی قرمز رو دیدن.

اما الان میتونن نتیجهٔ مبارزه‌رو که منتظرش بودن بشنون.

جین گئوم-ریونگ بی‌هیچ حرفی فقط ایستاده بود اما همون لحظه زانوهاش شروع به لرزیدن کردن.

انگار توی دنیایی که زمان متوقف شده بود، جین گئوم-ریونگ تنها کسیه که حرکت میکنه.

در آخر توانش رو از دست داد و زانوهاش کمی خم شدن؛ با از دست دادن تعادلش سریع روی زمین سخت افتاد و صدای برخورد بدنش با زمین، اون سکوت سنگین و خفه‌کننده رو شکست.

زمین خوردن جین گئوم-ریونگ باعث شد همه به خودشون بیان و حرکتی از خودشون نشون بدن.

هیچ کس کلمه‌ای نمیتونست حرف بزنه، احتمالا دیگه همشون نتیجه این مبارزه‌رو فهمیدن ولی شوکه بودن.

بک چئون با چشم‌های گرد و متعجب به جین گئوم-ریونگ نگاه کرد و ناباورانه اسمش‌رو صدا زد:

«جین گیوم ریونگ…»

دیواری که باک چئون هیچ‌وقت نتونست بهش غلبه کنه شکست خورد و روی زمین، متلاشی شد.

یعنی جین گئوم-ریونگ ضعیف بود؟

اما اینجور به‌نظر نمیرسید.

قدرت جین گئوم-ریونگ این بار فراتر از انتظارات باک چئون بود. اون فهمید چرا جین گئوم-ریونگ اینقدر مغروره و به خودش اعتماد داره؛ حتی اگه اون‌ها هزار بار میجنگیدن، باک چئون هیچ‌وقت نمیتونست‌ اون‌رو شکست بده.

اما همچین مرد قدرتمندی الان با جسم زخمی و خسته روی زمین دراز کشیده.

نگاه باک چئون سمت چونگ میونگ که با شمشیر پایین به جین گئوم-ریونگ نگاه میکرد کشیده شد.

فقط باک چئون نبود، در حال حاضر همه به چانگ میونگ نگاه میکردن.

احساس ناراحتی بین همه وجود داشت ولی هیجانی که داشتن خیلی بیشتر از غم و اندوه بود.

همگی میدونستن صحنه‌ای که الان دیدن احتمالا برای همیشه در موردش صحبت میشه و جزئی از تاریخشون رو شکل میده.

تا زمانی که کوهستان هوآ و فرقه لبه جنوبی وجود داشته باشن داستان مبارزه‌ای که امروز اتفاق افتاد، از سر زبون مردم نمیوفته.

این مبارزه امروز یک افسانه رو بوجود آورد.

یون جونگ بدون اینکه متوجه بشه زمزمه کرد: ” این یعنی الان ما بردیم!”

خوشحال و متعجب بود، فکر میکرد توی یک رویا شیرینه و چیزی که به‌چشم دیده رو نمیتونست باور کنه.

اون‌ها ده برد متوالی داشتن.

چانگ میونگ، شاگرد درجه سوم کوه هوآ، تونست ده بار شاگردای درجه‌دو فرقه لبه جنوبی رو شکست بده؛ حتی با قوی‌ترین شاگردشون جین گئوم-ریونگ‌هم روبرو شد.

«آه…»

افکار پیچیده و زیادی ذهن یون جونگ‌رو درگیر کرد، هیچ‌چی منطقی نبود.

تنها کاری که میتونست انجام بده این بود که با ناله‌ای از روی خوشحالی و تلاش برای حرف زدن به چانگ میونگ نگاه کنه.

چانگ میونگ بالاخره شمشیرش‌رو به کمرش غلاف کرد و نگاه کوتاهی به اطرافش انداخت. اون‌هایی که نگاهش رو دیدن به خودشون لرزیدن و ناخودآگاه عقب رفتن.

به آرومی خندید و زمزمه کرد:
” اینبار کنفرانس فرقه کوهستان هوا و لبهٔ جنوبی…”

با صدایی که نه خیلی بلند بود و نه خیلی آروم اعلام کرد: “با پیروزی کوهستان هوآ به‌پایان میرسه!”

همزمان خندید و با پرتاب دستش رو توی آسمون واکنش نشون داد.

فریاد بلندی سکوت رو شکست، یون جونگ با دیدن بک چئون که جلوش داد میزنه مبهوت شد.

یون جونگ از زمان ورودش به کوهستان هوآ مدت زیادی رو با بک چئون گذرونده، اما هیچوقت ندیده‌بود بک چئون از خوشحالی داد بزنه.

اما اگه بخواد منطقی فکر کنه یون جونگ فقط یک شاگرد درجه‌سه بود. احساساتش نسبت به فرقه لبه جنوبی به طور طبیعی کمتر از باک چئونه؛ باک چئون و شاگردهای درجه دوم حداقل یک دهه بیشتر از شاگردهای درجه سوم بعد از کنفرانس‌های بیشتر توسط فرقه لبه جنوبی، درهم شکسته شده بودن.

پس احساسات یون جونگ رو نمیشه با احساسات باک چئون مقایسه کرد. با این حال یون جونگ احساس میکرد از هیجان عقلش رو از دست داده و این برای همهٔ شاگردها همینطور بود.

“وای…باورم نمیشه، ما بردیم! ما فرقهٔ جنوبی رو شکست دادیم!»

“این اولین بردمون توی تموم این سال‌هاست…اولین! خدا لقدتون کنه فرقه جنوبی. ما بالاخره بردیم!»

«ده بار…ده بار! اون حرومزاده عوضی ده بار پشت سرهم برنده شد!»

“درسته! چونگ میونگ! چونگ میونگ، تو وای نمیتونم چیزی بگم…»

اون‌ها هیچوقت توی هیچ مبارزه‌ای برنده نشده بودن. یون جونگ با دیدن شاگردهای درجه دو که برای چانگ میونگ حتی بیشتر از شاگردهای درجه سوم شادی می کردن، لبخند زد.

“این یک فرقه هنرهای رزمیه.”

مردم باهمدیگه بحث میکنن و ممکنه به خوبی باهم کنار بیان، با این حال وقتی مسائل مربوط فرقه‌ رخ میده همهٔ اون احساسات پیچیده از بین میرن.

آه، البته.

” آههه…ساهیونگ! اون حرومزاده دیوونه مبارزه‌رو برد، تونست جین گئوم‌-ریونگ رو شکست بده! وای هه!»

این به‌این معنی نیست که شاگردهای درجه سوم کمتر خوشحال بودن.

جو گل که کنارش بود، سر یون جونگ رو توی دست‌هاش گرفت و با قدرتی که میتونست گردنش‌رو بشکنه شروع به تکون دادنش کرد؛ این‌یکی انگار کاملا عقلش رو از دست داده.

“هی، ول کن…”

” وای این دیوونه‌اس، میگم دیوونه! ده برد! ده برد! میدونستم این لعنتی آدم نیست، اما…خدای من! ده برد! این حرومزاده واقعا دیوونه‌اس! هاهاها! به شدت دیوونه‌ای!»

ولم کن، احمق!

حتی وقتی یون جونگ فریاد می زد، نتونست لبخند بزرگی که روی صورتش بود‌رو پاک کنه.

جو گل که سر یون جونگ رو تکون میداد، تقریباً شروع به کندن موهاش کرد. با این حال کسی نتونست بهش کمک کنه؛ حس شادی و رضایت از دلشون بلند میشد.

اون‌ها هیچوقت تاحالا تو زندگیشون همچین احساسی داشتن؟

چانگ میونگ. خوب کار کردی، ای پانک!

یون جونگ به چانگ میونگ که هنوز اون وسط ایستاده بود نگاه کرد.

چونگ میونگ دستش رو بالا آورد و محکم روی سینه‌اش فشار داد و با فشار دادن لب‌هاش روی هم جلوی حجم زیاد خونی که میخواست از دهنش بریزه رو گرفت.

انگار یکم زیاده‌روی کردم.

تفاوت بین توانایی چانگ میونگ و چیزی که بدنش میتونست از عهده‌اش بر بیاد مثل همیشه زیاد بود. اون پسر هیچوقت ملاحظه حال خودش‌رو نمیکنه اما ارزشش رو داشت.

مقابله با جین گئوم-ریونگ با شمشیر هفت حکیم خوب بود، اما آسیب‌های داخلی بیشتری رو به خودش تقدیم کرده بود.

ولی…
“این باید خوب باشه.”

مشکلی نداشت و میتونست به راحتی این آسیب‌هارو تحمل کنه.

اون از گذشته‌های دور قدیس شمشیر شکوفه آلو بود و به عنوان موضوع ترس و احترام برای بقیه زندگی میکرد؛ اما واقعا توی زندگیش همچین کاری کرده؟

“من به تنهایی سر شیطان آسمانی زد قطع نکردم.”

همه اسم قدیس شمشیر شکوفه آلو و نقشش توی تاریخ رو میدونستن؛ با این حال دستاوردهای زیادی از خودشون نبود که کسی بتونه درباره‌اش حرفی بزنه، خصوصا از زمانی که اون به اندازه چانگ میون جوون بود.

اما مبارزهٔ امروز برای مدت طولانی توی یادها میمونه، افراد زیادی درباره‌اش حرف میزنن و راه چانگ میونگ رو توی کوهستان هوا دنبال میکنن.

“من افتخار میکنم؟”

نه. این تلخه.

چونگ میونگ با بلند کردن سرش به فرقه لبه جنوبی نگاه کرد. با دیدن شاگردهایی مات و مبهوت بودن، چیزی توی وجودش بوجود اومد.

وقتی زندگی اینقدر خوبه، حتی یه برنج ساده‌هم میتونه طعم شیرینی داشته باشه.

در حالی که چانگ میونگ لبخند میزد و به فرقه لبه جنوبی نگاه میکرد، درخشش سردی از جلوی چشم‌هاش عبور کرد.

پیروزی که در ظاهر قابل دیدنه مهم بود، اما چیزی که واقعا برای چانگ میونگ اهمیت داشت این بود که اون‌ها توی تلهٔ قصد و هدف مخفیش افتاده بودن. معلوم بود که اون شاگردها چجوری گیج و گمشده‌ان.

فهمیده بودن.

آونها هیچ وقت چیزی رو که اینجا اتفاق افتاده‌ نمیتونن فراموش کنن.

این مبارزه قرار بود توی ذهن و خاطراتشون حک بشه. با فکر به اینکه این کار در آینده اون‌هارو تحت تأثیر قرار میده، مطمئناً توی دهه آینده برای غلبه به این آسیب تلاش میکنن.

“تو هیچوقت نباید ما رو لمس میکردی.”

از دست دادن زمان حال یک بحران بزرگه، اما از دست دادن آینده باعث فروپاشی کامل میشه.

امروز، چانگ میونگ آینده فرقه لبه جنوبی رو دزدید.

‘چجویه! ساهیونگ…ساهیونگ من! نمیشه اسم اینو یه انتقام کامل بزاریم؟’

-شما واقعا تائوئیستین!؟

‘به طور جدی!؟’

چونگ میونگ صورتش رو تکون میده، یک تائوئیست هیچوقت دشمن نداره!

خب حداقل برای این لحظه، چونگ میونگ از اینکه ساهیونگش زنده نیست تشکر کرد چون اگه زنده بود یا باهم بر میگشتن؛ میگفت فرقه لبه جنوبی توی گذشته گناه کرده، اما شاگردهای فعلیشون درحال حاضر بی‌گناهن و از چانگ میونگ میخواست ادامه نده.

اما بدهی به طور کامل پرداخت نشده.

چانگ میونگ به فرقه لبه جنوبی نگاه کرد.

تا زمانی که هر دو فرقه در نزدیکی همدیگه زندگی میکنن، در آینده خودشون رو درگیر میکنن بنابراین، چانگ میونگ تصمیم گرفت به انتقام گرفتن ادامه بده.

اما در حال حاضر، این یه پایانه.

از یک طرف، صدای گریه که با صدای بلند طنین انداز میشد، به گوش رسید. از طرف دیگه انبوهی ناامید از نگاه‌های سوگوار وجود داشتن.

“ساسوک.”

“ها؟ اوه”

اون ام که هنوز خودش رو جمع و جور نکرده بود با حرف چانگ میونگ از عالم خودش در اومد.

اون ام به اطرافش نگاه کرد و بزاق دهنش رو قورت داد.

” چطور میتونم اینکارو کنم؟”

اگه اون کنه، پس کی اینکارو میکنه؟

اون ام دستش رو مشت کرد و به اطراف نگاهی انداخت بعد با تشویقی درخشان فریاد زد.

“این کنفرانس کوه هوآ و فرقه لبه جنوبی، با پیروزی کوهستان هوآ به پایان میرسه!”

فریادها بلندتر شدن.

مکانی که شاگردهای درجه دوم و سوم کوه هوآ داخلش جمع شده بودند، آشفته بود. اون‌ها همدیگر بغل میکردن، می‌دویدن و با صدای بلند فریاد می زدن.

«بدون هیچ احساس شرمندگی…»

چونگ میونگ لبخند زد بعد به جین گئوم-ریونگی که هنوز روی زمین بود نگاه کرد.

با وجود اینکه شاگردشون شکست خورده بود هیچ کس از فرقه لبه جنوبی نیومده بود تا اون‌رو بازیابی کنه.

نه، اینطور نبود که اون‌ها به سادگی روحیه انجام این کار رو نداشته باشن ولی شوکِشون شبیه چیزی بود که قبلاً احساس کرده بودن.

“پسش بگیرین.”

همه در حیرت و سکوت بهش نگاه کردن، انگار متوجه حرفی که زده بود نشدن.

“خودتون رو جمع و جور کنین.”

مریدان فرقه لبه جنوبی که از سخنان چانگ میونگ مبهوت شده بودند، برای بازیابی رفیق خودشون اومدن.

“ساهیونگ! ساهیونگ! به خودت بیا!

«سمت اتاق درمان…حرکت”

چونگ میونگ که اون‌هارو نگاه می‌کرد سرش رو برگردوند و از بین جمعیت سمت صندلی خودش رفت.

شاگردهای درجه دوم و سومی که چانگ میونگ را زیر نظر داشتن، به سرعت به سمتش دویدن و اجازه نشستن یا استراحت بهش ندادن.

“وای یا خدا…”

حرف چانگ میونگ قطع شد و نفسش تقریبا بند اومد، همشون خودشون رو سر چانگ میونگ انداختن و فریاد شادیشون بی‌تومه به حال و اوضاع خرابش بلند شد.

” آههه! چونگ میونگ!»

“شما احمقا! عی عوضیا خدا لعنتتون کنه.»

«نه! خب، همچین مردایی به طور جدی لازمه!»

شاگردها سمت اون هجوم بردن و چونگ میونگ احساس کرد میخواد فریاد بزنه چون از فشاری که بهش وارد شد تقریبا له شد.

« آخ بدنم…آی اح-احمق‌ها بدنم درده…”

ولی صدای خنده و تشویق‌ بقیه صدا و غرغرهای چانگ میونگ رو به گوش کسی نرسوند شایدهم همه شنیدن ولی متوجه کاری که دارن میکنن نشدن و حتی بیشتر بهش فشار وارد کردن.

«دیوونه! دیوونه!»

“بدنم درده عوضیا.”

اما به نظر می رسید که حرف‌هاش سر زبون‌ها افتاده. مریدان هیجان‌زده چانگ میونگ رو هل می‌دادن، می‌کشیدند، فشار می‌دادن و بهش ضربه می‌زدن و همزمان تحسین و نفرین می‌کردن.

کدوم عوضی اون‌رو زد؟

بعد زمان طولانی رنج و سختی بین حلقشون بالاخره تونست از دست شاگردها فرار کنه، کمی تلو تلو خورد و احساس کرد که توی اون جشن و شادی بیشتر از جنگ آسیب دیده.

ولی…
“من اصلا حس بدی ندارم.”

چونگ میونگ لبخند زد.

از گذشته همیشه نقش ناجی کوهستان هوآ رو داشت ولی به کم پیش میومد کسی اون‌رو تحسین کنه چون توی اون دوره همه از پیروزیش‌ توی هر نبردی مطمئن بودن و یجورایی انتظارات متفاوت بود.

چونگ میونگ به زندگی برگشت و مجبور شد مسائل دردناک زیادی رو مدیریت کنه، اما خوشبختانه تونست چیزهایی رو تجربه کنه که کسی نمیتونه.

یک‌چیز اینجا قطعی بود.

“اتفاق امروز، کوهستان هوآ رو تغییر میده.”

آب توی جویبار شروع به جاری شدن کرد، شاگردایی که اعتماد به نفسشون‌رو از دست داده بودن و از مارپیچ شکست رنج می بردنن؛ بالاخره غرورشون رو دوباره پیدا کردن. یه روزی اون غرور باعث پیشرفت اون‌ها میشد.

ساهیونگ…این خوبه؟

-خوبه چونگ میونگ

تعریف و تحسین از اون واقعا سخت بود پس لبخند مغرور و مفتخری روی لب‌های چونگ میونگ نشست.

_Blue

بعد
اطلاعات محصول

نظرات فصل " قسمت 111 "

بحث و گفتگو

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

*

مشابه

ابرسیستم اخرالزمانی
apocalystic super system
8 تیر 1401
photo_2022-06-25_12-59-21
Return From Death
26 تیر 1401
photo_2022-06-24_13-54-08
Duke Pendragon
3 تیر 1401
my vampire system-noveleto
my vampire system
11 تیر 1401
برچسب ها:
novel Return of the Mount Hua Sect, Return of the Mount Hua Sect, Return of the Mount Hua Sect novel, web novel Return of the Mount Hua Sect
  • اکشن (15)
  • ایسکای (2)
  • بازی (0)
  • تراژدی (3)
  • ترسناک (2)
  • تناسخ (2)
  • جادوگری (1)
  • جنگی (0)
  • حارم (2)
  • خوناشام (2)
  • دبیرستان (0)
  • سفر در زمان (0)
  • سنسن (3)
  • سیستم (2)
  • شونن (1)
  • ضعیف به قوی (4)
  • عاشقانه (3)
  • علمی تخیلی (3)
  • فانتزی (8)
  • کمدی (1)
  • ماجراجویی (12)
  • ماوراء طبیعی (3)
  • مدرسه (0)
  • معمایی (3)
  • هری پاتر (0)
  • هنر های رزمی (1)
  • ویدیو گیم (2)

نماد اعتماد

logo-samandehi

تمامی حقوق برای ناولتو محفوظ میباشد

ورود

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

← Back to ناولتو

ثبت نام

برای این سایت ثبت نام کنید

وارد شدن | رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

← Back to ناولتو

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

لطفا نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را وارد نمایید. پیوندی برای ایجاد گذرواژه جدید از طریق ایمیل دریافت خواهید کرد.

← Back to ناولتو

قسمت پولی

ابتدا باید وارد شوید