reincarnation of the strongest sword god - قسمت 21
- خانه
- reincarnation of the strongest sword god
- قسمت 21 - ببر خیزان، اژدهای پنهان
لونلی اسنو در مقابل سخنان توهینآمیز ووردلس سامر، هیچ دفاعی از خودش نکرد. او تنها سرش را پایین انداخت، و به دنبال شی فنگ رفت.
ویوینگ اسلوولی به او چپ چپ نگاه میکرد. با دیدن شی فنگ که سرتاسر بدنش را تجهیزات آشغال گرفته بود، او اصلا درک نمیکرد که شی فنگ از چه روشی استفاده کرده بود که لونلی اسنو تا این حد مجذوب او شده است. لونلی اسنو حتی بیخیال پاک سازی ددلی فارست شده بود.
بتل تو داند، در حالی که به رفتن لونلی نگاه میکرد با تمسخر گفت: «رییس، بیا بیخیال اون لونلی اسنو احمق بشیم. در بدترین حالت دوباره دنبال آدمهای جدیدی میگردیم. خیلی از بازیکنها الان سطح 2 هستند.»
ویوینگ اسلوولی، سرش را در تایید تکان داد. رفتن لونلی اسنو به گروه آنها هیچ ضرری نمیرساند. اگر شی فنگ، فقط برای ورود به دانجئون نیز گروه تشکیل میداد، و نه با هدف پاکسازی، باز هم هیچ کسی با یک بازیکن سطح 1 هم گروه نمیشد.
در مقابل ورودی ددلی فارست، شی فنگ و بلکی پشت سر هم برای جذب بازیکن فریاد میزدند.
شی فنگ فریاد زد: «گروه برای ددلی فارست، تجهیزات سطح بالایی لازم نیست، بازیکن با تجربه بودن کافیه، 2 نفر منتظر 4 نفر.»
وقتی همه صدای شی فنگ را شنیدند، تعداد زیادی از بازیکنان سطح 2 به سمت او رفتند. به این خاطر که نیازمندی که شی فنگ اعلام کرده بود پایین محسوب میشد. تعدادی از گروهها بازیکنان ر ا براساس کیفیت تجهیزاتشان انتخاب میکردند؛ بازیکنان به تعدادی تجهیزات معمولی برای قبول شدن نیاز داشتند. اما در مراحل ابتدایی بازی چه کسی این همه تجهیزات معمولی دراختیار داشت؟
«با من گروه شو، با من گروه شو! من روحانی سطح 2ام.»
«با من گروه شو! من جنگجوی سپر سطح 2ام. یک تکه بازوبند معمولی سطح 1 هم دارم.»
در یک لحظه شی فنگ، 4 نفر را به گروهش دعوت کرد.
این چهار نفر بسیار خوشحال شدند. نزدیک به ده نفر در آنجا جمع شده بود ، ولی از بین ده نفر، تنها آنها انتخاب شدند. اما بعد از دیدن سطح رهبر گروه، شی فنگ، یکی پس از دیگری با عصبانیت گروه را ترک کردند.
«لعنت به تو! این نوب با سطح 1 اومده به ددلی فارست که خودش رو به کشتن بده. اگه میخوای بری داخل دانجئون، پس خودت برو، من با تو نمیام.»
«تعجبی نداره که هیچ نیازمندی برای این گروه وجود نداره. میخوای بهت سواری بدیم؟ اصلا فکرشم نکن.»
چهار بازیکن بسیار عصبانی شدند، و صدایشان تبدیل به فریاد شده بود؛ تمام بازیکنان حاضر در ورودی ددلی فارست میتوانستند صدای آنها را بشنوند.
” هه هه! ، یه بازیکن سطح 1جرات کرده درباره پاکسازی ددلی فارست لاف بزنه. اون فقط میخواد از آیتم ها و تجربه ای که بقیه بدست میارن استفاده کنه. خوش شانس بودم که گولش رو نخوردم.”
«همه جور پرندهای داخل یه جنگل بزرگ زندگی میکنه. ( همه جور آدمی پیدا میشه) یعنی کی اونقدر احمقه که با یک نوب سطح 1 بره داخل دانجئون؟ مگه غیر از اینه که ازش سوءاستفاده میشه؟»
یکی بعد از دیگری، بازیکنان سطح 2 به خاطر احمقی و بلند پروازی شی فنگ به او میخندیدند.
«اگه نمیخواین با ما گروه شین پس برین گمشین. مگه التماستون کردیم.» بلکی بعد از گوش دادن به حرفهای آنها عصبانی شد. تکنیک شی فنگ مدتها بود که او را متقاعد کرده بود، اما این بازیکنها او را نوب خطاب میکردند. «یه نوب وقتی سطح 2اه، میتونه یه نخبه کمیاب سطح 2 رو بکشه؟ یه نوب وقتی سطح 0اه، میتونه یه رییس قبیله سطح 5رو بکشه؟ اینها فقط یه مشت احمق مغرورند.»
روحانی که چند لحظه پیش گروه را ترک کرده بود، با لبخند سردی گفت: «آشغال، واقعا اطلاعاتم زیادتر شد. گروه یک نوب سطح 1 واقعا خیلی عالیه. میخوام ببینم شما دونفر چطور یه گروه کامل درست میکنین.»
در این لحظه، لونلی اسنو به سمت آنها دوید. به محض دیدن شی فنگ با عجله گفت: «برادر متخصص، من رو دعوت کن. من میخوام با شما دو نفر به ددلی فارست بیام. من 2ت که تجهیزات فلزی معمولی دارم، دفاعم الان به 24 رسیده.»
شی فنگ به سرعت یک دعوت برای او فرستاد. «بسیار خوب.»
بلکی اصلا تصور نمیکرد که، لونلی اسنو گروه اصلی خودش را ترک کند و با آنها همراه شود. او ناگهان یک تصور و ذهنیت خوبی از لونلی پیدا کرد. بلکی بر روی شانه ی لونلی میزد و از ته دل میخندید: «تو چشمای دقیقی داری. نگران نباش؛ دنبال کردن برادر فنگ اصلا اشتباه نیست.»
«اصلا منطقی نیست. اصلا.» لونلی اسنو هنوز در قلبش کمی نگران بود. محل شکاری که شی فنگ به سادگی به او نشان داد، به او اجازه داده بود تا به سرعت به سطح 2 برسد. اما خود شی فنگ هنوز به سطح 2 نرسیده بود، و هنوز تجهیزات سطح پایینی به تن داشت. لونلی اسنو نمیتوانست درک کند، که چطور چنین چیزی ممکن است.
تمام بازیکنانی که آنها را مشاهده میکردند، گیج شده بودند. واقعا یک نفر وجود داشت که میخواست با یک نوب سطح 1 به دانجئون برود. حتی تجهیزات خوبی نیز به همراه داشت. نشان و برند جدیدی که روی زره فلزی و کفشهای لونلی اسنو قرار داشت، قطعا تجهیزات معمولی بود و نه تجهیزات آشغال.
اگرچه لونلی اسنو به گروه ملحق شده بود، ولی حتی بعد از ده دقیقه فریاد شی فنگ برای جذب بازیکن ، یک بازیکن نیز به آنها ملحق نشد. با وجود هر سه آنها به تنهایی، ورود و پاکسازی دانجئون غیر ممکن بود.
در این لحظه، ویوینگ اسلوولی با گروهی از بازیکنان به آنجا آمد.
مرد روحانی، اندلس سامر، با تمسخر به شی فنگ گفت: «هه هه، برادر متخصص هنوز هیچ هم گروهی پیدا نکرده؟ ما سه عضو قوی دیگه رو دعوت کردیم. هر کدوم از اونها حداقل دو یا سه تکه تجهیزات معمولی سطح 1 دارن.»
ویوینگ اسلوولی فقط نگاه مختصری به شی فنگ انداخت، و سپس نگاهش را به لونلی اسنو انداخت و گفت: «اگه اون رو دنبال کنی هیچ آیندهای نداری. قبل اینکه ما وارد دانجئون بشیم، هنوز میتونی درست بهش فکر کنی. من ضمانت میکنم که هیچ ضرری نکنی.»
بعد از این، ویوینگ اسلوولی نگاهش را به بلکی انداخت. در گذشته تمام توجه او بر روی شی فنگ بود و بلکی را نادیده گرفته بود. الان که دقیق تر نگاه میکرد، لباس های بلکی جدید به نظر میرسیدند. او حتی یک عصای چوب سیاه نیز در دست داشت. تجهیزاتش نسبتا خوب بودند، و همچنین سطح 2 بود ، پس قاعدتا تکنیک خوبی نیز داشت.
«تو هم بد نیستی. چرا به گروه ما ملحق نمیشی؟ تو میدونی که ما یک گروه نخبه هستیم. بازیکنان معمولی با ما قابل مقایسه نیستن. اگه ما با هم باشیم، افزایش سطح، شکار کردن و رفتن به دانجئونها خیلی آسون میشه.» ویوینگ اسلوولی با لبخند به بلکی نگاه میکرد.
«گم شو. میخوای به خاطر این گروه کوچکت من رو بدزدی و گولم بزنی؟» بلکی درحالی که با عصایش به ویوینگ اسلوولی اشاره میکرد، او را سرزنش کرد. در همین لحظه، او تنظیمات نمایش، هاله اطراف تجهیزات برنز را انتخاب کرد. و گفت: «اینها فقط دو یا سه تکه تجهیزات معمولیاند. من همین الان سه تکه تجهیزات برنزی و دو تکه تجهیزات معمولی دارم.»
ویونگ اسلوولی و بقیه شوکه شده بودند. آنها اصلا فکر نمیکردند که بلکی اینقدر قدرتمند باشد. او واقعا سه تکه تجهیزات برنزی داشت. در این مرحله از بازی، شخصی که دو یا سه تکه تجهیزات معمولی دراختیار داشت، یک استاد محسوب میشد؛ تمام گیلد ها برای جذب آن بازیکن با هم میجنگیدند. اما، بلکیای که در مقابل آنها قرار داشت سه تکه تجهیزات برنزی در اختیار داشت.
گروه ویوینگ اسلوولی نیز تعجب کرده بود. وقتی هاله تجهیزات برنزی را دیدند، چشمانشان نزدیک بود از حدقه بیرون بزند.
تعجبی نداشت که چرا شی فنگ اینقدر جسورانه رفتار میکرد. شی فنگ با داشتن لطف و همراهی یک استاد، از هیچ چیز نمیترسید.
دهان لونلی اسنو که در کنار بلکی ایستاده بود از تعجب باز ماند. او با ناباوری به بلکی نگاه میکرد. او اساسا عقیده داشت که، شی فنگ یک متخصص کمیاب است. او هرگز تصور نمیکرد که بلکی نیز یک استاد بزرگ واقعی باشد.
«برادر همکار، اگر تو با چنین نوبی به دانجئون بری، این یک بار بر روی دوش تو خواهد شد. لازم به گفتن نیست که برای پاکسازی دانجئون ممکنه، حتی بمیری. چطوره تو با ما بیای. تمام تجهیزات جادوگر دانجئون، رو که میخوای، میتونی مجانی برداری.» اگرچه ویوینگ اسلوولی به خاطر سیلی که خورده بود عصبانی بود، ولی اگر میتوانست بلکی را بدست بیاورد، شانس پاکسازی دانجئون بسیار بیشتر میشد.
بلکی با دهان بسته خندید: «من با دیدگاه تو موافقم. همراه شدن با گروهی از نوبها مثل تو، واقعا یک بار اضافی روی دوش من میشه.»
«تو…..» صورت ویوینگ اسلوولی مثل لبو قرمز شده بود، با عصبانیت گفت: «خوب میبینیم که کی اولین نفر دانجئون رو پاکسازی میکنه.»
پس از گفتن این حرف، ویوینگ اسلوولی چرخید و رفت. او باور نمیکرد که گروهی با یک نوب بتواند دانجئون را پاکسازی کند.
ووردلس سامر زیر لب با حسادت گفت: «هومم. اون فقط یه حمله کننده قدرتمنده که وارد دانجئون میشه. واقعا فکر میکنه تنهایی میتونه اون رو پاکسازی کنه؟»
جنگجوی سپر لب هایش را به هم فشار داد. «درسته. ما هممون بازیکنان با تجربهایم. قطعا ما تو پاکسازی دانجئون از اونها قویتریم.»
بعد از رفتن گروه ویوینگ اسلوولی، تعداد کسانی که به شی فنگ درخواست میدادند ناگهان زیاد شد.
چنین اتفاقی فقط، به دلیل تاثیر تجهیزاتی بود که، بلکی در اختیار داشت .
در این وهله از زمان، تجهیزات برنزی اثبات کننده یک استاد بود. حتی اگر رهبر گروه نیز یک نوب باشد، استادی با سه تکه تجهیزات برنزی، به اندازه دو نفر قوی بود. مزیت وجود چنین استادی بیشتر از، یک گروه متوسط محسوب میشد .
اما، شی فنگ دیگر بازیکنان را به صورت تصادفی انتخاب نمیکرد و نیازمندی مشخصی را رعایت میکرد. چنین صحنهای باعث شد که ، چهار بازیکنی که قبلا گروه شی فنگ را ترک کرده بودند از کارشان پشیمان شوند. چطور توانستند اینقدر خشن و بد رفتار کنند؟ حتی اگر دوباره میخواستند که به گروه ملحق شوند، شی فنگ چنین اجازهای به آنها نمیداد.
درست در لحظهای که شی فنگ با جدیت به جذب بازیکنان مشغول بود….
در قسمت جنوب غربی، ورودی دانجئون ددلی فارست، ناگهان یک آشوب ایجاد شد. تعداد زیادی از بازیکنان، یکی پس از دیگری با چهرهای هیجان زده به سمت آن مکان میدویدند.
«امکان نداره. با اونها، اونم تو همچین مکانی برخورد کردیم؟» هر دو چشم بلکی به سمت مقابل خیره شده بود.
شی فنگ نیز شوکه شد. آنها میتوانستند چنین شخصیتهای بزرگی را در مکان کوچکی مثل شهرک ردلیف ببینند. غیر قابل باور بود. امکان داشت که شهرک ردلیف مکانی با ببرهای خیزان و اژدهاهای پنهان باشد؛ فقط چرا درگذشته، شی فنگ متوجه این موضوع نشده بود؟