reincarnation of the strongest sword god - قسمت 20
هنگامی که استاد جک شی فنگ را متوقف کرد، او تعجب کرد.
«مرد جوان، اجازه میدی یه نگاه به این شمشیر بندازم؟» چشمان استاد جک هنگامی که به شی فنگ نگاه میکرد پر از خواهشی سوزان بود. لحن صدایش دیگر بیتفاوت به نظر نمیرسید، بلکه در حد زمزمه بود.
«این….» درخواست ناگهانی استاد جک، شی فنگ را در تنگنا قرار داد.
اما بعد از اینکه کمی به آن فکر کرد، این درخواست منطقی به نظر میرسید.
نیازی به گفتن اینکه یک سلاح جادویی، آن هم نه هر سلاحی بلکه شمشیر مشهوری که توسط یک استاد آهنگری ساخته شده بود، چقدر ارزشمند است، نیست. یک شمشیر مشهور هدف زندگی هر استاد آهنگریست. طبیعتا بعد از دیدن یکی، آنها مایلند تا آن را از نزدیک تجربه و بررسی کنند.
استاد جک با دیدن تردید شی فنگ، به سرعت گفت: «خیالت راحت باشه. من فقط میخوام ببینمش، و البته نمیخوام مجانی هم اینکار رو بکنی. اگر درخواستی داری بگو.»
شی فنگ با شنیدن این کلمات، هیجان زده شد.
اون یک استاد آهنگریه!
فقط با کمی کار و آن هم بدون تلاش زیادی، میتوانست تا یک تجهیزات آهن سیاه یا حتی نقره ناشناس درست کند. و تنها درخواست او نیز نگاه کردن به شمشیر شی فنگ بود.
شی فنگ بدون لحظهای تردید قبول کرد. او شمشیر اَبیسال را به استاد جک داد.
انپیسیها نمیتوانستند آیتمهای بازیکنان را از آنها بدزدند، پس شی فنگ اصلا نگرانی ای درباره اینکه استاد جک شمشیر را برای خودش بردارد نداشت. او به استاد جک همانطور که درخواست کرده بود، اجازه داد تا به شمشیر نگاه کند، و سپس شی فنگ قصد داشت تا از او یک شمشیر یک دست نقره ناشناس درخواست کند. بعد از دریافت شمشیر نقره ناشناس بالاخره شی فنگ میتوانست قدرت واقعی یک شمشیر زن را به نمایش بگذارد.
استاد جک شمشیر اَبیسال را که شبیه یک سیخ شومینه بود در دست گرفت، و ظرافت تیغه و قدرت شگفت انگیزش را تحسین میکرد. بعد از نزدیک ده دقیقه، استاد جک با بیمیلی شمشیر را به شی فنگ پس داد.
استاد جک صادقانه به او هشدار داد: «مرد جوان، این شمشیر خوب و بینهایت قدرتمندیه. اما نفرین روی این شمشیر خیلی شیطانیه. هر چقدر قدرت این شمشیر رو افزایش بدی و قدرت واقعیای که، درون این هست رو آزاد کنی، نفرین اون هم قویتر میشه. در پایان صاحب شمشیر به دام یک پرتگاه بیپایان میافته. کنترل این شمشیر با قدرت الان خودت کار مشکلیه، و نفرین به راحتی تو رو میبلعه.
شی فنگ این نکته را میدانست، و به همین دلیل مدت زیادی برای استفاده از شمشیر اَبیسال تردید داشت.
شی فنگ پرسید: «استاد جک، ممکنه شما روشی برای ضعیف تر کردن سرکشی و نفرین این شمشیر بشناسید؟»
اگرچه خود شی فنگ روشهایی را برای ضعیف کردن نفرین بلد بود، ولی درحال حاضر توانایی و وقت لازم را در اختیار نداشت.
«مرد جوان، تو خودت بهتر میدونی که استاد آهنگری اولیسیز این شمشیر رو ساخته. فقط یکی از این شمشیر در کل قلمرو خدایان وجود داره، و تنها یکی دیگه از سی و پنج شمشیر مشهور، توانایی رقابت با این شمشیر رو داره. تعداد زیادی موجود وحشتناک و قدرتمند که تصور کردن اونها هم مشکله، کشته شدن تا این شمشیرها، قدرت بینظیر و بی همتایی رو بدست بیارن . بعد از مرگ، روح و وجود این موجودات، به دست استادهای آهنگری در هر شمشیر مهر و موم شد. بدون داشتن قدرت خیلی زیاد، کنترل و مهار این شمشیرها غیر ممکنه .» لحن صدای استاد جک پر از احترامی بینظیر بود، اما به سرعت لبخند زد و گفت: «اما تمام اینها به این معنی نیست که راهی برای تضعیف نفرین وجود نداره.»
شی فنگ به سرعت پرسید: «میشه بپرسم چه روشهایی وجود داره؟»
«اگه میخوای تا یه قدرت زیاد و بزرگ رو سرکوب کنی، به همون اندازه به قدرت زیادی نیاز داری. قدرت مهر و موم شدهی درون این شمشیر، یه نفرینه. اگه میخوای که این نفرین رو ضعیف کنی، به مقدار زیادی شانس نیاز داری.» لحن استاد جک پر از افسوس شد: «در سرتاسر قلمرو خدایان، بعضی سنگها شانس زیادی از قلمرو خدایان رو درون خودشون ذخیره کردن. به این سنگها، سنگهای شانس میگن. تا زمانی که یک سنگ شانس رو دراختیار داشته باشی، میتونی تعادل نفرین رو بر هم بزنی و اون رو تا حدی خنثی کنی. اگرچه این سنگ میتونه در سرتاسر قلمرو خدایان پیدا بشه، ولی تنها تعداد بسیار معدود و انگشت شماری از مردم میتونن اونها رو بدست بیارن. حتی من هم تا الان یکی از اون رو ندیدم. تلاش برای پیدا کردن یکی از اونها کار بسیار مشکلیه. اگر تو بتونی یکی از این سنگها رو بدست بیاری، من میتونم کمکت کنم تا نفرین روی شمشیر رو ضعیف کنی.»
با دیدن ظاهر شلخته و فقیر شی فنگ استاد جک برای دلداری او سرش را تکان داد و گفت: «مرد جوان، باید بدونی که سنگهای شانس وحشتناک کمیابن. نباید نا امید و دلسرد بشی. خیلی عادیه که نتونی اونها رو پیدا کنی. فقط کسانی که توسط خدایان متبرک شدن میتونن سنگ شانس رو پیدا کنن. و اونها کسانین که ما باهاشون قابل مقایسه نیستیم.»
«استاد جک، این همون سنگه؟» شی فنگ به آرامی لبخند زد و کریستال ستاره را که با رنگ سبز تیرهای میدرخشید، بیرون آورد.
استاد جک بعد از دیدن کریستال ستاره سرش را در تایید تکان داد: «بله این یک سنگ شانسه…» اما یک لحظه بعد شوکه شد. او جوری به شی فنگ نگاه میکرد که انگار یک هیولا را میبیند.
شی فنگ شانههایش را به نشانه مهم نبودن موضوع تکان داد.
او با فهمیدن اینکه استاد جک توانایی سرکوب و مهار شمشیر، با استفاده از سنگ شانس را دارد، احساس راحتی کرد. تعداد استادهای آهنگر در سراسر امپراطوری ستاره و ماه، بسیار کم بودند. اما تعداد اساتیدی که با استفاده از یک سنگ شانس میتوانستند، نفرین یک سلاح جادویی را سرکوب کنند، به تعداد انگشتان یک دست بودند. شی فنگ اصلا تصور نمیکرد که استاد جک که درمقابل او ایستاده بود، یکی از این افراد باشد.
شی فنگ با پیش دستی پرسید: «استاد جک، میتونید نفرین رو ضعیف کنید؟»
بعد از گذشت چند لحظه، استاد جک به حالت آرام سابقش بازگشت. درحالی که تظاهر به بیتفاوتی میکرد گفت: «باشه، مشکلی نیست. در کمتر از نیم ساعت اینکار رو تموم میکنم.»
از طرف دیگر، بلکی شکمش را گرفته بود و تلاش میکرد تا نخندد. اما ظاهر احمقانه استاد جک برای بلکی زیادی خندهدار بود؛ او قبل از اینکه با صدای بلند بخندد به سمت جنگل دوید.
نیم ساعت بعد، شی فنگ شمشیر اَبیسال را دریافت کرد. او متوجه تغییراتی در توضیحات شمشیر اَبیسال شد.
شمشیر اَبیسال شخصا توسط استاد آهنگر اولیسیز با استفاده از دندانهای نیش، پادشاه اژدها سیاه به عنوان مواد اولیه، ساخته شده است. این شمشیر یکی از سی و شش شمشیر مشهور، با رتبه 31 است. اما این شمشیر توسط پادشاه اژدهای سیاه نفرین شده است. در کنار قدرت زیادی که در اختیار استفاده کننده قرار میدهد، بعد از مدت مشخصی یک بازدارندگی و نفرین دارد. اما بعد از بازسازی توسط استاد جک با استفاده از یک کریستال ستاره، قدرت نفرین و سرکشی به میزان زیادی کاهش یافت. اگر استفاده کننده نتواند این بازدارندگی و نفرین را سرکوب کند، نفرین پادشاه اژدهای سیاه را دریافت میکند، و برای همیشه تمام امتیازهای ویژگیاش 50% کاهش پیدا خواهد کرد.
قلب شی فنگ پس از دیدن کلمات این توضیحات، احساس آرامش پیدا کرد. حداقل نفرین شمشیر در مدت کوتاهی عمل نمیکرد و در این مدت قوی نمیشد.
شی فنگ شمشیر اَبیسال را برداشت. ناگهان متوجه تعداد زیادی پیام، که از طرف لونلی اسنو فرستاده شده بود، شد. تمام پیامها از شی فنگ میپرسیدند که چرا تا الان حاضر نشده و چقدر دیگر طول میکشد تا به ددلی فارست برسد.
«بلکی، بیا بریم به یه دانجئون.» شی فنگ یک جواب برای لونلی اسنو فرستاد، که به سرعت خواهد آمد.
به خاطر موضوع شمشیر اَبیسال، شی فنگ به کلی از زمان غافل شده بود. او لونلی اسنو را بیش از نیم ساعت منتظر گذاشته بود. اما، شی فنگ به طور مناسبی، درون ددلی فارست، برای او جبران میکرد.
بلکی با هیجان گفت: «باشه، من نگران بودم که شانس استفاده از جادوی جدیدم رو پیدا نکنم.»
وقتی شی فنگ و بلکی به منطقه دانجئون ددلی فارست رسیدند. تمام ددلی فارست از مردم پر شده بود. بازیکنان سطح 2 همه جا دیده میشدند، و تعداد زیادی از بازیکنان، درحال تشکیل گروههایی برای ورود به دانجئون بودند.
«گروه باز برای ددلی فارست، به حمله کنندگان خشن و قوی خوش آمد میگیم، 4 نفر منتظر 2 نفر.»
«گروهی کارآمد برای ددلی فارست، فقط یک هیلر قدرتمند کم داریم؛ کامل کردن دانجئون تضمین شده است.»
با دیدن چنین صحنهای، شی فنگ سرش را به آرامی تکان داد. او به سمت لونلی اسنو، که داشت دستش را برای او تکان میداد رفت. در زندگی قبلی شی فنگ، بازیکنان به مدت زیادی بر روی، ددلی فارست گیر کرده بودند. این دانجئون تنها زمانی کامل شد، که تعداد زیادی از بازیکنان به سطح 5 رسیدند.
«برادر فنگ، بالاخره رسیدی. دوستان من دیگه از صبر کردن خسته و عصبانی شدن. بیاین عجله کنیم.» لونلی اسنو وقتی دید شی فنگ با خیال راحت و به آرامی به سمتش میرود، از دلواپسی و اضطراب میسوخت.
پس از آن، لونلی اسنو، بلکی و شی فنگ را به نقطهای که گروهش تجمع کرده بود، برد.
«لونلی، این اون استادیه که میگفتی؟ من فکر میکردم اون شخصی با سه سر و شش بازوه، اما به نظر میرسه چیزی بیش تر از این نیست.» مرد روحانی، ووردلس سامرنایت تجهیزات آموزشی که شی فنگ پوشیده بود را نگاه میکرد. یک سیخ شومینه نیز از کمرش آویزان بود؛ شبیه به یک سلاح آشغال بود، که او به تصادف انتخاب کرده است. وقتی ووردلس سامرنایت این وضع را دید، نتوانست جلوی خودش را برای مسخره کردن شی فنگ را بگیرد.
جنگجوی سپر، بتل تو دِاِند ، در کنار ایستاده بود و با تمسخر گفت: «برادر ووردلس، چطور میتونی چنین حرفهایی رو راجب به برادر متخصص بگی؟ یه بازیکن نسخه آزمایشی بزرگ و بلند مرتبه، حتما یک چیز خیلی فوق العاده داره. اگه اینطور نبود، چطور جرات میکرد تا همه تجهیزات شمشیرزن و نفرینگر رو برای خودش برداره؟»
هر دو آنها از شی فنگ ناراضی بودند، چون او تمام زرههای فلزی و تجهیزات جادوگر رو به محض پیوستن به آنها خواسته بود. غیر از این بود که آنها برای هیچی به آنجا آمده بودند؟ اگر به خاطر رییسشان، که میخواست به شی فنگ نگاهی بیندازد، نبود؛ خیلی وقت پیش بازیکنان دیگری را دعوت میکردند و به داخل دانجئون میرفتند. ولی الان که شی فنگ را در چنین تجهیزات فقیری دیدند، او را سرزنش کردند و قصد داشتند که او را مجبور به ترک آنجا کنند.
لونلی اسنو به عنوان کسی که شخصا شی فنگ را دعوت کرده بود، میخواست تا جواب آنها را بدهد. اما تجهیزات شی فنگ به او هیچ شانسی برای دفاع نمیداد. او تنها میتوانست در سکوت نظارهگر باشد.
رهبر گروه، مرد رنجر خوش چهرهای ، به نام ویوینگ اسلوولی بات شورلی، صحبتهای دیگران را قطع کرد و گفت: «خیلی خوب، بیاین گروه بشیم. تا الان خیلی از مردم وارد ددلی فارست شدن. اگه الان وارد نشیم، قطعا شانس رقابت برای اولین کشتن 4 رو از دست میدیم.»
بلکی میخواست با آنها جر و بحث کند، اما شی فنگ او را متوقف کرد. او اهمیتی به مسخره شدن توسط آن دو نفر نمیداد. فرقی نمیکرد او چه میگفت، او و بلکی آنها را بیش از نیم ساعت منتظر گذاشته بودند، چطور نمیتوانست به آنها اجازه دهد تا چند جمله در سرزنش او بگویند؟
به محض اینکه تشکیل گروه تمام شد، جنگجوی سپر با عصبانیت گفت: «لعنتی، این نوب سطح 1اه! اون فقط اومده تا تجهیزات رو با فریب بدست بیاره!»
ووردلس سامر به رنجر، ویوینگ اسلوولی نگاه کرد، و نارضایتیاش را به او اعلام کرد. «رییس، ددلی فارست یه دانجئون سطح 2اه. اگر ما اجازه بدیم که یه نوب سطح 1 وارد دانجئون بشه، به این معنی نیست که میخوایم گروه پشت سر هم شکست بخوره؟»
لونلی اسنو نیز وقتی سطح شی فنگ را دید به همین اندازه شوکه شده بود.
همه میدانستند که اکثر بازیکنان به سطح 2 رسیده بودند. چطور امکان داشت که یک بازیکن نسخه آزمایشی نتوانسته باشه به سطح 2 برسه؟
رییس ویوینگ اسلوولی، به شی فنگ نگاه کرد. قبل از این، او به شی فنگ مقداری امید داشت، اما الان آن مقدار نیز از بین رفته بود. او ناگهان با لحن سردی گفت: «قبل رسیدن به اینجا کشته شدی؟»
«نه» شی فنگ سرش را تکان داد و با صداقت گفت: «اما سطح 1 هم برای ورود به ددلی فارست کافیه.»
ویوینگ اسلوولی ابروهایش را درهم کشید ، و به سردی گفت: «پس تو میتونی بری. ما به متخصصی مثل تو نیاز نداریم. امیدواریم درک کنی.»
لونلی اسنو توضیح داد: «رییس ، حتما یه سوءتفاهم پیش اومده. چطوره اول یه امتحانی بکنیم؟»
«امتحان کنیم؟» ووردلس سامر با لحنی سرد خندید: «اونوقت اگه مردیم کی مسئولیتش رو برعهده میگیره؟ حتما میدونی که اگه توی دانجئون بمیریم باز هم تجربه از دست میدیم. اگرچه مقدارش کمه و فقط 10% هست، ولی این نوب میتونه چنین ضرری رو جبران کنه؟»
«ووردلس، شرایط رو برای لونلی سخت نکن.» ویوینگ اسلوولی دوباره گفت: «لونلی، میدونم که میخوای از این شمشیرزن حمایت کنی، اما من مسئولیت این گروه رو برعهده دارم. من فقط دنبال افراد باتجربه برای ورود به دانجئون هستم. وقتم رو با همگروه شدن با یه تازه کار تلف نمیکنم. تو الان دو انتخاب داری؛ یکی اینکه با ما به دانجئون بیای، و دیگری اینکه با اونها گروه رو ترک کنی.»
«من گروه رو ترک میکنم.» شی فنگ نمیخواست تا لونلی اسنو را خجالت زده کند. او به سرعت گروه را ترک کرد و چرخید و رفت: «بلکی، ما با بقیه مردم گروه تشکیل میدیم و میریم داخل دانجئون.»
«بسیار خوب» بلکی لبخند زد و با یک «هه هه!» بدون هیچ فکری گروه را ترک کرد.
«همم. یه متخصص از ظاهرش هم شناخته میشه. حداقل کمی برای خودش احترام قائل بود، و بعد از اینکه فهمید نمیتونه تجهیزات رو با فریب بدست بیاره، رفت.» جنگجوی سپر با پوزخند و استهزا گفت: «لونلی تو خیلی ساده لوحی. این نوب تو رو گول زده. تو باید در آینده به خوبی از رییس ویوینگ اسلوولی چیزهای زیادی یاد بگیری.»
چهره لونلی اسنو بعد از شنیدن این کلمات درهم رفت. اما او احساس نمیکرد که اشتباه کرده است؛ شی فنگ قطعا یک متخصص بود.
«رییس ویوینگ اسلوولی، من به خاطر این اتفاق متاسفم.» لونلی اسنو ترک گروه را انتخاب کرد. او میخواست تا به شی فنگ بپیوندد تا بفهمد آیا قضاوتش درست بوده یا نه.
«تو!» ویوینگ اسلوولی به سرعت مبهوت شد. او اصلا فکر نمیکرد که لونلی اسنو اینقدر قاطع باشد. این انتخاب کاملا احمقانه بود. اگر لونلی اسنو مهارت خوبی نداشت مدتها قبل او را بیرون کرده بود.
ووردلس سامرنایت به لونلی اسنو نگاه کرد، و با لبخند سردی گفت: «لونلی، بهتره از تصمیمت پشیمون نشی. وقتی ما ددلی فارست رو پاکسازی کردیم و تجهیزات عالیای بدست آوردیم پشیمون میشی. تو برای ده سال، نه! دوازده سال پشیمون میشی که رییس ویوینگ اسلوولی رو دنبال نکردی.»