reincarnation of the strongest sword god - قسمت 16
در میدان اصلی پر سر و صدای شهرک ردلیف، چند نور سفید رنگ ظاهر شد. به دنبال آن بازیکنان یک به یک ظاهر شدند. این بازیکنان به عنوان بازیکنان شادو شناخته میشدند.
آنها بسیار افسرده بودند و چهرههایشان حالتهای ناامیدی داشت.
هیچ چیزی نمیتوانست حس درد و افسوس آنها را بهتر کند. احساس بدست آوردن چیزی و سپس به سرعت از دست دادن آن، حس دردی را به آنها تحمیل میکرد.
درست لحظاتی قبل، آنها رویای تبدیل شدن به حاکمان شهرک ردلیف را داشتند. سطحهایشان مانند باد درحال افزایش بود. چند ثانیه بعد، اما آنها مرده بودند. نه تنها سطح و چیره دستی آنها کاهش یافته بود بلکه ، حتی تجربه سطح 1 فعلی شان از قبل هم کمتر شده بود. آنها درمقایسه با بازیکنان معمولی نیز وضعیت بدتری داشتند.
حالت چهره فلیمینگ تایگر، بعد از ظاهر شدن حتی بدتر شده بود. چشمانش میتوانست یک انسان را زنده بخورد.
پیام سیستم: بازیکن یه فنگ شما را کشت. شما 3 ثانیه دیگر در شهرک ردلیف احیا میشوید. و همچنین 1 سطح از دست میدهید، و تمام چیره دستی مهارت هایتان 100 عدد کاهش مییابد.
«یه فنگ! اجازه نمیدم راحت در بری! کاری میکنم که آرزوی مرگ کنی!» فلیمینگ تایگر بعد از دیدن عددهای نمایش داده شده توسط سیستم، از عصبانیت فریاد زد. این رفتار او باعث شد، تا دیگر بازیکنان به سرعت از او دور شوند و تصور کنند که او یک مرد دیوانه است.
بعد از تخلیه کردن عصبانیتش، فلیمینگ تایگر به دیگر بازیکنان شادو دستور داد تا کیفهایشان را بررسی کنند، و بفهمند که چه آیتمهایی را از دست دادهاند.
اگرچه این مرگ باعث ضرر بزرگی برای آنها شده بود. ولی آنها تنها با کشتن کوبولدها تجربه بدست نیاورده بودند، لوتهم بدست آورده بودند. این تنها موردی بود که میتوانست، آنها را خوش حال کند. حداقل آنها خودشان را برای هیچ مشغول نکردند.
وقتی فلیمینگ تایگر داخل کیف خودش را نگاه کرد، ناگهان مزه ترشیای در گلویش حس کرد، دلش میخواست خون بالا بیاورد.
فلیمینگ تایگر با عصبانیت فریاد میزد، و عصبانیتش به آسمانها رسیده بود. «همین الان سریعا! به دره دارکمون میریم، من باید اون بچهرو بکشم.»
کتاب مهارتی که او نقشه داشت تا با استفاده از آن شی فنگ را تحقیر کند از دست رفته بود. این کتاب، یک مهارت بسیار کمیاب برای شمشیرزن، و همچنین با ارزش ترین آیتمی بود که از شکار کوبولدها بدست آوردند. اما الان از دست رفته بود.
اما نکتهای که فراموش نمیشد این بود که آن کتاب، الان در دستان شی فنگ قرار داشت. در پایان، تمام زحمات فلیمینگ تایگر به نفع شی فنگ شده بود. این چیزی بود که او نمیتوانست، تحمل کند. نفرت او به اندازهای بود که حتی با کشتن شی فنگ و برگرداندن او به سطح 0 نیز قابل تسکین نبود.
دیگر بازیکنان شادو نمیدانستند که چه اتفاقی برای فلیمینگ تایگر افتاده است. رفتن برای پیدا کردن شی فنگ آنهم در این لحظه یک کار بیهوده بود. هیچ کس آن قدر احمق نیست که آنجا منتظر بماند، تا برای انتقام به سراغش بیایند. شی فنگ قطعا از آنجا رفته بود، و در جای دیگری داشت به آنها میخندید.
در این لحظه سیستم ارتباطی فلیمینگ تایگر، زنگ خورد.
فلیمینگ تایگر بعد از وصل شدن تماس، نفرین میکرد: «کیه !؟ میخوای بمیری که الان مزاحم من شدی؟»
«فلیمینگ تایگر، بعد اینکه یک روز ندیدمت، اخلاقت تغییر کرده.» صدای پشت خط مثل یخ سرد بود، و در خشم میسوخت.
فلیمینگ تایگر احساس کرد که صدا را میشناسد. وقتی هویت صاحب صدا را فهمید، حالت چهره اش ویران شد. «برادر ژانگ، تویی. من درحال آموزش دادن زیر دستام هستم. اصلا فکر نمیکردم که، شما باهام تماس بگیری. برادر ژانگ ناراحت نشو من منظورم تو نبودی.»
«کافیه. من در مور د مشکل تو میدونم. ببین که چه آسیبی به پیشرفت شادو در شهرک ردلیف وارد کردی، تا الان چه کار مفیدی اونجا انجام دادی؟ من سریعا میام اونجا. از این به بعد تو دیگه فرمانده تیم شادو در شهرک ردلیف نیستی. سایلنت رین، المنتالیست گروه، موقتا فرماندهیرو به عهده میگیره. اگه وقتی که من به اونجا رسیدم تو سطح 2 نبودی، باید بری گمشی. شادو به آشغالها نیازی نداره.»
فلیمینگ تایگر بعد از شنیدن این حرفها نزدیک بود غش کند. نفرتش از شی فنگ حتی با آب پنج دریاچه و چهار دریا نیز پاک نمیشد.
********
دراین لحظه در دره دارکمون، شی فنگ و بلکی مشغول برداشتن دراپهای اعضای شادو بودند.
شی فنگ کتاب مهارتی را که فلیمینگ تایگر انداخته بود، در دست داشت.
«فلیمینگ تایگر واقعا خیلی بخشنده است. اون چنین آیتمی رو برای من گذاشته.» شی فنگ بدون لحظهای تردید مهارت را یاد گرفت.
{تیغۀ باد} ( نوع اکشن )
نیازمندی : شمشیرسطح 1
چیره دستی 300/0
حمله به یک دشمن که در فاصله حداقل 5 یاردی و حداکثر 30 یاردی باشد. سرعت حرکت هنگامی که به سمت هدف حرکت کنید 40% و سرعت حمله نیز 20%، برای 3 ثانیه افزایش خواهد یافت.
کولداون: 25 ثانیه
انعطاف پذیری یک شمشیرزن با این مهارت به مقدار زیادی افزایش پیدا میکرد. این مهارت در مقابل رنجرها و جادوگرهایی که دوست داشتند از دور حمله کنند و فرار کنند عالی بود.
«برادر فنگ، تمام سنگ معدن شهاب سنگی که نیاز داشتیم اینجاست. تعدادی سنگ معدن برنزهم هست. این بار، شادو واقعا کمک بزرگی به ما کرد.» بلکی با صدای بلندی میخندید. در حالی که داشت سنگ معدنها را از روی زمین برمیداشت، متوجه یک سنگ سبز تیره شد. آن را برداشت و از شی فنگ پرسید: «برادر فنگ، کریستال ستاره چیه؟»
وقتی شی فنگ کلمه، کریستال ستاره را شنید. تمام سنگ معدنهای زیر پایش را نادیده گرفت، و به سرعت چرخید و به سمت بلکی دوید.
شی فنگ با هیجان، درحالی که با احتیاط زیادی، سنگ سبز تیره رنگ را دریافت میکرد گفت: «لعنت، این واقعا کریستال ستارهست. بلکی تو واقعا شانس عالیای داری که تونستی چنین چیز با ارزشی رو بدست بیاری.»
تمام هیولاهای دنیا شانس دراپ کریستال ستاره را داشتند. اما این احتمال یک در میلیون بود. شاید این آیتم برای دیگران آشغال بود اما، برای شی فنگ یک گنج با ارزش محسوب میشد. این دقیقا چیزی بود که او بیش از همه به آن، نیاز داشت.
بلکی با احتیاط پرسید: «برادر فنگ ، این کریستال ستاره به چه دردی میخوره؟» شی فنگ که معمولا آرام و بیتفاوت بود، چنین واکنش هیجانی از خودش نشان داده بود، که مشخص میکرد این آیتم چقدر ارزش داشت.
«این خوردنیه، ولی نه برای بازیکنها.» شی فنگ به آرامی لبخند زد و توضیح دیگری نداد.
«خوردنیه؟» بلکی گیج شده بود. کی ممکنه یک سنگ رو بخوره؟ اما شی فنگ باید دلایل خودش را میداشت که بیشتر توضیح نداد. پس بلکی نیز چیز دیگری نپرسید.
یک لحظه بعد، تمام دراپها را جمع کرده بودند. آنها در کل 14 تکه سنگ معدن شهاب سنگ و 32 تکه سنگ معدن برنز بدست آورده بودند. نه تنها ماموریت شی فنگ را کامل میکرد بلکه مقداری نیز باقی میماند.
پس از آن هر دو آنها در مقابل آهنگری حاضر شدند.
«استاد جک، من تمام سنگ معدنی را که درخواست کرده بودی، جمع کردم.» شی فنگ تمام سنگ معدن شهاب سنگ را به او داد و حتی یکی از آنها را هم باقی نگذاشت. اینها آیتمهای ماموریت بودند. یک بسته از آنها را میشد تنها به قیمت 1 سکه برنز به انپیسیها فروخت. در کل بیارزش بودند.
استاد جک درحالی که سنگ معدنها را در کیفش میگذاشت، خیلی واضح و صریح گفت: «بد نیست، مرد جوان. اگه میخوای یک آهنگر فوقالعاده بشی، باید قدرت کافی داشته باشی تا سنگ معدنهای با ارزش رو بدست بیاری. یک رییس قبیله کوبولد وجود داره، برو اون رو بکش تا قدرتت رو ثابت کنی.»
پیام سیستم: ماموریت مخفی «مسیر آهنگری». رییس قبیله کوبولدها در معدن کریمسون استار را بکش. محدوده زمانی 1 ساعت.
وقتی شی فنگ متوجه شد، که ماموریت یک مرحله دوم نیز دارد، همرتریدینگ را لعنت کرد. او باعث دردسر بزرگی برای شی فنگ شده بود.
همانطور که انتظار میرفت، هر کسی چیزی را پنهان میکرد. به هیچ کس نمیشد، اعتماد کرد. همه دروغ گو هستند.
در زندگی قبلی شی فنگ، همرتریدینگ درمورد مرحله دوم ماموریت چیزی نگفته بود. الان در مرحله دوم، محدودیت زمانی ظاهر شده بود. این یک هیولای رییس قبیله بود، نه فقط یک هیولای نخبه که بشود به آسانی به آن یورش برد. یک سردسته، حتی از یک نخبه ویژه نیز قویتر، و تقریبا هم رتبه با باس یک دانجئون بود. شی فنگ فقط سطح 3 بود، و یک هیولای فرمانده برای او زیادی مرگبار حساب میشد.
در زندگی قبلیاش، همرتریدینگ وقتی ماموریت را انجام میداد به سطح 16 رسیده بود، کامل کردن ماموریت برای او بسیار آسان بود.
«فعلا اون رو فراموش کن؛ بزار اول یه نگاه بندازیم.» او نمیتوانست کاری در مورد فریبی که خورده بود، انجام دهد. استعداد آهنگری بسیار مهم بود و او باید آن را یاد میگرفت.
به دنبالآن ، شی فنگ و بلکی کوبولدهای درون مسیر رسیدن به عمق معدن کریمسون استار را، میکشتند.
در مقایسه با کوبولدهای ورودی، کوبولدهای داخل سطح 4 نبودند، بلکه سطح 5 بودند. زمان و انرژی بیشتری برای کشتن آنها نیاز بود. اغلب اوقات کوبولد دیگری قبل مردن قبلی احیا میشد. اگر به خاطر آبجو غلیظ سیاه نبود، تا 2 سطح از کوبولد ها کم کند. سرعت شکار بلکی و شی فنگ آن قدر کاهش مییافت که جلو رفتن غیر ممکن میشد و هر هیولایی را که ازبین میبردند بلافاصله هیولای قبلی احیا میشد.
نیم ساعت بعد، شی فنگ و بلکی به عمیق ترین قسمت معدن کریمسون استار رسیدند.
یک فضای خالی بزرگ وجود داشت، نزدیک به ده کوبولد در حال معدن کاری در آن مکان بودند. یک هیکل بزرگ در مرکز منطقه خالی ایستاده بود. او کوبولدی بود که، زره داشت، و پشت سر هم به کوبولدهای دیگر دستور میداد.
{رییس قبیله کوبولد} (رتبه – رئیس قبیله)
سطح 5
سلامتی 2100/2100
تنها سلامتی او کافی بود تا هر شخصی را نا امید کند، نیاز به ذکر زره سنگینی که پوشیده بود نیز نبود؛ دفاع او قطعا بالا بود. تقریبا غیرممکن بود که حملات فیزیکی، صدمه زیادی به او وارد کنند. و همینطور هیولاهای رتبه رییس قبیله، قدرت بازیابی 2% از سلامتیشان را در هر 5 ثانیهی نبرد داشتند. یعنی رییس قبیله کوبولد، قادر بود در هر 5 ثانیه 42 سلامتی را بازیابی کند. این مقدار قدرت بازیابی، کاملا قابل توجه بود. یک بازیکن معمولی سطح 5 با استفاده از حملات فیزیکی احتمالا قادر نبود تا 42 آسیب در عرض 5 ثانیه به او وارد کند.
استفاده از یک بمب دودزا برای کشتن رییس قبیله کاملا غیر ممکن بود، محدودهی دید رییس قبیله خیلی زیاد بود، محدوده دید او به 55 یارد میرسید و حتی اگر از بمب دودزا نیز استفاده میکردند، و 10یارد آن را کاهش میدادند، باز هم 45 یارد باقی میماند. حتی یک رنجر نیز که بیشترین محدوده حملهاش 40 یارد بود نیز، نمیتوانست کاری انجام دهد.
شی فنگ درحالی که به رییس قبیله کوبولد چشم دوخته بود، بارها و بارها در مورد این مسئله فکر کرد. و با درماندگی خندید: «یعنی واقعا مجبورم ازش استفاده کنم؟»