reincarnation of the strongest sword god - قسمت 14
- خانه
- reincarnation of the strongest sword god
- قسمت 14 - بازیکنی با بدن خارق العاده
حمله همزمان سه قاتل، آسیب زیادی به بلکی وارد کرد. با این که او چندین تکه تجهیزات معمولی پارچهای پوشیده بود، ولی با این حال نزدیک به نیمی ازسلامتیاش را از دست داد.
پیام سیستم: گیلد { شادو } به گروه شما حمله کرده است. تمام اعضای گروه اجازه دارند که به اعضای گیلد شادو حمله کنند و هیچ مجازاتی دریافت نمیکنند. به مدت 1 ساعت.
«من با هاتون میجنگم.»
بلکی مطمئن بود که کشته خواهد شد. سرعت او با یک قاتل قابل مقایسه نبود. اما باز هم میخواست تا قبل از مرگش کمی از حمله آنها را تلافی کند. بلکی شروع به خواندن یک نفرین کرد، و یک تیر سیاه به سمت کووایت وولف، که به او چسبیده بود پرتاب کرد.
کووایت وولف با تمسخر لبخند زده بود. اگرچه شلیک بلکی غیر قابل اجتناب بود، ولی او هنوز 80 سلامتی در سطح 0 داشت. حمله یک نفرینگر چقدر میتونه قوی باشه؟ ممکنه در جا اون رو بکشه؟
تیر سیاه به کووایت وولف برخورد کرد.
یک آسیب 76 عددی در بالای سر کووایت وولف ظاهر شد. و ناگهان، تنها مقدار اندکی سلامتی برایش باقی ماند.
کووایت وولف بعد از دریافت چنین آسیب شدیدی،گیج شده بود؛ چشمهایش داشتند از حدقه در میآمدند. دو قاتل دیگر نیز کاملا شوکه شده بودند.
«این مگه نفرینگر نیست؟ این شلیک مثل گلوله توپ بود!!»
شخصی که آسیب را وارد کرده بود، نیز گیج شده بود. بلکی اصلا تصور نمیکرد که تیر سیاه سطح 3 به این اندازه قدرتمند باشد.
در واقعیت، این مقدار آسیب تنها به دلیل تیر سیاه سطح 3 نبود ، بلکه آسیب بالای عصای چوبی، تاثیر دسته جمعی یک در هزار، و همچنین آسیب اضافی ناشی از اختلاف سطح، همه و همه درگیر بودند. چنین آسیب زیادی تنها با کنار هم قرار گرفتن، تمام این موارد ممکن شده بود.
«لعنتی، برادرها بیاین سریع بکشیمش. عصای اون قطعا یک رتبه آهن سیاهه.» به عنوان یک بازیکن با تجربه، کووایت وولف به سرعت واکنش نشان داد، و طمع بدست آوردن سلاح بلکی، تمام وجودش را گرفت. بلکی فقط به خاطر سلاح آهن سیاهش توانسته بود چنین کاری بکند، وگرنه امکان نداشت بتواند کووایت وولف را در یک لحظه تا نزدیک مرگ ببرد.
ناگهان، دو قاتل دیگر نیز پر از انرژی شدند، و به سمت بلکی یورش بردند. آنها یک سلاح آهن سیاه نداشتند، و نه حتی یک سلاح معمولی. اگر آنها سلاح آهن سیاه بلکی را، بدست میآوردند، سود بسیار زیادی از آن میبردند.
سه قاتل بار دیگر حمله کردند، و تنها 6 سلامتی برای بلکی باقی ماند. هنگامی که متوجه شدند، بلکی در آستانه مرگ قرار دارد، سه قاتل حتی بیشتر هیجان زده شدند؛ سلاح آهن سیاه به زودی در درون دستانشان قرار میگرفت.
در این لحظه، با شیوه حرکت غیر قابل باوری، شی فنگ در مقابل بلکی ظاهر شد، و حملاتی که به سمت بلکی شده بودند، را منحرف کرد. هر سه ضربه شمشیر قاتلها، منحرف شدند و سه جرقه در هوا درست کردند. هر سه قاتل به سمت عقب به پرواز درآمدند.
قبل از اینکه قاتلها بتوانند از شوک این اتفاق بیرون بیایند، سه رعد در جلوی چشمانشان ایجاد شد.
سه رعد به قاتلهایی که هنوز در میان هوا بودند، برخورد کرد.
آسیب -32، -41، -50، در بالای سر آنها ظاهر شد، و سلامتی آنها به صفر رسید. بدن آنها در یک لحظه به نور ستاره تبدیل شد، و ناپدید شدند.
به دلیل اینکه قاتلها دفاع ضعیف، و همچنین سطح پایین تری نسبت به شی فنگ داشتند، تاثیر برق صاعقه سطح 2 بسیار وحشتناک بود !
«برادر فنگ…..» بلکی هنگامی که داشت به پشت سر شی فنگ نگاه میکرد، مات و مبهوت مانده بود، و به صورت احمقانهای پرسید: «تو برادر فنگی؟»
همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاده بود. شی فنگ ناگهان ظاهر شد و شمشیرش را سه بار تکان داد، سه حمله از سه جهت مختلف را منحرف کرد. سپس به دنبال آن از یک برق صاعقه استفاده کرد. تمام این حرکات در یک لحظه اتفاق افتاده بودند. این اتفاق، آنقدر سریع بود که قاتلها هیچ فرصتی برای واکنش نشان دادن پیدا نکردند.
عملکرد و واکنش شی فنگ غیر انسانی بود. اگر بلکی با شی فنگ آشنا نبود، حتی ممکن بود فکر کند، شخص دیگری درحال تظاهر به شی فنگ بودن میکند.
بعداز چرخاندن نگاهش به اطراف، شی فنگ متوجه شد، که هشت بازیکن آنها را محاصره کردهاند. فرمانده آنها فلیمینگ تایگر بود. شی فنگ دیگر جرات نمیکرد تا بایستد، و به سرعت گفت: «چرا تو ماتت برده؟ بیا بریم.»
شی فنگ سبک و چابک را فعال کرده بود، و درجه آزادی بدنش ر ا به آخرین حد رسانده بود. اما اگرچه حدی برای واکنش بدنش به افکارش وجود داشت، و این حد به خاطر پایین بودن امتیازهای ویژگی او بود. او به سختی میتوانست بدنش را کنترل کند و این اتفاق، آسیبهای ذهنی ایجاد میکرد. انجام چنین مانور نابودگری، دو تا سه بار دیگرنیز ممکن بود. ولی انجام این کار برای بلند مدت آسیبهای زیادی به او وارد میکرد. دشمنانش نیز تعدادی هیلر و شغلهایی با زرههای فلزی به همراهشان داشتند. تنها انتخاب او و بلکی در این لحظه، فرار بود.
بلکی پشت سر هم در تایید شی فنگ ، سرش را تکان میداد.
«همه برید دنبالشون. تجهیزات برنزم رو بگیرید و برام بیارین.» فلیمینگ تایگر گوشههای لبش را لیسید. او بسیار هیجان زده شده بود. و اصلا به مرگ سه قاتل اهمیتی نمیداد.
در اصل، فلیمینگ تایگر هنوز از خشم میسوخت. آنها ساعتها مشغول جستجو در دره دارکمون برای پیدا کردن شی فنگ و همراهش بودند. و سرعت افزایش سطحشان کاهش پیدا کرده بود. اما آنها کاملا اتفاقی، شی فنگ و بلکی را در حال شکار هیولاها پیدا کردند.
در ابتدا، فلیمینگ تایگر میخواست که به سرعت آنها را محاصره کند و بکشد. اما وقتی بلکی را دید، که در ابر دودی که ورودی غار را پوشانده بود، کوبولد های سطح 4 را میکشت، فلیمینگ تایگر از شدت هیجان داشت میمرد. نفرتش از شی فنگ به نصف کاهش یافته بود. او حتی میخواست تا از شی فنگ به خاطر دادن چنین مکان با ارزشی به او تشکر کند.
سختی کشتن هیولاهای سطح بالاتر برای همه ثابت شده بود. اگر او میتوانست بدون هیچ آسیبی هیولاهای سطح 4 را بکشد، سرعت افزایش سطحش قطعا وحشتناک میشد. هنوز ده ساعت نشده بود که او رهبری بازیکنان را برعهده گرفته بود. بعد از اینکه چنین مزیت بزرگی نسبت به بقیه پیدا کرد، به محض رسیدن به شهرک ردلیف تمام شهرک روی نوک انگشتان او میچرخید. آن موقع حتی امکان داشت که او تبدیل به کاپیتان کارگاه شادو شود.
شرکتهای بیشمار بازیهای واقعیت مجازی، به خاطر افتتاح قلمرو خدایان کارگاههایشان را بسته بودند. میلیاردها بازیکن به قلمرو خدایان اضافه میشدند. تعداد زیادی ازگروههای تجاری و شرکتها، برای بدست آوردن سهمی از این دنیای مجازی، یکی بعد از دیگری، شروع به سرمایه گذاری در قلمرو خدایان کرده بودند. قلمرو خدایان تبدیل به با ارزش ترین بازی واقعیت مجازی، در دنیا شده بود.
فلیمینگ تایگر به اینکه چطور میتوانست در راس شهرک ردلیف بایستد، فکر میکرد. او به اینکه گیلدهای بزرگ را با لگد و اجبار از شهرک ردلیف بیرون کند، فکر میکرد. همچنین در مورد تبدیل شدن به کاپیتان شادو نیز رویا پردازی میکرد. اگر این اتفاق میافتاد، ماشینهای گران قیمت، بانوان زیبا، خانههای لوکس و… را، به راحتی بدست میآورد و تنها مسئله زمان مطرح بود. وقتی فلیمینگ تایگر در مورد این اتفاقات فکر میکرد، هیجان زده میشد.
او باید از شی فنگ به خاطر دادن تمام اینها به او تشکر میکرد.
اما تشکر کردن تنها یک حرف بود. او نمیتوانست اجازه دهد، تا تجهیزات برنزی بلکی و شی فنگ از دست بروند.
یک برسرکر گفت: «برادر تایگر، اون دوتا خیلی سریعند، ما به اونها نمیرسیم.»
«اونها شانس آوردن که، زود فرار کردن. این مکان با ارزش هم کافیه.» چشمان فلیمینگ تایگر وقتی به معدن نگاه میکرد از خوشحالی میدرخشید. او در این لحظه درحال رویا پردازی درمورد رهبری قدرتمند شهرک ردلیف بود.
یک المنتالیست گفت: «برادر تایگر، در مورد کووایت وولف و دوتای دیگه چی؟ هر سه اونها به سطح 0 برگشتن. همچنین مقدار زیادی چیره دستی از دست دادن.»
فلیمینگ تایگر چشمانش را بر روی اطرافیانش چرخاند و پرسید: «این الان یک مشکله؟ شما دارید میبینید که ما کجا هستیم. کوبولدهایی که درون ابر دودن، به بازیکنانی که از فاصله دور به آونها حمله کنن، کاری ندارن. اونا هیولاهای سطح 4 هستن. افزایش سطح خیلی آسونه، به اونا بگو زود به اینجا بیان.»
«برادر تایگر خیلی باهوشه که چنین مکان باارزشی رو پیدا کرده. برادر تایگر قطعا شخص شماره یک شادو خواهد شد.» المنتالیست شروع به پاچه خواری فلیمینگ تایگر کرده بود.
فلیمینگ تایگر با عصبانیت جواب داد: «احمق! نفر اول شادو؟ من نفر اول قلمرو خدایان هستم.»
دیگر اعضای شادو نیز یکی بعد از دیگری تایید کردند. و به المنتالیست که کلمات اشتباهی را برای پاچه خواری انتخاب کرده بود، میخندیدند.
لحظهای بعد، سه بازیکن جادوگر شروع به حمله از فاصله دور کردند. و دیگر بازیکنان، هیولاها را به داخل ابر دود میآوردند. تحت امر فلیمینگ تایگر، آنها شروع به کشتن کوبولدها با روشی منظم کردند.
«عالیه، خیلی عالیه! بعد از تقسیم شدن تجربه بین اعضای گروه باز هم نوار تجربهام 2% افزایش پیدا کرده.»
«برادر تایگر، این فوق العادست! این هیولاها سنگ معدن و مقدار زیادی پول دراپ میکنن. نه تنها این، بلکه سرعت احیا بالایی هم دارن. ما میتونیم تا رسیدن به سطح 6 بدون هیچ مزاحمی هیولاها رو شکار کنیم. اونوقت، ما شادو، قطعا گیلد شماره یک شهرک ردلیف میشیم.»
اعضای شادو با خوشحالی شروع به خندیدن کردند. چند ساعت بیشتر طول نمیکشید تا آنها به سطح 6 برسند. حتی تصور اینکه گیلدهای دیگر را در شهرک ردلیف پشت سر بگذارند، برایشان خوشحال کننده بود.
«ها ها ها! خودتون رو خوش شانس بدونین که با من هستین. رهبرهای دیگر گروهها، هیچ توانایی ندارن. وقتی زمانش برسه، من کاپیتان شادو میشم.» فلیمینگ تایگر در شرایط خوبی بود. با چنین افزایش تجربهای، حتی یک ساعت هم طول نمیکشید تا او به سطح 2 برسد، و ضررهای قبلیاش را جبران کند.
********
لحظه ای بعد، در نزدیکی معدن کریمسون استار، بلکی دندانهایش رابر روی هم فشار میداد.
«برادر فنگ، یعنی اجازه میدیم اونها اونجا بمونن؟ بدست آوردن اطلاعات از یک بازیکن نسخه آزمایشی کار سختیه، اما الان اونها دارن از اونجا استفاده میکنن. من فقط با فکر کردن در موردش عصبانی میشم. اعضای شادو خیلی بیشرمن. خوشبختانه به اونها ملحق نشدم.»
شی فنگ سرش را تکان داد و با خندهای بر لب به ساعت سیستم نگاه میکرد. «اونها جرات کردن که وسایل من رو بدزدن. بزار فعلا ازش لذت ببرن. در یک لحظه بهشون یاد میدیم، که بعد خوشحالی غم به سراغشون میاد.»