reincarnation of the strongest sword god - قسمت 05

  1. خانه
  2. reincarnation of the strongest sword god
  3. قسمت 05 - چالش بازار سیاه
قبلی
بعد

در حالی که جعبه‌ی تزیینی لوکس به آرامی باز می‌شد، اشعه‌های درخشان و رنگارنگ خیره‌کننده‌ای از درون آن بیرون می‌ریخت.

خوشبختانه، شی فنگ داخل یک کوچه تاریک ایستاده بود و هیچ بازیکنی درآن اطراف نبود که مشکوک بشود. در غیر این‌صورت، با دیدن چنین منظره‌ای طمع تمام وجود آن‌ها را فرا می‌گرفت و شی فنگ غارت و کشته می‌شد.

وقتی نورهای درخشان ناپدید شدند، یک گردنبند نقره‌ای ساده و یک حلقه طلایی و بنفش درون جعبه دیده می‌شد. در قسمت بیرونی حلقه کلماتی شبیه به زبان باستانی الف‌ها حک شده بود. و قدرت جادویی زیادی را درون خودش ذخیره داشت.

«خوشبختانه، این حلقه‌ی جاذبه‌ست.» شی فنگ با دیدن ظاهر حلقه نفس خود را بیرون داد. با احتیاط حلقه را از جعبه بیرون آورد و آن را بررسی کرد.

[حلقه جاذبه] (رتبه: آهن سیاه)

سطح:0

قدرت بدنی +2، چابکی +1، سرسختی +1

مهارت اضافی: [غلبه بر جاذبه] جاذبه به صورت قابل توجهی برای کاربر کاهش می یابد. مدت زمان 30ثانیه. مدت زمان تا استفاده‌ی بعدی: 5 دقیقه.

بعد از خواندن توضیحات آیتم شی فنگ بسیار هیجان زده شد. «عالیه! مثل قبل رتبه برنز 4 نیست.» شرایط خیلی بهتر از چیزی بود که انتظار داشت.

تجهیزات در قلمروی خدایان به ترتیب در دسته‌های، آشغال، معمولی، برنز، آهن سیاه، نقره ناشناس، طلای خالص، طلای سیاه و حماسه‌ای تقسیم بندی می‌شدند.

در ابتدای بازی، بازیکنان تنها تجهیزات آشغال را از سیستم دریافت می‌کنند. این تجهیزات کاملا بی‌ارزش بودند. اما در این مرحله از بازی، هنوز هیچ بازیکنی نتوانسته بود، تجهیزات معمولی به‌دست آورد. با این حال بازیکنان می‌توانند تجهیزات معمولی را از شهر‌های بزرگ بخرند، اما قیمت آن‌ها بسیار بالا است. تجهیزات رتبه برنز بسیار کمیاب‌اند، و معمولا دارای ویژگی‌های اضافی هستند. تجهیزات آهن سیاه تنها از باس‌ها دراپ می‌شوند، و نیازی به گفتن نیست که، آن‌ها تا چه اندازه ارزشمندتر هستند.

در زندگی قبلی شی فنگ، حلقه‌ی جاذبه‌ای که توسط بازیکن دیگر به‌دست آمده بود رتبه برنز بود. وفقط یک امتیاز به قدرت بدنی اضافه می‌کرد؛ مهارت غلبه بر جاذبه نیز تنها به مدت 15 ثانیه طول می‌کشید. کامل کردن ماموریت در سطح 0، به شی فنگ یک حلقه جاذبه رتبه آهن سیاه داده بود و این اتفاق باعث تعجب شی فنگ شد.

و درمورد گردنبند، این آیتم هنوز یک آشغال بود، اما NPCهای تاجر آرزو داشتند بتوانند یکی از این آیتم‌ها را، حتی با قیمت بالایی بخرند.

بعد از این‌که شی فنگ حلقه جاذبه را پوشید، تمام 4 امتیاز ویژگی آزاد خودش را که از افزایش سطح به‌دست آورده بود، به چابکی اضافه کرد.

چابکی او به 12 رسید، سرعت حملاتش 5 و سرعت حرکت او 6شده بود. حالا او می‌توانست با چابکی یک قاتل هم سطح خودش رقابت کند و برنده شود.

شی فنگ با تفکر به صفحه‌ی ویژگی‌هایش نگاه کرد. «به محض رسیدن به سطح 3 چابکیم به 20 می‌رسید. و می‌تونم مهارت پایه‌ای مخفی سیستم چابکی رو فعال کنم.»

شی فنگ بدنش را تکان می داد، و احساس می‌کرد که  خیلی سبک‌تر از قبل شده است. او اگر حالا، با شهردار کراس روبه رو می‌شد دیگر در وضعیت تاسف بار دفعه پیشش نبود. با رسیدن چابکی‌اش به 20 و فعال کردن مهارت پایه‌ای [سریع و چابک] وضعیت او بسیار بهتر می‌شد و حتی می‌توانست با استادان رزمی‌کار رمان‌های رزمی شرقی نیز رقابت کند.

بعد از آن، شی فنگ 15 امتیاز مهارت آزاد خود را به تسلط بر شمشیر یک دست اضافه کرد، و 5 امتیاز باقی مانده را برای استفاده‌های آینده نگه داشت. با مجموع 20 امتیاز تسلط بر شمشیر یک دست، شی فنگ از یک کارآموز به یک شمشیرزن پایه ارتقا پیدا کرد و مقدار افزایش آسیب شمشیر یک دستش 10% شد. او هنوز 30 امتیاز مهارت تا تبدیل شدن به یک شمشیرزن متوسط فاصله داشت.

حملات معمولی فقط پایه و اساس یک شمشیرزن بود. اگر شخصی می‌خواست تا تبدیل به یک استاد شمشیر شود، یادگیری مهارت‌ها یک امر ضروری بود. هرچه بیش‌تر بهتر، به این دلیل که تعداد زیاد مهارت‌ها، هم به شمشیرزن اجازه انعطاف‌پذیری بیش‌تری در نبرد می‌داد و هم باعث وارد کردن آسیب بیش‌تری میشد.

شی فنگ، هم استاد شمشیرزنی و هم شخصی بود که دوباره متولد شده است. و حالا او آیتمی مثل حلقه‌ی جاذبه را به‌دست آورده بود، و تنها نیازمند تعداد زیادی از مهارت‌های شمشیرزن بود تا بتواند پتانسیل و ظرفیت واقعی یک شمشیرزن را در قلمروی خدایان نشان دهد، و سپس می‌توانست با سرعت زیادی افزایش سطح انجام دهد. اتکا کردن تنها به حملات معمولی، برای کشتن کارآمد و سریع هیولاها، غیرممکن بود.

«یادم هست که مسابقه‌ای در بازار سیاه، منطقه تجاری شهرک ردلیف برگذار می‌شد. اولین کسی که برنده این چالش بشه، یک کتاب مهارت شمشیرزن به‌دست میاره.» اکثر کتاب‌های مهارت، از هیولاهای سطح 3 تا 5 دراپ می‌شوند و درصد دراپ بسیار پایینی نیز دارند. در این مرحله از بازی هیچ بازیکنی توانایی شکار آن‌ها را نداشت. اگر شی فنگ می‌خواست تا کتاب‌های مهارت دیگری برای شغل شمشیرزن به‌دست آورد، زمان زیادی را تلف می‌کرد. و او چنین زمانی را نداشت؛ پس چالش بازار سیاه تنها راه شی فنگ برای به‌دست آوردن سریع یک کتاب مهارت، در شهرک ردلیف بود.

*******

منطقه تجاری شهرک ردلیف

مغازه‌ها هر دو سمت خیابان را پر کرده بودند. داروخانه‌ها، آهنگری‌ها، بارها و… فضای زنده و سرزنده‌ای به آن جا داده بودند‌، درست مانند یک بازار کوچک واقعی. اما با این حال منطقه تجاری در حال حاضر به اندازه‌ای که باید زنده و شلوغ نبود. زمان زیادی از شروع قلمروی خدایان می‌گذشت، و بیش‌تر بازیکنان به جای لذت بردن از این ویژگی قلمروی خدایان به سختی مشغول افزایش سطح بودند. در نتیجه تنها تعداد اندکی از بازیکنان مهارت زندگی باقی مانده بودند. آن ها برای یادگیری شفل های کمکی مثل آهنگری، داروسازی، آشپزی، مهندسی، کیمیاگری، طومار نویسی و… این‌جا بودند.

«گیاه با قیمت بالا می‌خرم، اگر گیاهی دارین با من تماس بگیرین.»

«سنگ معدن می‌خرم، مزاحم‌ها برین عقب.»

«تجهیزات رتبه بالا می‌خرم. قیمت قابل مذاکره است، با اعتبار پرداخت می‌کنم.»

تعداد زیادی از مسئولین تدارکات کارگاه‌ها یا انجمن‌ها، غرفه‌های کوچکی را در اطراف خیابان منطقه تجاری برپا کرده بودند. آن‌ها برای خرید آیتم‌ها و تجهیزات این‌جا بودند.

شی فنگ بدون هیچ مکثی به سمت یک ساختمان دو طبقه حرکت کرد. گنوم‌های رده بالا از ساختمان محافظت می‌کردند و در بالای ساختمان عبارت «بازار سیاه» مشاهده می‌شد. این مکان روی سیاه شهرک ردلیف بود. مکانی پر از سرگرمی ساخته شده توسط گنوم‌های طمع‌کار.

محل حراجی گنوم‌ها به محض ورود به ساختمان بازار سیاه دیده می‌شد. با پایین رفتن از پله‌های ساختمان، دو فضای خالی دیده می‌شد، یکی میدان مبارزه و دیگری زمین مخصوص مسابقات و چالش‌ها بود.

در این لحظه تعدادی از بازیکنان در مقابل زمین ایستاده بودند. آن‌ها چالش گنوم را دریافت می‌کردند.

«موفق باشی! این بار حتما موفق میشی!»

«موفق باشی! اون گنوم‌ها رو له کن!»

تعدادی از بازیکنان داشتند با تمام وجودشان یک بازیکن قاتل را که در میدان ایستاده بود، تشویق می‌کردند. چشمان قرمز آن‌ها تفاوتی با آن گنوم‌های دیوانه نداشت.

این چالش یک تست برای اندازه‌گیری توانایی‌های بازیکن بود. به محض ورود یک بازیکن به میدان آزمایش، تمام ویژگی‌های او بر روی عدد 10 ثابت می‌شدند. مهارت‌هایشان غیرفعال و تجهیزاتشان بی‌استفاده می‌شد. با سی یارد طول و ده یارد عرض زمین، بازیکنان تنها می‌توانستند از گلوله‌های اسلحه گنوم‌ها جاخالی بدهند یا آن‌ها را منحرف کنند. بازیکنان وقتی برنده می‌شدند که به نقطه پایان مسیر می‌رسیدند.

چالش گنوم دارای سه درجه بود، جایزه برنزی، جایزه نقره‌ای و جایزه طلایی. بعد از تمام کردن یک چالش تا سه روز دیگر امکان شرکت درآن وجود نداشت. برای جایزه‌ی برنزی ورودی 5 سکه برنز لازم بود، برای نقره‌ای 5 سکه نقره و برای طلایی 5سکه طلا نیاز بود. قاعدتا چالش با رتبه بالاتر جایزه بهتری داشت. حتی شانس به‌دست آوردن تجهیزات طلای خالص نیز وجود داشت.

با این حال اگر بازیکنی می‌توانست اولین کامل‌کننده‌ی این چالش در شهرک ردلیف باشد، جایزه برنزی‌اش حتی با جایزه نقره‌ای نیز قابل مقایسه بود.

در زندگی قبلی شی فنگ اولین کامل‌کننده‌ی آن یک شمشیرزن به نام فییِس گِیل بود، و او یک کتاب مهارت کمیاب برای شمشیرزن به‌دست آورد.

بعد از مدت کوتاهی قاتل درون میدان ، له شده بود. بدنش در کنار علامت بیست یارد افتاده بود، هنوز ده یارد تا نقطه پایان فاصله داشت.

مرد قاتل بعد از احیا گفت : «لعنتی. فقط یه کمی مونده بود. شما بچه‌ها هنوز پول دارین؟ حتما دفعه بعد موفق می‌شم.»

یک مرد روحانی سرش را تکان داد و گفت : «رئیس استَبینگ هارت، هر پنج نفر ما تمام پولمون را به تو دادیم. دیگه هیچ پولی نداریم.»

در کنار آن‌ها شی فنگ به قاتل نگاه کرد. او با شنیدن اسم استبینگ هارت شوکه شده بود.

تمام بدن آن شخص را لباس‌های سیاهی پوشانده بود. او مانند یک میمون، قد کوتاه و بدن لاغری داشت. شی فنگ باور نمی‌کرد که میمونی که روبه روی او ایستاده است استبینگ هارت باشد، قاتلی که درگذشته، در رده بندی قاتلین امپراطوری ستاره و ماه رتبه دهم را داشت.

قاتلی که استبینگ هارت نامید می‌شد نگاهش را به سمت شی فنگ چرخاند. بعد از بررسی شی فنگ، چشمانش حالتی را نشان می‌داد که انگار شکارش را پیدا کرده است. او به سمت شی فنگ آمد و با لبخند گفت: «از دیدنت خوش حالم، رفیق. من استبینگ هارت، رهبر گروه قاتلین [اتحاد قاتلین] هستم. 5سکه برنز به من قرض بده و من فردا 20 سکه برنز به تو برمی‌گردونم. چه‌طوره؟»

استبینگ هارت تنها ده یارد تا نقطه پایان فاصله داشت، پس حاضر نبود شکست را بپذیرد. او تا این لحظه تعدادی از الگو‌های چالش را فهمیده بود؛ اگر یک شانس دیگر داشت می‌توانست چالش را کامل کند. از این رو، او به فکر استفاده از نام انجمنش برای ترساندن و ترغیب شی فنگ به دادن 5 سکه برنز، افتاد.

اتحاد قاتلین یک انجمن بزرگ بود، و در دنیای بازی‌های واقعیت مجازی، شناخته شده بود. هر بازیکن با تجربه‌ای اسم آن‌ها را شنیده بود. کسی که توانایی تبدیل شدن به رهبر گروه قاتلین را داشت، قطعاً استاد بزرگی بود. جایگاهی که مورد احترام بسیاری از بازیکنان بود. بازیکنان متوسط به جای قرض دادن حاضر بودند به عنوان یک لطف، 5 سکه برنز را به او بدهند.

«5 سکه برنز؟» بعد از لحظه‌ای فکر کردن، شی فنگ جواب داد: «من می‌تونم 5 سکه برنز بهت قرض بدم اما، فردا باید 50 سکه برنز به من برگردونی.»

استبینگ هارت شوکه شده بود. او استبینگ هارت رهبر مشهور گروه قاتلین [اتحاد قاتلین] بود. واکنش بی‌تفاوت شی فنگ کاملاً با آن چیزی که او انتظار داشت تفاوت داشت. نکنه اون یه تازه‌کاره؟

شی فنگ با دیدن سکوت استبینگ هارت پرسید: «هنوز هم می‌خوای قرض کنی؟»

«قرض می گیرم.» استبینگ هارت نزدیک بود گریه کند. بازیکنان دیگر هر موقع او را می‌دیدند، استاد! استاد! می‌کردند. اما شی فنگ چنین کاری انجام نداده بود. ولی وقتی به جایزه‌ی با ارزشی که انتظارش را می‌کشید فکر می‌کرد، حتی 50 سکه برنز نیز می‌ارزید.

«بیا این 5 سکه برنز. بیا همدیگه را به عنوان دوست اضافه کنیم. یادت نره فردا 50 سکه برنز به من برگردونی.» شی فنگ  5 سکه از 60 سکه برنزی را که از فروش گردنبند به دست آورده بود به او داد، و فراموش نکرد که، به استبینگ هارت یادآوری کند تا 50 سکه را به او بازگرداند.

درحالی که اشک در چشمان استبینگ هارت جمع شده بود، 5 سکه برنز را گرفت و گفت: «باشه، فراموش نمی‌کنم.»

شی فنگ نمی‌دانست که استبینگ هارت به چه چیزی فکر می‌کند. شی فنگ بعد از تمام شدن معامله دور شد و به سمت گنوم سبز رنگی که مدیر چالش بود رفت.

«گنوم مدیر با صدایی بلند گفت : «قربان، وقت طلاست. شما چه کاری دارید؟»

شی فنگ 5 سکه برنز به او داد و گفت: «من می‌خوام وارد چالش برنز بشم.»

بعد از چند بار بالا انداختن سکه‌های برنز، گنوم سرش را در تایید تکان داد. او در چوبی میدان را باز کرد و به شی فنگ اجازه ورود داد.

گنوم با صدای بلندی فریاد زد: «خانم‌ها و آقایان، ما یک مسابقه دهنده‌ی جدید در میدان داریم. بیاید تا با هم به این شمشیرزن شجاع خوش آمد بگیم.»

مرد روحانی به سمت میدان مبارزه اشاره کرد. «رییس استبینگ هارت، اون بچه‌ای که به شما پول قرض داده بود می‌خواد داخل چالش شرکت می‌کنه.»

استبینگ هارت درحالی که داشت استراحت می‌کرد، بلند خندید و گفت: «اون بچه فقط یه تازه‌کاره. یعنی فکر می‌کنه چالش خیلی آسونه؟ با این وجود که مسافت فقط 30 یارده اما، الگوی حمله گنوم‌ها بعد از رسیدن به 15 یاردی تغییر می‌کنه و سرعت حمله‌شون خیلی زیادتر می‌شه. حتی من هم در مقابل اونا به مشکل بر می‌خورم.»

مرد روحانی با لبخند سرش را تکان داد و گفت: «همین‌طوره!! حتی شخص ماهری، مثل رییس استبینگ هارت تنها تونسته 20 یارد جلو بره. من حدس می‌زنم اون بچه، حداکثر، قبل از این‌که کارش تموم بشه، فقط 5 یارد می‌تونه جلو بره.»

درون میدان، سه گنومی که بر روی خط پایان ایستاده بودند، تفنگ‌هایشان را درآوردند و به سمت شی فنگ نشانه گرفتند.

در بالای میدان مسابقه، شمارش معکوس آغاز شد.

3…………………

2…………………

1…………………

مسابقه آغاز شد!!!

قبلی
بعد

نظرات فصل " قسمت 05 "

بحث و گفتگو

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

*

برچسب ها:
reincarnation of the strongest sword god, رستاخیز قوی‌ترین خدای شمشیر
  • اکشن (9)
  • ایسکای (1)
  • بازی (0)
  • تراژدی (2)
  • ترسناک (2)
  • تناسخ (1)
  • جادوگری (1)
  • جنگی (0)
  • حارم (2)
  • خوناشام (1)
  • دبیرستان (0)
  • سفر در زمان (0)
  • سنسن (2)
  • سیستم (2)
  • شونن (1)
  • ضعیف به قوی (3)
  • عاشقانه (2)
  • علمی تخیلی (2)
  • فانتزی (5)
  • کمدی (1)
  • ماجراجویی (9)
  • ماوراء طبیعی (2)
  • مدرسه (0)
  • معمایی (2)
  • هری پاتر (0)
  • ویدیو گیم (2)

نماد اعتماد

logo-samandehi

تمامی حقوق برای ناولتو محفوظ میباشد

ورود

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

← Back to ناولتو

ثبت نام

برای این سایت ثبت نام کنید

وارد شدن | رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

← Back to ناولتو

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

لطفا نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را وارد نمایید. پیوندی برای ایجاد گذرواژه جدید از طریق ایمیل دریافت خواهید کرد.

← Back to ناولتو

قسمت پولی

ابتدا باید وارد شوید