reincarnation of the strongest sword god - قسمت 02
درخواست شرلوک
برای راحتی بازیکنان و تطبیق بهتر آنها، قلمروی خدایان را در هنگام خواب نیز میشود بازی کرد. زمان درون بازی با زمان دنیای واقعی متفاوت بود؛ بهگونهای که هر دو ساعت درون بازی معادل با یک ساعت در واقعیت بود.
درون بازی هر روز شامل چهل و هشت ساعت است، که سی ساعت روشنایی روز و هجده ساعت در شب است.
و نه تنها این، بلکه برای راحتی و لذت بازیکنان شاغل، شبها در واقعیت با روز درون بازی هم زمان شده بود.
شی فنگ از طریق تونلی رنگارنگ به قلمروی خدایان وارد شد، و به محض ورود با مراسم تشریفاتی در معبد طلایی مواجه شد.
فرشتهی مونثی با چهار جفت بال به سمت شی فنگ حرکت کرد. او تنها به اندازهی کف یک دست بود.
«درود بر ماجراجو، به قلمرو خدایان خوش آمدی. من فرشته راهنما گابریل هستم. چهار دستهی اصلی و دوازده شغل زیر مجموعه آنها را برای شما معرفی میکنم. لطفاً شغل مورد علاقه تان را انتخاب کنید.»
با حرکت دست کوچک گابریل، یک تصویر که دوازدهی شغل اصلی را معرفی میکرد، در مقابل شی فنگ ظاهر شد.
دوازدهی شغل اصلی در چهار گروه دسته بندی میشدند.
جنگجو: جنگجوی سپر، شوالیهی نگهبان، برسرکر
متخصصان سلاح: شمشیرزن، قاتل، رنجر
شفادهنده: روحانی، کاهن، پیشگو
جادوگر :عنصرافزار، احضارگر، نفرینگر
جنگجوها به طور ویژه برای دفاع در مقابل هیولاها قوی هستند؛ متخصصان شمشیر بر روی رساندن آسیب فیزیکی به دشمنان تمرکز میکنند؛ شفادهندهها بر روی شفا دادن تمرکز دارند و جادوگرها بر روی رساندن آسیب جادویی تمرکز میکنند.
هر شغل شیوهی نبرد مخصوص به خود را دارند، که این نکته یکی از دلایل اصلی فروش قلمروی خدایان است.
در زندگی قبلی شی فنگ، او شمشیرزن از زیر مجموعه متخصصان سلاح را انتخاب کرد، و به عنوان جادوگر شمشیر نیز شناخته می شد.
شی فنگ وقت و زمان زیادی را بر روی شغل شمشیرزن صرف کرده بود، پس طبیعتاً هیچ شغل دیگری را انتخاب نمیکرد.
او بدون لحظهای تردید شغل شمشیرزن که با آن آشنایی داشت را انتخاب کرد.
«انتخاب شغل کامل شد. لطفاً نامی برای کاراکتر خود انتخاب کنید.»
«یه فنگ.»
شی فنگ اسمی را که در زندگی قبلیاش انتخاب کرده بود را دوباره انتخاب کرد.
«نامگذاری با موفقیت کامل شد.آیا میخواهید ظاهر خود را با واقعیت تطبیق دهید؟ درجه تطبیق محدود به پانزده درصد است.»
شی فنگ مدتی در این مورد فکر کرد، سپس برای اینکه از ظاهر درون بازی خسته نشود پانزده درصد را انتخاب کرد. با این ظاهر هرکسی که شی فنگ را در دنیای واقعی میدید نمیتوانست او را بشناسد. اگر چه به اندازه خود واقعیش جذاب نبود.
«لطفا زادگاهی در امپراطوری ستاره و ماه انتخاب کنید.»
نقشهای با ده شهر که متعلق به امپراطوری ستاره و ماه بودند، در مقابل شی فنگ ظاهر شد.
افتتاحیهی قلمروی خدایان به طور جهانی بود. و برای جا دادن صدها میلیون بازیکن سرزمینهای قلمروی خدایان بسیار گسترده بودند، به اندازهی دو تا سه برابر اندازه زمین، و با امپراطوریهای گوناگون و متنوعتر از زمین. به هر حال شهر و ناحیه محل سکونت هر فرد در دنیای واقعی، کشوری که در آن بازی را آغاز میکرد را مشخص میکرد، پس بازیکان تنها میتوانستند شهر درون کشور را به دلخواه انتخاب کنند.
«شهر وایت ریور»
شی فنگ قصد نداشت شهر دیگری را انتخاب کند. پس او شهر وایت ریور را که آشنایی زیادی با آن داشت انتخاب کرد.
شهر وایت ریور رتبه پنجم شهرهای امپراطوری ستاره و ماه را داشت. یکی از شهرهای مهم شمالی امپراطوری ستاره و ماه بود، تعدادی از کارگاهها بودند که برای اجتناب از درگیری با انجمنهای بزرگ و پیشرفت بهتر این شهر را انتخاب میکردند.
«شهر تایید شد. بازیکن تا سه ثانیه دیگر در شهرک ردلیفِ شهر وایت ریور ظاهر میشود. امیدواریم از بازی کردن لذت ببرید.»
منظره پشت سر شی فنگ ناگهان تار شد و او از آن جا دور شده بود.
شهرک ردلیف، ساختمانهای در هم و برهمی که ظاهری شبیه به قرون وسطی داشتند در همه جا دیده می شد.
NPC ها تمام خیابانها را پر کرده بودند، و باعث میشدند تا بازیکان احساس حضور در دنیایی دیگر را پیدا کنند.
شی فنگ در مقابل یک کلیسا ظاهر شد، ظاهر جدیدش یک شمشیرزن بیپول را نمایش میداد. او در حال حاضر یک زره چرمی آموزشی خاکستری رنگ پوشیده بود و بر روی کمرش یک شمشیر آموزشی آویزان بود.
«دوباره مثل گذشته داخل شهرک ردلیف شروع کردم.» شی فنگ به ظاهر آشنای ساختمانهای شهرک کوچک نگاه میکرد و به آرامی لبخند زد، و اعتماد به نفس در درونش شروع به افزایش کرد.
در این لحظه بسیاری از بازیکنان شروع به جستجو در شهرک کرده بودند، با امید بدست آوردن اثری از یک ماموریت باNPC ها صحبت میکردند. همچنین تعدادی از بازیکنان نیز به بیرون از شهرک میرفتند تا به کشتن هیولاها بپردازند.
هرکدام از آن ها در زندگی واقعی وظایفی داشتند که زندگیشان به آن وابسته بود پس نمیتوانستند جلوی این تصور که میتوانند در بازی دوبرابر زندگی کنند را بگیرند.
شی فنگ توجهی به بازیکنان دیگر نداشت، با حرکتی روان با انگشتش، صفحه مشخصات بازیکن در مقابلش ظاهر شد.
کاراکتر: یه فنگ (انسان)
امپراطوری وابسته: ستاره و ماه
عنوان: ندارد
شغل: شمشیرزن
سطح: 0
سلامتی: 100/100
قدرت حمله فیزیکی: 13
دفاع: 4
سرعت حمله:3
سرعت حرکت: 4
ویژگی ها: قدرت بدنی 31 = 5، چابکی 32 = 3، سرسختی 33 = 4، هوش 34 = 2، سرزندگی 35 = 2
امتیاز ویژگی آزاد: 4
تسلط سلاح:
تسلط برشمشیر یک دست + 5 (رتبه کارآموز _ افزایش قدرت آسیب شمشیر یک دست 5%)
تسلط بر شمشیر دو دست + 5 (رتبه کارآموز _ افزایش قدرت آسیب شمشیر دو دست 5%)
امتیاز تسلط آزاد: 0
مهارت شغل :
مهارت شمشیر زن 1: تسلط بر شمشیر + 5
مهارت شمشیر زن 2: بدست آوردن 8 امتیاز تسلط آزاد با هر 5 سطح افزایش.
مهارت شمشیر زن 3: افزایش چیره دستی 39 مهارت های مربوط به شمشیر 50%
مهارت ها:
تکه کردن (مهارت فعال) نیازمندی: شمشیر. اضافه کردن 8 عدد بر آسیب. مدت زمان تا استفاده بعدی: 5 ثانیه. سطح
مهارت: 1 (چیره دستی 300 / 0)
تجهیزات :
{پیراهن چرمی شمشیرزن} (آشغال خاکستری)
سطح 0
دفاع:+2
دوام: 4210 / 10
{شمشیر آموزشی} (آشغال خاکستری، شمشیر یک دست (
سطح: 0
نیازمندی استفاده : قدرت بدنی
قدرت حمله : + 3
دوام: 15 / 15
ده تکه نان و ده کیسه آب نیز درون کیفش بود. خوردن هر نان در هر ثانیه 10 واحد سلامتی را بازیابی می کرد در حالی که نوشیدن آب در هر ثانیه 10 مانا بازیابی میکرد، و مدت زمان تاثیر هر کدام از آنها 10 ثانیه بود.
همهی شمشیرزنها با ویژگیهای یکسان بازی را آغاز میکردند، ولی تفاوت آنها با هم در چگونگی استفاده از امتیازهای ویژگی آزاد بود.
هر بازیکن با هر افزایش سطح، امتیاز ویژگی آزاد بدست میآورد. با هر افزایش سطح، بازیکنها این امتیازات را به شیوههای مختلفی استفاده میکنند و اینگونه استایل منحصربهفرد خودشان را بهدست میآورند.
قدرت بدنی، قدرت حمله فیزیکی و وزن و نیرو پشت هر ضربه شخص را افزایش میدهد. چابکی سرعت حرکت و حملات شخص را افزایش میدهد. سرسختی باعث افزایش حداکثر سلامتی و استقامت میشود. هوش میزان آسیب جادویی و حداکثر مانا را افزایش میدهد. سرزندگی باعث افزایش سرعت بازیابی مانا و سلامتی میشود. در هر شغلی بر ویژگیهای
مختلفی اهمیت بیشتری داده میشود.
اکثر بازیکنان برای شمشیرزن که جزو شغلهای آسیب فیزیکی است، قدرت بدنی را در اولویت بالاتری قرار میدهند. در زندگی قبلی شی فنگ، او نیز انتخابی مشابه انجام داده بود، به ازای هر افزایش سطح، 2 امتیاز به قدرت بدنی و یک امتیاز به چابکی و یک امتیاز به سرسختی اضافه کرده بود. این انتخاب یک انتخاب کاملا معمولی و رایج بود.
اما او تصمیم نداشت این کار را در این زندگی دوبار انجام دهد.
بدون درنگ، شی فنگ بر روی علامت ضربدر چابکی کلیک کرد و تمام 4 امتیاز ویژگی آزاد خود را در به آن اضافه کرد.
چابکی شی فنگ به عدد 7 افزایش یافته بود؛ سرعت حمله او به 4 و سرعت حرکت او نیز به 4 تغییر کرد.
این روش حتی توسط قاتلین، که به چابکی زیادشان مشهور بودند نیز استفاده نمیشد.
آنها بایستی ابتدا به قدرت بدنیشان توجه میکردند، تا آسیب بیشتری وارد کنند و بتوانند راحتتر افزایش سطح انجام دهند.
متاسفانه، شی فنگ این گونه فکر نمیکرد.
در مراحل ابتدایی و اولیه قلمروی خدایان، بهترین انتخاب برای شغلهایی که نیاز به نزدیک شدن به هدف، برای وارد کردن آسیب دارند، چابکی بود. این نکته یک راز بود و هفتهها بعد از افتتاحیه بازی کشف شد. وقتی این نکته کشف شد بازیکنان بیشماری نمیتوانستند جلوی حسرت خوردن و پشیمانیشان را بگیرند.
بعد از اضافه کردن امتیازهای ویژگی، شی فنگ نگاهی به اطرافش انداخت.
تنها چند لحظه گذشته بود ولی تعداد زیادی از بازیکنان به این مکان آمده بودند. نشانگرهای سبز رنگ لوزی شکل بازیکنان، تمام فضای میدان مرکزی را پر کرده بود، و مانع دیده شدن نشانگرهای زرد رنگ NPCها میشد. چنین وضعیتی پیدا کردن NPCها را مشکلتر میکرد.
دینگ! دینگ! دینگ!
صدای آلارم تماس شی فنگ بلند شد، اسم تماس گیرنده بلک کلود بود. بلکی تماس گرفته بود.
«برادر فنگ، من نفرینگر را انتخاب کردم و به شهرک فالینگمون فرستاده شدم. تو کجایی؟» بلکی از ورود به قلمروی خدایان بسیار خوشحال بود و هیجان زده شده بود، و بیصبرانه منتطر شروع ماجراجوییش بود.
شی فنگ گفت: «من داخل شهرک ردلیف هستم، زیاد از شهرک فالینگمون دور نیست. من کمکت میکنم تا افزایش سطح انجام بدی. پس به شهرک ردلیف بیا.»
«برادر فنگ، تو باید دیوونه شده باشی. میدونی شهرک فالینگمون چهقدر از شهرک ردلیف فاصله داره؟ طبق نقشه نزدیک به هفت ساعت راهه. اگه بخوام بیام اونجا از خیلی از بازیکنها عقب میافتم. بهتره هرکدوممون جداگانه افزایش سطح انجام بدیم و وقتی به سطح ده رسیدیم داخل شهر وایت ریور همدیگر رو ببینیم.»
بلکی از خشم نزدیک بود خون بالا بیاورد. بدست آوردن 16،000 اعتبار ظرف ده روز دیوانگی بود، به جای اینکه به صورت دیوانهواری شروع به افزایش سطح کنند شی فنگ از او میخواست تا هفت ساعت از وقتش را تلف کند؟ او نمیخواست این کار را انجام دهد حتی اگر تا حد مرگ
کتک میخورد.
شی فنگ بدون نگرانی گفت: «نگران نباش. تو فقط باید بیای اینجا. به سرعت وقتی که تلف کردی رو جبران میکنی.»
وقتی بلکی صدای مطمئن شی فنگ را شنید با اشتیاق پرسید: «برادر فنگ، این یعنی تو اطلاعات یه بازیکن نسخهی بتا رو داری؟»
قلمروی خدایان تعدادی از بازیکنان را قبل از انتشار نسخه اصلی و افتتاحیه بازی برای امتحان کردن بازی دعوت کرده بود، به این بازیکنان، بازیکن نسخهی بتا میگویند. این بازیکنان اطلاعات دسته اولی از قلمروی خدایان داشتند، اگرچه تغییراتی در بازی اعمال میشد ولی با این وجود بازیکنان نسخهی بتا اطلاعات بیشتری از دیگر بازیکنان داشتند.
شی فنگ با صدای مرموزی جواب داد: «به چی فکر میکنی؟ فقط عجله کن و بیا اینجا.»
با شنیدن کلمات شی فنگ، بلکی فهمید که او اطلاعات مطمئنی دارد و نمیتوانست جلوی هیجان زده شدنش را بگیرد و گفت: «باشه، منتظرم باش برادر فنگ، من همین الان حرکت میکنم.»
بعد از پایان تماس بلکی، شی فنگ به سمت یک کوچه تاریک شهرک حرکت کرد.
صدها NPC در شهرک ردلیف بودند. ولی NPCهایی که به بقیه ماموریت میدادند تنها ده نفر بودند، درحالی که ماموریتهای مخفی پنج و ماموریت منحصر به فرد تنها یکی بود. یک ماموریت منحصربه فرد در صورت انجام توسط یک بازیکن دیگر قابل دسترسی نبود.
تنها ماموریت منحصربه فرد شهرک ردلیف، دو ماه بعد از افتتاحیه قلمرو خدایان کشف شد، و دفعه قبل باعث ایجاد شور خاصی در تمام شهر وایت ریور شده بود. از آنجایی که ماموریت، منحصربهفرد بود آن بازیکن خوش شانس روش بهدست آوردن آن را نیز افشا کرده بود. و باعث حسادت بسیاری از بازیکنان شده بود. متاسفانه از آن جایی که ماموریت دیگر قابل دسترسی نبود هیچ کاری از دست آنها بر نمیآمد.
البته شی فنگ در این زندگی اجازه نمیداد این فرصت از دستش در برود.
شی فنگ به کوچه تاریکی که توسط گداهایی با لباس های پاره پر شده بود رسید. گداها مانند گرگی که گوشت تازهای پیدا کرده باشد به محض دیدن شی فنگ او را به سرعت محاصره کردند و برای غذا گدایی میکردند.
زمانی یکی از بازیکنان مقدار زیادی غذا به این گداها داد. بعد از آن درخواست آیتم کردند و هربار درخواست آیتمهای باارزشتری میکردند. آن بازیکن بیش از ده درخواست آنها را برآورده کرد. متاسفانه گداها در مقابل، هیچ چیزی به او ندادند و او را ورشکست کردند و مایه خندهی دیگران شد.
«گم شید!!»
شی فنگ شمشیر آموزشی خود را بیرون آورد و باعث شد تا گداهای ضعیف به سرعت پنهان شوند.
شی فنگ بعد از ناپدید شدن گداها به سمت گوشهای رفت، یک مرد آوارهی میانسال در آن جا دراز کشیده بود. هیچ تفاوتی بین این مرد و دیگر گداها دیده نمیشد، به جز اینکه او غرور خودش را از دست نداده بود و تنها کسی بود که برای غذا گدایی نمیکرد.
شی فنگ با حالتی رسمی از مرد پرسید: «جناب، شما هیچ چیزی نیاز ندارید؟»
مرد گدا جواب داد: «میتونی مقداری غذا به من بدی؟ از آخرین باری که غذا خوردم پنج روز میگذره.»
شی فنگ لبخند کوچکی زد و جدی گفت: متاسفم جناب، من نمیتونم درخواستتون را بپذیرم.»
یک شخص معمولی اگر چنین جوابی را میشنید از خشم منفجر میشد. اما این مرد فقط آه کشید و هیچ حرفی نزد.
شی فنگ گفت: اما، اگه شما مایل باشید که بهای مناسبی رو بپردازید، من میتونم غذای مورد نیازتون رو به شما بدم.»
گدا سرش را بلند کرد و به شی فنگ نگاه کرد، چشمان او پر از ناامیدی بود و گفت: اگه پول داشتم قطعاً مایل بودم این کار رو انجام بدم، اما الان هیچ چیزی ندارم. اما اگه بخوای که به من کمک کنی، من حاضرم بهای مناسبی برای اون بپردازم. مایلی کمکم کنی؟»
شی فنگ پرسید: «میشه بپرسم چه چیزی از من میخواید؟»
گدا با حالتی جدی پرسید: «به من کمک کن و شهردار شهرک ردلیف، کراس رو بکش.»
اگرچه شهرک ردلیف یک شهرک کوچک بود، اما هنوز هم شهردار آن یک نخبه سطح 15 بود. همچنین نگهبانهای سطح 25 را نیز در کنار خودش داشت. در کنار اینها کشتن یک NPC به معنی دستگیر شدن بود. کشتن شهردار بدون شک یک اقدام دیوانهوار بود که هیچ بازیکنی فکر نمیکرد این یک ماموریت باشد، چون هیچ تفاوتی با درخواست خودکشی از بازیکن نداشت. هیچکس با چنین درخواست ابلهانهای موافقت نمیکرد.
شی فنگ بدون لحظهای تردید و با لبخند پذیرفت: «خیلی خب، من بهت قول میدم.»
پیام سیستم: ماموریت منحصربه فرد [درخواست شرلوک] پذیرفته شد.
جزییات ماموریت: شهردار شهرک ردلیف، کراس را بکشید و {نشان شهردار} را به شرلوک برگردانید. بازیکن نباید از سطح 10 بالاتر باشد.
شی فنگ بعد از دریافت ماموریت، چرخید و به سمت شهرداری حرکت کرد، جایی که شهردار قرار داشت.