my vampire system - قسمت 84
چپتر 84
در یکی از اتاقهای ساختمان سالاول، جلسهای تشکیل شده بود.مسئول و کسی که در راس مجلس نشسته، ناتان و فی هم کنار دست او بود.
معلمها یکی پس از دیگری وارد اتاق می شدند. .دِل، معلم ووردن و کوین، لئو، مربی مخصوص آموزش کار با سلاحها در برابر هیولاها و در آخر هیِلِی دکتر مدرسه در آنجا حضور داشتند.
ناتان تمایل نداشت که خبر گمشدن آن دونفر پخش شود چون مسئولیت دانشآموزان سال اولی با او بود.
برای همین او تنها زیردست خود را که به او اعتماد کامل داشت صدا زده بود تا با توضیح برنامه های خود برای او و دیگر معلمان، چارهجویی کنند.
ناتان گفت:
” فی، لطفا بهشون اطلاع بده چرا اونارو به این جلسه احضار کردم.”
فی با یک برگه گزارش در دستش از روی صندلی بلند شد و سرپا ایستاد.
” همونطور که خبر دارید، 2 دانشآموز سال اولی گم شدن و به همین دلیل مجبور شدیم گردش به داخلشهر رو برای بقیه سالاولیها موقتا به تاخیر بندازیم. اگر این یک مسئله گمشدن ساده بود ما امروز شمارو به اینجا دعوت نمی کردیم.”
فی دکمهای را روی کنترلی که کنار دستش بود فشار داد و یک هولوگرام( تصویر سهبعدی مجازی) ظاهر شد که سیاره خاصی را با دوقمر در اطرافش نشان میداد.
” به نظر میرسه دانشآموزان گمشدمون وارد یک پورتال شدن. البته نه یک پورتال معمولی، اونا وارد یک پورتال قرمز شدن.”
صورت همه اعضای جلسه پس از شنیدن این جمله پس افتاد.
” چرا یا چطورش رو ما هنوز نمیدونیم اما یکی از اون دانشآموزان ووردن بلید هست. یک بااصلونسب از خونوادهای قدرتمند؛ ماموریت ما این نیست که زنده برش گردونیم، حتی اگه بدن مردهاش یا قسمتی از اون رو گیر بیاریم میتونیم خشم خونوادش رو کم کنیم و جلوی وقوع اتفاقات بدتر رو بگیریم.”
لئو پرسید:
” خب اون یکی دانش آموز چی؟”
” اون یکی توی اولویتمون نیست. اسمش کوین تلن هست. یه لول پایین ضعیف که کاملا یتیمه. نیازی نیست نگران اون نباشیم.”
هیلی پرسید:
” میدونی اون پورتال به کجا ختم میشه؟”
فی توضیح داد:
“همونطور که توی طرح میبینی، پورتال قرمز به یک سیاره فراموش شده به اسم پیولتیک میره. اونجا یکی از اولین جاهایی بود که بشر توش پناهگاه ایجاد کرد. سیاره ای بود که بیشتر مکان هاش امن و بقیه ی مکان های غیر امنش هم هیولاهای ضعیفی داشت. اما این تا زمانی بود که 1 سال میگذشت؛بعد از 1 سال وقتی شب روی سیاره حکم فرما میشد، هیولاها نسبت به قبلشون خیلی قویتر میشدن و به پناهگاها حمله می کردن. چاره ای نبود جز اینکه اون سیاره رو رها کنن.”
ناتان بلند شد:
” به خاطر همین بود که این جلسه رو با شما 4 نفر برگزار کردیم. شما 4 تا فورا به پورتال قرمز میرین. نگران هم نباشین، اخرین گزارش ما از اونجا نشون میده که هیولاهایی که به پناهگاه حمله کرده بودن، خیلی وقته که از اونجا حرکت کردن. تنها یکسری آشغال و جنازه ” راتاکلاو” و یه چند تایی هیولای سطح متوسط اونجاست.”
دِل مشتهایش را روی میز کوبید:
” چرا ما باید واسه یکسری دانشآموز که خودشون پریدن توی پورتال جونمون رو به خطر بندازیم؟”
ناتان با لحن خشنی گفت:
” پس حتما خیلی دلت میخواد اونی باشی که میره به خونواده بلید میگه که پسرشون گم شده بود و حالا هم مرده. چقدر روی این ساعت ها حساب بازکرده بودیم که مکانشون رو به ما گزارش بدن، ولی حتی نتونستیم مراقبشون باشیم! این درخواست نیست، یه دستوره”
در همین وقت، لایلا هنوز نگران کوین بود. حالا که فهمیده بود به احتمال زیاد کوین وارد پورتال شده، نگرانیاش دوبرابر شد.
ارین گفت:
” خیلی نگران نباش. اگه ووردن باهاشه، پس مطمئن باش از دوستش محافظت میکنه. حالا میخواد پورتال قرمز باشه یا هرچی.”
اما لایلا بیشتر نگران این بود که کوین ووردن را به عنوان غذای اضطراری مصرف کند. بدون آبوغذا همراهشان، ممکن بود حتی کوین اورا خشکخشک ببلعد.
وقتی داشتند در راهرو راه میرفتند، گروهی از دانش آموزانی که در حال شرورو گفتن بودند ،از جفت آن ها رد شدند. از میان حرف های آن،هالایلا نام ” ووردن” را شنید.
لایلا از آن دختری که اسم ووردن را برده بود پرسید:
” داشتی چی میگفتی؟ اشکالی نداره دوباره تکرارش کنی؟”
آن دختر به خاطر اینکه لایلا اینطور مستقیم جلوی صورتش آمده بود حالت عصبیای به خود گرفت.
فقط داشتیم در مورد دو دانشآموز گمشده حرف میزدیم. دامبو، همین پسری که جفتمه قدرت فراشنیداری داره و تونست از داخل اتاق جلسه بشنوه که اون دونفر وارد یه پورتال قرمز شدن.”
لایلا پس شنیدن این حرفها یکدفعه احساس کرد فشارخونش شدیدا بالا رفته است.
ارین گفت:
” لعنت. فک کنم بدشانسی اوردیم”
جلو رفت در حالی که دامبو را گرفته بود و به بالا و پایین تکانش میداد پرسید:
“چیز دیگهای یادت میاد؟؟؟ مثلا اسم سیاره یا اون یکی دانش آموزی که باهاش بود؟”
” امممم، اره. اونا گفتن اسم سیاره هه پیولتیک هست و یه چیزی هم درمورد اینکه کوین اونجا بوده هم گفتن.”
بعد از این حرف، لایلا سریع از دامبو روی برگرداند و به سرعت به سمت اتاق خودش دوید.
” ببخشید ارین. باید یه جایی برم خیلی عجله دارم. ممنون بابت همهچیز.”
” تعجب میکنم که برای چی همه این اتفاقا داره میفته!”
ارین برای کمک به دو همتیمی دیگرش که روی سیارهی دیگری بودند ناتوان بود به همین دلیل تصمیم گرفت فعلا تمرین کند تا بعدا در فرصت مناسب آنهارا برگردند.
لایلا وقتی خبردار شد که آنها روی کدام سیاره هستند، به سرعت به سمت اتاق خود در خوابگاه هجوم برده بود. در را از پشت قفل کرد و روی دسته صندلی نشست.
خوشبختانه هماتاقیش هم فعلا داخل اتاق نبود پس میتوانست با آرامش روی نقشهاش کار کند. خم شد و جعبهکوچکی را از زیر تختش برداشت؛ توپ کروی سیاهی داخل آن بود.
لایلا گفت:
” اتاق رو چک کردم، میکروفونی داخلش نبود بنظر هم نمیاد باشه. انگار بقیه خونوادهها خیلی بهشون فشار اوردن که به حریمشخصی دانش آموزا تجاوز نکن.”
سپس بالای توپ را لمس کرد چیزی شبیه صدای کلیک کردن شنیده شد. حلقه سفیدی روی توپ شروع به روشن شدن کرد و کمی نورش کم و زیاد شد تا اینکه کاملا روشن شد.
مامور 83، مشکل چیه؟ مربوط به ماموریته؟”
این صدا از داخل توپ شنیده شد. لایلا گفت:
” من کسیو پیدا کردم که میتونه به ماموریتمون کمک زیادی بکنه، اما بنظر میرسه یه جایی گیر افتاده. میتونی بررسی بکنی ببینی ماموری روی سیارهای به اسم پیولتیک هست یا نه؟”
” یه دقیقه وقت بده……. معذرت میخوام، همه مامورهای ما خیلی وقته از اونجا رفتن. اگه چیز دیگهای هست که میتونه کمکت کنه لطفا بهم بگو.”
لایلا گفت:
“نه همین بود. مرسی”
خب، پس براتون ارزوی موفقیت میکنم. آلودگی همیشه از شما دور باشه.”
لایلا جواب داد:
” آلودگی همیشه از شما دور باشه”