my vampire system - قسمت 11
دانشآموز در مقابل کوین ایستاده بود و هنوز دستانش را به طرز مشکوکی پشت سرش نگه داشته بود. کوین حتی بدون کمک سیستم، میتوانست بفهمد که دانشآموز تواناییاش را پنهان میکند.
دانشآموز گفت: «زود باش، تخمات کجا رفت؟»
کوین پاسخ داد: «داری پشت سرت باهاشون بازی میکنی.»
این بلافاصله دانشآموز را خشمگین کرد، هدف کوین همین بود.
«توی آشغال ضعیف» دانشآموز به جلو هجوم آورد و دستش را برای بریدن به سمت کوین برد.
خوشبختانه واکنش کوین سریع بود و توانست به موقع دستش را بلند کند تا مانع حمله شود و کمی به عقب برود. با این حال، دست دانشآموز به پوست بازوی کوین برخورد کرد و باعث خونریزی شد.
کوین گفت: «لعنتی!»
<سلامتی 8/10>
کوین به دانشآموزی که اکنون دستهایش قابل دیدن بودند، نگاه کرد. دانشآموز توانایی تحول داشت که فقط به دستانش محدود میشد. این باعث میشد که دستهایش شبیه پنجه ببر بشود و ناخنهایش را سفت میکرد.
اگرچه کوین توانست به موقع از حمله جلوگیری کند، اما پنجه همچنان موفق شد پوست او را بشکافد.
«سیستم میگه اگه چهارتا حملهی دیگه اینشکلی بهم برخورد کنه، میمیرم؟»
ناگهان همهچیز برای کوین کمی جدی شد. دردی که بر روی بازوی خود احساس میکرد، واقعی بود و این، یک مبارزه واقعی بود. سیستمی که مثل یک بازی بود، باعث شد زیاد سخت نگیرد. اما به سرعت به او یادآوری شد که این یک بازی نیست.
دانشآموز بلافاصله با دستان پنجهمانند خود، سعی کرد یک بار دیگر، به کوین ضربه بزند. همانطور که دانشآموز دست راست خود را میچرخاند، کوین موفق شد از زیر دستهای او، به شکمش ضربه بزند.
دانشآموز با خودش فکر کرد: «چی؟ این یارو ضربههاش محکمه!»
دانشآموز تسلیم نشد و تصمیم گرفت از سمت دیگر به پشت کوین که باز بود، ضربه بزند و یک نشانهی پنجهی دیگر، بهوجود بیاورد.
<سلامتی 6/10>
کوین داد زد: «خفهشو! خودم میدونم!» و با هر دو دستش، دانشآموز را از پا بلند کرد و به آن سمت دیوار پرت کرد.
پیتر با خودش فکر کرد: «چهطوری کوین بلندش کرد؟ اونا به سختی اندازه هم هستن و اون تونست به راحتی پرتش کنه، واقعاً هیچ قدرتی نداره؟»
کوین متوقف نشد. برایش مهم بود که به افرادی مثل آنها درسی بدهد، در غیر این صورت، آنها فقط برای کارهای بیشتری برمیگشتند. کوین باید به او نشان میداد که نباید اذیتش کنند.
کوین به سرعت به سمت دانشآموز رفت و با تمام قدرت، به شکمش لگد زد. ضربه بهقدری قوی بود که باعث شد از دهن دانشآموز خون بیاید.
<تبریک. جستجو به پایان رسید>
<50 تجربه دریافت شد>
<70/100 امتیاز تجربه>
پیتر پرسید: «مُرده؟»
دانشآموز ناگهان شروع به سرفه كرد.
«نه، اما اگه دوباره به ما حمله کنه، کاری میکنم آرزوی مرگ کنه.»
کوین در واقع کاملاً آرام بود. او نمیدانست مجازات آکادمی برای کشتن دانشآموزی دیگر چیست، حتی اگر توضیح میداد که او اول حمله نکرده است. او همچنین نمیخواست که بار سنگین مرگ، در این سن کم، رویش باشد، بنابراین وقتی سیستم به او امتیاز تجربه داد، بدون اینکه نیازی به کشتن دانشآموز باشد، خوشحال شد.
ناگهان پیام دیگری ظاهر شد.
<پاداش اضافی جستجو>
<مهارت باز شده: سطح 1 بازرسی>
از آنجا که او سرانجام مهارت اول خود را کسب کرده بود، پر از هیجان شد. کوین امیدوار بود که شاید این کمک کند تا بفهمد چه نوع تواناییای را دارد اما نام آن چندان امیدوارکننده نبود.
کوین فکر کرد: «بازرسی؟ پس شاید بتونه نقاطضعف حریفهام رو بهم بگه؟»
سپس، کوین تصمیم گرفت توانایی جدیدش را آزمایش کند و به پیتر که درکنارش ایستاده بود نگاه کرد. حالا مشکل بعدی آمد. کوین نمیدانست چگونه از توانایی خود استفاده کند اما لحظهای که به توانایی «بازرسی» فکر کرد، مهارت به خودی خود فعال شد و صفحهای درست در کنار پیتر ظاهر شده بود.
<نام: پیتر چاک>
<نژاد: انسان>
<توانایی: هیچ>
<سلامتی 3/5>
<گروه خونی آ+>
؟؟؟؟؟
؟؟؟؟
کوین به اطلاعاتی که به او داده شده بود نگاه کرد و به نظر میرسید که بعضی از قسمتها خالی است. کوین فقط توانست به این فکر کند که بهخاطر این است که مهارت او هنوز فقط در سطح 1 بود اما اطلاعاتی که به او میداد، کاملاً مفید بود.
به کوین میگفت که چه نوع توانایی دارند، که برای مبارزه بسیار مفید است، همچنین به کوین میگفت که چقدر سالم هستند. با این حال، اطلاعاتی وجود داشت که بهنظر کوین، عجیب میرسید و آن، گروه خونی بود. برای سیستم عجیب بود که اطلاعاتی درباره چنین مورد خاصی به او میداد و کوین فکر میکرد که این چگونه در آینده به او کمک میکند.
سپس، کوین پیش دانشآموزی که هنوز از درد روی زمین دراز کشیده بود رفت و از توانایی بازرسی روی او استفاده کرد.
<نام:کایلی مین>
<نژاد: انسان>
<توانایی: تحول>
<سلامتی 1/8>
<گروه خونی ب->
بررسی وضعیت کایل باعث شد تا کوین نکات جدیدی را بفهمد. اطلاعاتی که در مورد توانایی به او داده شد، فقط نوع توانایی را به او میداد. صدها توانایی مختلف از تحول وجود داشت، پس نمیتوانست که آنها را دقیق تعیین کند.
پس فقط یک ضربهی محکم دیگر نیاز بود تا سلامتی صفر شود، اما کوین نمیدانست که معنی صفر مرگ میشود یا نه. میتوانست به معنی شکست خوردن نیز باشد.
کوین درست پس از بازرسی کایل، اعلان دیگری دریافت کرد.
<جستجوی اختیاری داده شد.>
<خون قربانی خود را بنوشید تا حالت پایدار را جذب کنید.>
کوین فکر کرد: «چی؟ این دیوونگیه!»
حتی اگر به او آن امتیاز را میداد، بههیچوجه خون شخص دیگری را نمینوشید. حتی فکر کردن به آن باعث شد حال کوین بد شود.
کوین برای لحظهای کوتاه به زمینی نگاه کرد که کایل مقداری از خونش را تف کردهبود.
«شاید یهکم اشکالی نداشته باشه… کوین، داری دیوونه میشی بس کن.»
کوین به پیتر گفت: «بیا برویم.»
هر دوی آنها در راهرو به راه رفتن ادامه دادند ولی در همان حین، پیتر متوجه شد که کوین مدام سر خود را برمیگرداند تا به کایل که هنوز روی زمین بود، نگاه کند.
پیتر با لبخند فکر کرد: «اون حتما نگران شده، کوین پسر خوبیه.»
اما چیزی که او متوجه نشد این بود که کوین اصلاً به کایل نگاه نمیکرد، بلکه به خون کایل که روی زمین بود نگاه میکرد.