ناولتو
  • خانه
  • بلاگ
  • آرشیو
ورود ثبت نام
  • خانه
  • بلاگ
  • آرشیو
ورود ثبت نام
قبلی
بعد
اطلاعات محصول

my vampire system - قسمت 98

  1. خانه
  2. my vampire system
  3. قسمت 98 - بازگشت دوباره
قبلی
بعد
اطلاعات محصول

سیستم خون­آشامی من

فصل 98

بازگشت دوباره

 

با چیزی که سیستم به او  درباره­ی اینکه چیزی برای نگرانی وجود ندارد گفته بود، قلبش کمی آرام گرفت. هیچ دلیلی برای دروغ گفتن به او نداشت، به غیر از این که شوخی بیمارگونه‌ای با او کرده باشد، اما چرا باید این کار را انجام دهد. اگرچه شناخت شخصیت خالق تنها از طریق ویدیوها، کاری بود که او کاملاً انجام می­داد.

گروه وارد پرتال شده و از انتهای دیگرش خارج شدند.

وقتی چشمانشان را باز کردند، دیدند که در سالن تمرین هستند. همان جایی که پیتر کوئین را هل داده بود. از آنجایی که آنها در داخل خانه بودند، هیچ پیامی از سیستم ظاهر نشد که نقص هایش را به او بگوید..

کوئین پرسید:”اما من فکر میکردم پورتال ما رو به یه جای تصادفی میفرسته؟

در واقع این فقط در مورد پورتال های قرمزه. فی پاسخ داد: این طوری طراحی شده، تا بنابراین جونورا نتونن مکان دقیق فرود همیشگیمون رو بدونن. همچنین، با سیاره­ای که کشف نشده، که معمولاً در مورد پورتال های قرمز رنگ صدق میکنه، تعیین مختصات دقیقی که میتونیم روی زمین انجام بدیم، سخته.

هیلی گفت: ووردن تو به کلاس برگرد، هنوز باید چند بررسی روی کوئین انجام بدم.

همان کاری را که بهشان گفته شد انجام دادند، کوئین به دنبال هیلی رفت در حالی که ووردن تصمیم گرفت به اتاق خوابگاهش برگردد.

دل، تو میتونی بری، و تو، لئو با من بیا. این موضوع رو باید به ناتان گزارش بدیم و بهش بگیم که ماموریت موفقیت­آمیز بوده و من حدس می­زنم که اون تصمیم میگیره که با بدن ترودریم چیکار کنه.

*

 

دانش­آموزان در حال حاضر در وسط کلاس خود بودند. لایلا روی صندلیش نشسته بود و مدام خودکارش را به میزش می­زد. با انگشتانش آن را از وسط بالا و پایین می­کرد. این کاری بود که هر وقت چیزی در ذهنش بود انجام می­داد.

او امیدوار بود یکی از پیوندهایش بتواند کوئین را از آنجا بیرون کند، اما او باید به سیاره ای نسبتاً ناشناخته برده می­شد. هر چه بیشتر در مورد آن فکر می­کرد، عصبانی تر می شد و تمام آن عصبانیت متوجه پیتر بود.

به محض اینکه کلاس­ها تمام شد و وارد راهرو شد، صدای زمزمه همه دانش آموزان را شنید.

شنیدی؟ ظاهراً دانش آموزای مفقود برگشتن.

“مطمئنی؟”

آره، ووردن رو دیدم که به سمت خوابگاه میرفت، و پروفسور دل با صدای بلند تو راهرو تشویق میشد.

لایلا فکر کرد: ووردن برگشته اما کوئین چطور؟

بلافاصله به خوابگاه پسران هجوم برد تا ببیند آیا شایعاتی که شنیده درست است یا خیر، اما قبل از ضربه زدن به اتاق خواب، مردد شد. آخرین باری که او چنین کاری انجام داده بود، تقریباً توسط آن ووردن روانی خفه شده بود.

اما او باید میفهمید، می­خواست بداند که آیا کوئین در امان است یا خیر. جراتش را جمع کرد و در زد. چند ثانیه بعد  آخرین کسی که می خواست ببیند در را باز کرد. ووردن بود.

“ببین، بذار برم سر اصل مطلب، کوئین کجاست؟”

ووردن به محض اینکه دید چه کسی دم در است لبخند زد.

“تو مطب دکتره.”

درحالی که با عجله میرفت گفت:”ممنون.

صبر کن!” ووردن فریاد زد: همانطور که لایلا به اطراف چرخید، می توانست پوزخند بزرگی را روی صورتش ببیند.

گفت: دیگه تو تنها کسی نیستی که خبر داره

منظورت چیه؟ لایلا پرسید

سپس ووردن به آرامی به سمتش رفت، هرلحظه پوزخند روی صورتش ترسناکتر از قبل میشد.

میگم که تو دیگه خاص نیستی و اون دیگه هیچ نیازی بهت نداره، چون من هم میدونم.

لایلا برگشت و به دویدن ادامه داد و در همین حالا، حرف آخرش را زد.

حدس میزنم که هنوزم اون پسره دیوونه احمقی!

دوید و دوید تا اینکه بالاخره به مطب دکتر رسید. وقتی وارد اتاق شد، متوجه شد که هیلی آنجا نیست، اما وقتی تک­تک تخت ها را نگاه کرد، بالاخره پیداش کرد.

با تعجب گفت:”کوئین!”، برای یک لحظه مجبور شد چند بار به او از بالا و پایین نگاه کند. خط فک، پوست شفافش و چیزی در موردش بود که حالا او را به سمتش می­کشاند.

چه خبره؟” او گفت: “ببینم از طلسم جذبی چیزی روم داری استفاده میکنی؟” به اندازه کافی رمان‌های خون آشامی خوانده بود تا بداند چه اتفاقی درحال افتادن است. اگرچه به خاطر شخصیت کوئین مجذوبش بود، هرگز فکر نمیکرد که او خوش­تیپ به نظر برسد، اما بنا به دلایلی، اکنون ذهنش از این نوع افکار پر شده بود.

کوئین در ذهنش گفت:میتونی این چیزو خاموش کنیش؟

“البته، اما فکر میکردم که دوستش داشته باشی؟” سیستم پاسخ داد

البته که که دارم، اما اگه اینطور باشه، او واقعاً ازم خوشش نخواهد آمد، فقط بخاطر سیستمه که جذبم شده.

[آمار جذابیت غیرفعال شد.]

ناگهان لایلا دیگر هوسش را نداشت. اما همچنان به کوئین نگاه می‌کرد، با قبل متفاوت به نظر می‌رسید، و باید اعتراف می‌کرد که اکنون با قیافه‌اش هم سطح ووردن است. اگرچه او وردن را دوست نداشت، وقتی یه پسر زیبا رو میدید اون رو می شناخت.

پرسید: خوبی؟ چه اتفاقی افتاد؟

در حالی که هیچ کس دیگری در دفتر نبود، کوئین تمام اتفاقات دنیای پورتال را به لایلا گفت.

لایلا گفت: متاسفم، که اونجا نبودم. گفتم که کمکت می کنم، اما نتونستم.

کوئین پاسخ داد: هی، نگرانش نباش. انتظار نداشتم کسی دنبالم بپره، این عملا خودکشی بود.

اون کرد. صدای لایلا به قدری آرام بود که کوئین نتوانست متوجه اش شود. ”

بنا به دلایلی، احساس می­کرد که ووردن از او وفادارتر است..

لایلا درحالیکه با عجله از دفتر بیرون می­رفت گفت: “فقط یادت باشه اگر به خون نیاز داشتی، میتونی بگی، واقعاً مجبور نیستی به ووردن تو این مورد تکیه کنی.

این احساس خوبی بود که مردم نگران او باشند. کوئین برای اولین بار در زندگی خود واقعاً احساس کرد که دوستانی دارد. این احساس عجیبی بود که قبلاً هرگز حس نکرده بود، هیچ کس وقتی که صدمه میدید مراقب او نبود.

در گذشته، وقتی با ضرب و شتم به خانه برمی­گشت، همیشه وارد یک اتاق خالی می شد. هیچ­کس نمی­پرسید که آیا خوب است یا نه. اما از زمان دریافت سیستم همه­چیز متفاوت شده بود.

پس از اینکه هیلی به کوئین اجازه داد دفتر را ترک کند، سرانجام به اتاق خوابگاه خود بازگشت و ووردن را دید مشغول بازی با یک دستگاه دستی است.

وردن پرسید: “هی رفیق، همه چیز اوکیه. متوجه نشدن که تو یه …” او قبل از پایان آخرین کلمه‌اش یک دور اتاق را از نظر گذارند و بعد گفت “خون آشامی، مگه نه؟.

آره، همه چیز خوب بود، اون گفت که هیچ مشکلی پیدا نکرده و سطح خونم نرماله. بنابراین بهم گفت که میتونم برگردم.

در­حالی که آن دو در حال صحبت کردن بودند، صدای بوقی از در به گوش رسید. که نشان میداد قفل در باز شده است..

در باز شد و پیتر وارد اتاق شد.

قبلی
بعد
اطلاعات محصول

نظرات فصل " قسمت 98 "

بحث و گفتگو

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

*

مشابه

reincarnation of the strongest sword god-noveleto
reincarnation of the strongest sword god
10 اردیبهشت 1401
IMG_20220628_120837_857
extinctive
10 تیر 1401
Omniscient Reader’s Viewpoint-noveleto
Omniscient Reader’s Viewpoint
14 اردیبهشت 1401
The Beginning After The End-noveleto
The Beginning After The End
14 مرداد 1401
برچسب ها:
my vampire system, novel my vampire system, سیستم خوناشامی من, ناول سیستم خوناشامی من
  • اکشن (15)
  • ایسکای (2)
  • بازی (0)
  • تراژدی (3)
  • ترسناک (2)
  • تناسخ (2)
  • جادوگری (1)
  • جنگی (0)
  • حارم (2)
  • خوناشام (2)
  • دبیرستان (0)
  • سفر در زمان (0)
  • سنسن (3)
  • سیستم (2)
  • شونن (1)
  • ضعیف به قوی (4)
  • عاشقانه (3)
  • علمی تخیلی (3)
  • فانتزی (8)
  • کمدی (1)
  • ماجراجویی (12)
  • ماوراء طبیعی (3)
  • مدرسه (0)
  • معمایی (3)
  • هری پاتر (0)
  • هنر های رزمی (1)
  • ویدیو گیم (2)

نماد اعتماد

logo-samandehi

تمامی حقوق برای ناولتو محفوظ میباشد

ورود

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

← Back to ناولتو

ثبت نام

برای این سایت ثبت نام کنید

وارد شدن | رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

← Back to ناولتو

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

لطفا نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را وارد نمایید. پیوندی برای ایجاد گذرواژه جدید از طریق ایمیل دریافت خواهید کرد.

← Back to ناولتو

قسمت پولی

ابتدا باید وارد شوید