ناولتو
  • خانه
  • بلاگ
  • آرشیو
ورود ثبت نام
  • خانه
  • بلاگ
  • آرشیو
ورود ثبت نام
قبلی
بعد
اطلاعات محصول

my vampire system - قسمت 71

  1. خانه
  2. my vampire system
  3. قسمت 71 - انبار
قبلی
بعد
اطلاعات محصول

سیستم خوناشامی من

قسمت 71

انبار

 

ساختمان انبار یک ساختمان یک طبقه بزرگ بود. هدف اصلی ساختمان در یک پناهگاه نگهداری وسایلی مانند ماشین، هواپیماهای هوایی در انواع مختلف بود. آنها همچنین از آن به عنوان یک اتاق موقت برای ذخیره وسایل مسافران نیز استفاده می‌کردند.

کوئین ساختمان قبلی را ترک کرده و به آرامی شروع به راه رفتن به سمت انبار کرده بود، او هیچ سرنخی از زمان طلوع خورشید نداشت و به مکانی برای ماندن در شب احتیاج داشت. پس از جنگ با گروه راتاكلاو، کمی احساس خستگی می‌كرد.

نه تنها این بلکه او امیدوار بود که در انبار با گنجینه‌هایی روبرو شود. فقط نمی‌توانست نقطه ضعف تلاش برای رسیدن به ساختمان را ببیند.

در راه خود با احتیاط قدم به قدم برمی‌داشت تا مطمئن شود که دیگر با جانوران دیگری در این منطقه روبرو نمی‌شود، همانطور که از ساختمانی به ساختمان دیگر می‌گذشت، چندین راتاکلاو را که وسط خیابان مشغول ضیافت بود مشاهده کرد.

کوئین فکر کرد: «لعنت همه جا هستن، درست مثل موشای تو زمینن.»

اگر یک موش صحرایی وجود داشت، شاید تصمیم می‌گرفت که با آن روبرو شود، اما در حال حاظر سه تا از آنها در خیابان بودند و او قصد اینکه خود را درخطر بیندازد نداشت. امتیازات حاصل از کشتن یک جانور وسوسه انگیز بود اما برای مبارزه همزمان با سه جانور، به این معنی بود که او مجبور بود یا از اسپری خون یا حداقل مهارت کشیدن خون خود استفاده کند.

کوئین به سمت ساختمان انبار ادامه داد تا اینکه سرانجام، واردش شد. در جلو، دو در بزرگ استیل وجود داشت که به صورت بلغزان باز می‌شدند. می‌ترسید باز کردن آن ممکن است سر و صدای زیادی ایجاد کرده و توجه ناخواسته‌ای را به خود جلب کند. تصمیم گرفت اطراف ساختمان قدم بزند تا ببیند آیا دهانه یا ورودی دیگری وجود دارد یا خیر.

پس از قدم زدن در اطراف ساختمان، چیزی ندید اما همین که تقریباَ به پشت ساختمان رسید، صداهای عجیب و غریبی را شنید. او به آرامی به پهلو خزید و مطمئن شد که صدایی ایجاد نمی‌کند.

در حالی که کمرش کنار دیوار قرار گرفته بود، نگاهی به بیرون انداخت، به نظر می‌رسید که یک راتاکلاو دیگر بود، فقط این یکی فریاد می‌کشید و از روی درد به پشت خود افتاده بود.

فریادهایش ضعیف بود و متعجب شد که این جانور چند وقت است که آنجا بوده. پس از چند لحظه انتظار، هیچ اثری از موجودات دیگر ندید.

از کنار دیوار بیرون آمد و به سمت راتاکلاو مجروح رفت. هرچه به آن نزدیکتر می‌شد، راتاکلاو به سمت کوئین زوزه می‌کشید و سعی می‌کرد پنجه‌هایش را به بیرون بکشد، اما حملاتش خیلی کند بوده و جانور به سختی می‌توانست حرکت کند.

«حتی تو همچین حالتیم سعی داری منو بکشی؟!» کوئین فکر کرد. همین که به جانور نزدیک‌تر می‌شد، علیرغم اینکه توانایی حرکت کردن را ندارد، بیشتر و بیشتر سعی می‌کرد خود را به سمت کوئین بچرخاند. پایش توسط چیزی خرد شده و زخم بزرگی روی شکم داشت.

«بذار دردت رو از بین ببرم.» او به سمت جانور رفت و با یک ضربه به سرش، دیگر مرده بود.

«100 امتیاز تجربه بدست آمد»

«1600/1140 امتیاز تجربه»

وقتی کوین به پشت ساختمان نگاه کرد، سوراخ کوچکی را در یکی از گوشه‌ها دید.

«راتاکلاو از اونجا اومده؟»

قبل از ورود به او فکر کرد که شاید هرچه باعث آسیب موش صحرایی شده ممکن است داخل آن باشد. با خزیدن، به سوراخ رسیده بود و سعی کرد سرش را داخل کند. سوراخ آنقدر بزرگ بود که یک انسان بتواند از آن عبور کند، اما آنچه که از آن می‌ترسید داخل ساختمان بود. اگر او وارد ساختمان می‌شد، ممکن است صد بار از راتاکلاوهایی که دیده بود قوی‌تر باشد.

کوئین به جلو به ورودی سوراخ خزید و شروع به نگاه کردن به داخل کرد. اگرچه این سوراخ هیچ منبع نوری نداشت و از ماه کاملاً خالی بود. دید او به او اجازه می‌داد تا درون را به وضوح ببیند.

پس از مدتی کاوش در منطقه، به نظر می‌رسید که چیزی در داخل وجود ندارد، اما البته، او نمی‌توانست کاملاً مطمئن باشد. مدتی در این مورد فکر کرد اما در آخر، احتمال تهیه سلاح جدید یا چیز شگفت انگیزی برای او بسیار وسوسه برانگیزتر از خطر احتمالی بود.

او از سوراخ به درون خزید و واردش شد. همانطور که روی پاهای خود می‌ایستاد، به سرعت از وضعیت درون آن ناامید شد.

تقریباً همه چیز در داخل نابود شده بود و توده‌هایی از ضایعات فلزی و زباله باقی مانده بود.

هیچ کشتی هوایی، مکانیک و هیچ سلاح جانوریی وجود نداشت. هرآنچه در آنجا مانده بود غیرقابل استفاده بود. با این حال، ساختمان بزرگ بود و کوئین صرفاً از نظر اولیه خود منصرف نمی‌شد.

او مدتی درون ساختمان قدم زد تا سرانجام اتاقی را در گوشه‌ای دید. تشخیص اندازه آن دشوار دشوار اما به نظر می‌رسید که تمام طول ساختمان را طی می‌کند و با بررسی دقیق‌تر، بیشتر شبیه یک ظرف بزرگ است.

به سمت اتاق بالا رفت و درب فولادیی که در کنار آن یک دستگاه رمز عبور وجود داشت دید. درب نظامی بود و که به این معناست که حتی شکستن درها برای کسانی که توانایی بالایی دارند نیز دشوار است. شاید به همین دلیل بود که تاکنون هیچ کس از جمله جانوران نتوانسته بود وارد آن شود.

اما برای او واضح بود که هر آنچه در این کانتینر بود هنوز از بین نرفته و به احتمال زیاد چیزهایی که در داخل آن بود انقدر مهم بودند که ارزش قفل شدن را داشته‌اند.

«باید ضربه چکش رو روش امتحان کنم؟» کوین به اطراف ساختمان نگاه کرد، سقف بلند بود از فلز ساخته شده بود. اگر او می‌خواست ضربه چکش را در مکانی مانند این اجرا کند، صدای بلندی به وجود می‌آورد.

با این حال، کوئین نمی‌خواست به همین راحتی تسلیم شود، تمام آنچه در مقابل او و گنجینه‌هایش ایستاده بود، یک در ساده بود. حتماً کاری هست که بتواند انجام دهد؟

به رمز عبور نگاه کرد و قبل از فشار دادن دکمه اینتر چهار رقم تصادفی را فشار داد.

«بوق!»

با خود فکر کرد: «البته که من انقدرم خوش‌شانس نیستم!»

در حال حاضر، کوئین ناامید بود و می‌خواست همه چیز را امتحان کند، فکر کرد شاید اگر از مهارت بازرسی استفاده کند، ممکن است به او اطلاعاتی بدهد.

«بازرسی»

«یک ماشین رمز عبور که به درب فولادی متصل است. ورود یک ترکیب مناسب به درب، آن را با موفقیت باز می‌کند.»

درست زمانی که کوئین قصد رها کردن این مهارت را داشت صدای اعلان دیگری در سر او شنیده شد.

«مهارت بازرسی اکنون سطح 2 است»

«مهارت بازرسی اکنون اطلاعات بیشتری درباره اشیا، انسان‌ها، آیتم‌ها و موارد دیگر را نمایش می‌دهد»

از زمانی که مهارت کشیدن خون او بالا رفته بود، کوئین مطمئن بود که مهارت‌های دیگرش نیز می‌توانند بالا روند اما هرگز هنگام استفاده از مهارت، به مهارت بازرسی خود فکر نمی‌کرد.

با دوباره به نگاه کردن به قفل، اعضا و جوارحش به او می‌گفتند تا دوباره امتحان کند.

«بازرسی»

«یک ماشین رمز عبور که به درب فولادی متصل است. ورود یک ترکیب مناسب به درب، آن را با موفقیت باز می کند. لطفاً برای اطلاعات بیشتر قفل را لمس کنید.»

کوئین همان‌طور که مهارت بازرسی خواسته بود قفل را لمس کرد. هیچ اتفاقی نیفتاد اما بعد، او یک بار دیگر از مهارت بازرسی استفاده کرد.

«یک ماشین رمز عبور که به درب فولادی متصل است. ورود ترکیب مناسب به درب با موفقیت باز می شود. ترکیب درب 2536725364 است.»

کوین بلافاصله عددی را که سیستم به او داده بود امتحان کرد.

«بوق»

* کاچوک

در بعد از درآوردن صدایی به عنوان باز شدن، چرخیده و باز شد.

 

قبلی
بعد
اطلاعات محصول

نظرات فصل " قسمت 71 "

بحث و گفتگو

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

*

مشابه

sword art online-noveleto
sword art online
7 اردیبهشت 1401
بازگشت فرقه کوه هوآ
Return of the Mount Hua Sect
5 تیر 1401
The Beginning After The End-noveleto
The Beginning After The End
8 اردیبهشت 1401
Estio
Estio
3 تیر 1401
برچسب ها:
my vampire system, novel my vampire system, سیستم خوناشامی من, ناول سیستم خوناشامی من
  • اکشن (15)
  • ایسکای (2)
  • بازی (0)
  • تراژدی (3)
  • ترسناک (2)
  • تناسخ (2)
  • جادوگری (1)
  • جنگی (0)
  • حارم (2)
  • خوناشام (2)
  • دبیرستان (0)
  • سفر در زمان (0)
  • سنسن (3)
  • سیستم (2)
  • شونن (1)
  • ضعیف به قوی (4)
  • عاشقانه (3)
  • علمی تخیلی (3)
  • فانتزی (8)
  • کمدی (1)
  • ماجراجویی (12)
  • ماوراء طبیعی (3)
  • مدرسه (0)
  • معمایی (3)
  • هری پاتر (0)
  • هنر های رزمی (1)
  • ویدیو گیم (2)

نماد اعتماد

logo-samandehi

تمامی حقوق برای ناولتو محفوظ میباشد

ورود

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

← Back to ناولتو

ثبت نام

برای این سایت ثبت نام کنید

وارد شدن | رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

← Back to ناولتو

رمز عبور خود را فراموش کرده اید؟

لطفا نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را وارد نمایید. پیوندی برای ایجاد گذرواژه جدید از طریق ایمیل دریافت خواهید کرد.

← Back to ناولتو

قسمت پولی

ابتدا باید وارد شوید