ناولتو
  • خانه
  • بلاگ
  • آرشیو
  • درباره ما
  • خانه
  • بلاگ
  • آرشیو
  • درباره ما
قبلی
بعد
اطلاعات محصول

my vampire system - قسمت 63

  1. خانه
  2. my vampire system
  3. قسمت 63 - پیتر کمک می‌خواهد
قبلی
بعد
اطلاعات محصول

سیستم خوناشامی من

قسمت 63

پیتر کمک می‌خواهد

 

تالار گفتمان آنلاین با جلب توجه کاربرانی که علیه کوئین مبارزه کرده بودن، شروع به ارسال نظراتی در مورد ویدیو کردند.

»آره منم باهاش جنگیدم و اون از اون خطوط قرمز روی منم استفاده كرد«.

»تو یه لحظه باختم»

»واقعاً همچین توانایی‌ای تو بازی هست؟«

»به نظر می‌رسید مثل بریدگی باد باشه اما چرا خطوط قرمز بودن؟«

البته، با اینکه پست مورد توجه قرار گرفته شده بود، آنقدر هم زیاد نبودند. از همه اینا گذشته موارد این چنینی به صورت روزمره ارسال می‌شدند و معمولاً از طرف افرادی بود که نمی‌توانستند باخت خود را بپذیرند، و فکر می‌کنند شخص مقابل باید هک کرده باشد.

اما کسانی که این ویدئو را تماشا می‌کردند شروع به پرسیدن این کردند که اگر همه این‌ها حقیقت داشت چه. البته، یکی از کارمندان بازی آمد و فیلم را بررسی کرد، اما این شخص کارمند معمولی نبود، بلکه دانش‌آموز مدرسه ای به نام لوگان گرین بود.

لوگان خودش هم عادی نبود زیرا پسر خالق بازی بود و نه تنها این یکی از رمزگذارای اصلی بازی نیز بود. او اغلب برای بررسی اشکالات به تالار گفتگو سر میزد و در صورت وجود اشکالی، سعی می کرد آن‌ها را برطرف کند.

سپس ناگهان در اواخر شب همان روز متوجه شد که پست شروع به جذب مخاطب کرده است. معمولاً او با این کارها اذیت نمی‌شد اما کارمندانی که در این پست تَگ میشدند بیش از حد معمول بود.

پس از تماشای فیلم، ناگهان توجه او هم جلب شد. لوگان بلافاصله توانست واقعی بودن ویدیو را متوجه شود. او دو شناسه کاربری را که در بازی بودند جستجو کرد و سپس تصمیم گرفت به اطلاعات مسابقه نگاه کند.

پس از جستجوی آن‌ها متوجه شد که پخش کننده‌ای که در این فیلم مورد سوال قرار گرفته توانایی خاصی را انتخاب نکرده است.

»نه درست نیست، واقعاً تونسته سیستم رو هک کنه؟»

لوگان سپس شروع به کاوش در عمق مسابقه کرد و همه چیز را در مورد آن بررسی کرد. او گزارش بازی و همه چیزهایی را که در جریان مسابقه نوشته شده بود بررسی کرد اما هیچ چیزی که اشتباه باشد را پیدا نکرد.

لوگان در واقع احساس آسودگی خاطر کرد، این بازی نه تنها به دلیل چگونگی تکرار دقیق توانایی‌ها بلکه به دلیل هک شدن بازی نیز تاکنون موفق بوده است.

لوگان پس از پیدا کردن این اطلاعات چاره ای جز این نداشت که فکر کند همه این‌ها مرتبط با توانایی‌های آن شخص است. اگرچه توانایی‌های اصلی نمی‌توانستند در بازی کپی شوند، اما این تنها پاسخی بود که می‌توانست به آن فکر کند.

اما یک سوال باقی مانده و آن این بود که چه کسی کاربر شناسه تکامل خون است؟ این سیاست شرکت بود که سوابق مربوط به هیچ یک از کاربران را در بازی نگه نمی‌دارد. داده ها مخلوط شده بود، بنابراین حتی او هم نمی‌توانست به آن‌ها دسترسی پیدا کند. اما این نمی‌توانست مانع لوگان شود.

 

****

کلاس‌های رزمی روز بعد به حالت عادی برگشته بودند، آن روز لایلا برای ثبت نام تیم نزد دِل رفته بود و حتی او هم از اسامی که درون لیست نوشته شده بود تعجب کرده بود.

این گروه به بحث کلاس تبدیل شده بود، به هر حال، آنها تنها کسانی بودند بین اعضای تیم‍شان اختلاف فاحشی وجود داشت. اتفاقی که تاکنون هرگز در مدرسه رخ نداده بود.

 

در کلاس رزمی، به گروه گفته شد که آموزش را به طور مستقل ادامه دهند و اگر می‌خواهند با یک شریک زندگی کنند، می‌توانند مودبانه ازش درخواست کنند. لئو هر وقت می‌توانست به دانش‌آموزان راهنمایی می داد.

بعد از ظهر، بعد از اتمام کلاس‌ها، کوئین برای ادامه کار روزمره خود در اتاق VR بود. او همچنان با افراد سطح پایین روبه‌رو شد و از نیمه دوم برای تمرین استفاده کرد.

اما هرچه تعداد بیشتری از مردم با کوئین مبارزه می‌کردند، واکنش‌ها هم نسبت به پست بازی بیشتر میشد و همه این‌ها برای کوین ناشناخته بودند. او حتی نمی‌دانست یک فروم آنلاین برای این بازی وجود دارد. کوئین در گذشته با هیچ یک از این موارد روبه‌رو نشده بود.

او به تلویزیون و اینترنت دسترسی داشت اما واقعاً چیز زیادی درباره بازی‌ها نمی‌دانست. این فقط به لطف ووردن بود که همه چیز را به او نشان داد، او می‌دانست چه کاری انجام دهد.

روز دیگری سپری شد و کوئین این روند را تکرار کرد.

کوین نه تنها به سرعت موفق به کسب موفقیت شد، بلکه احساس می‌کرد بیشتر از توانایی های خود آگاه شده است. او می‌دانست چه زمان مناسب برای استفاده از مرحله فلش است و همچنین یاد گرفت که چگونه دو مهارت خود را ترکیب کند، بنابراین می‌تواند هنگام استفاده از حمله چکش ناپدید و دوباره ظاهر شود.

بعد از دو روز، کوئین احساس کرد که آماده است.

 

***

در داخل دفتر سال دوم، گروهی از سال‌ اولی‌ها به دفتر ژنرال دوک فراخوانده شده بودند. اِرِل کسی بود که جلوی سال‌ اولی‌ها وایستاده بود. همان پسری که اخیراً با پیتر معاشرت می‌کرد و همچنین پسری که انگشتانش را شکسته بود.

دوک گفت: «مطمئن شدم که تا فردا اتاق برای شما خالی میشه. مطمئن بشین که همون کاری که خواسته بودم رو انجام میدین، بهتون برای خلاص شدن از شر اونا نیاز دارم»

»بله آقا، قول میدیم«.

»خوبه»

دوک هنگامی که بیش از دو کریستال حیوانات و همچنین یک کتاب مهارت را پرتاب می‌کرد، پاسخ داد. « باید با این مهارت‌ها بتونید به سطح چهار پیشرفت کنید، همینجوری به سخت کار کردنتون ادامه بدین و مطمئن باشین بیشتر از اینام هست».

****

روز بعد پس از پایان کلاس‌های رزمی، پیتر پیام داد که ووردن و کوئین به اتاق آموزش در قسمت شرقی بیایند. این اتاق معمولاً برای دانش‌آموزان ممنوع بود زیرا از آن به عنوان اتاقی برای نگهداری پورتال‌ها نیز استفاده می‌شد.

اما پس از خواندن پیام، کوئین و ووردن هر دو با عجله به آنجا دویده بودند.

در این پیام به وضوح گفته شد که پیتر به کمک آن‌ها احتیاج دارد.

در حالی که به سمت اتاق می‌رفتند، ووردن و کوئین به یکدیگر خوردند.

کوئین پرسید:«پیتر به توام پیام داده؟»

»اره برای همینه که اینجام، می‌دونستم که اون دوستاش خبرای بدین.»

ووردن گفت: «کوئین تو جلو نیا، خودم می‌تونم این مسئله رو درست کنم«.

»امکان نداره، اون دوست منم هست، دهن اون بی‌شرفا رو سرویس می‌کنم حتی اگه آخرین کاریه که باید انجام بدم.»

ووردن می‌دید که او قادر به متقاعد کردن کوئین نیست، بنابراین هر دو با هم حرکت کردند و سرانجام وارد مرکز آموزش شدند.

اتاق بزرگ بود و چندین شی بزرگ فلزی با شکل بیضی در وسط وجود داشت. هر یک از آن‌ها یک دایره درخشان در وسط با رنگ متفاوت داشت. این جا همان جایی است که از طریق پورتال‌ها به دنیای دیگر فرستاده میشدند.

در کل نُه دستگاه وجود داشت و از هر رنگ سه دستگاه بود و برای لحظه‌ای احساس کردند که توانایی چشم برداشتن از آن‌ها را ندارند.

وقتی وارد اتاق شدند، دیدند كه پیتر به شدت آسیب دیده و روی زمین افتاده است. او درست روبروی یکی از پورتال‌ها روی زمین دراز کشید و به نظر می‌رسید که نمی‌تواند حرکت کند.

کوئین و ووردن به اطراف اتاق نگاه کردند، اما قادر به مشاهده کسی نبودند. سپس هر دو به طرف او هجوم بردند. در همه جای بدنش نشانه‌های کبودی و خراش‌های خیلی بدی داشت.

ووردن فریاد زد: «چه اتفاقی برات افتاده، کار اون دانش‌آموزای سال اولیه!»

»آره خیلی بد زدنم، چند لحظه پیش رفتن، فکر نمی‌کنم دیگه برگردن«.

ووردن در حالی که دست پیتر را روی شانه‌اش بلند می‌کرد گفت: «خیلی خوب بذار بلندت کنیم»

.وقتی آن دو نفر پیتر را بلند کردند، احساس عجیبی به کوئین دست داد، وقتی از نزدیک به پیتر نگاه کرد، متوجه شد که اگرچه لباس‌هایش پاره پاره شده‌اند، اما به نظر نمی‌رسد که آنقدر در وضعیت بدی باشد که توانسته به تنهایی راه برود حتی کبودی‌ها هم طبیعی به نظر نمی‌رسیدند تقریبا انگار که یکی آن‌ها را نقاشی کرده است.

پیتر چاک

سلامتی 8/8

کوئین فریاد زد: «ووردن ولش کن، این یه تله است!» کوین فریاد زد.

اما قبل از اینکه ووردن حتی بفهمد چه اتفاقی  درحال رخ دادن است. پیتر آزاد شده بود و بلافاصله کوئین را تا آنجا که می‌توانست تحت فشار قرار داده بود. فشار قوی نبود و به کوئین آسیبی نمی‌رساند اما نیازی هم به آن نبود، چرا که هدف پیتر این نبود.

این فشار کوچک توانسته بود کوئین را به همان اندازه ای که وارد پورتال شده بود از آن دور کند.

ووردن فریاد زدن: «چیکار کردی!»

رنگ پورتال قرمز بود.

 

****

 

قبلی
بعد
اطلاعات محصول

نظرات فصل " قسمت 63 "

بحث و گفتگو

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

*

مشابه

photo_2022-06-24_13-54-08
Duke Pendragon
3 تیر 1401
IMG_20230407_043752_036
Hell’s paradise
20 فروردین 1402
Abp[1]
limitless abyss
29 اسفند 1401
Mushoku Tensei-noveleto
Mushoku Tensei
5 مهر 1401
برچسب ها:
my vampire system, novel my vampire system, سیستم خوناشامی من, ناول سیستم خوناشامی من

نماد اعتماد

logo-samandehi

تمامی حقوق برای ناولتو محفوظ میباشد

قسمت پولی

ابتدا باید وارد شوید