my vampire system - قسمت 32
چپتر 32: یک درس
بدون اینکه کوین متوجه بشود دانشآموزان دیگر توجهشان از مبارزه خودشان پرت شده بود. همه به کوین و لئو نگاه میکردند. همه میخواستند ببینند شمشیرزن نابینا چگونه میجنگد.
ولی در اتاق ۳ نفر به طور خاص به کوین توجه کرده بودند.
برندون شکایت کرد: «نگاش کن، توی مبارزه من تقلب و کرد و الان داره عین سگ کتک میخوره.»
لوپ پرسید: «مگه لئو نگفت از هیچ قدرتی استفاده نکرد؟»
برندون غرولند کرد: «احمق نباش معلومه استفاده کرد، اون تونست یه سلاح قدرتمند رو بشکنه، چیزی نشنیدی درموردش؟»
«شاید اگه یه سلاح رده بالا داشت امکان داشت ولی تمام سلاحها توی این اتاق یه رده هستند.»
فی اضافه کرد: «آره موافقم، اون توی زندگیش یه مبارزه رو هم نبرده و وقتی یه حریف دید باید شکستش بده.»
قبل از اینکه مبارزه شروع بشه کوین تصمیم گرفت از مهارت بازرسی استفاده کند، ولی برای اولین بار هیچ اطلاعاتی پیدا نکرد.
کوین با خودش گفت: «ممکنه بهخاطر این باشه که خیلی قویه؟ شاید وقتی سطح مهارتم بالا رفت بتونم ببینم.»
درهمان لحظه پیامی از سیستم برایش ظاهر شد.
<حریف قوی دیده شد>
<شکستش دهید تا جایزهی بالا رفتن سطح فوری برایتان فعال شود.>
ناگهان خون کوین با سرعت در بدنش شروع به حرکت کرد. او قرار نبود به لئو آسان بگیرد ولی اگر معلوم میشد که مبارزه آسان است میخواست کمی شل بگیرد تا کسی شک نکند. اما با پاداشی مثل این بعداً هم میتوانست توضیح بدهد.
هر وقت کوین لول آپ میشد نیاز تجربهاش ۲ برابر میشد و برایش لول آپ کردن سختتر و سختتر میشد.
لئو پرسید: «چیزی شده؟»
کوین حالت آماده به مبارزه گرفت و گفت: «اوه، نه ببخشید.»
لئو داد زد: «خیلیخب دانشآموزان ۱ دقیقه شروع شد.»
بلافاصله صدای درگیری سلاحها در اتاق پیچید ولی کسانی که نزدیک لئو و کوین بودند تصمیم گرفتند آرامتر باشند تا بتوانندمبارزه را تماشا کنند. این شامل گروه برندون هم میشد.
همان موقع شروع مبارزه لئو سریع به سمت کوین حمله ور شد ولی این سرعتی نبود که کوین نتواند از پسش بربیاید. او سریع ضربهی اول را دفع کرد. هرچند بعد از آن دوباره لئو حملهای کرد ولی کوین آن را هم دفع کرد.
لئو گفت: «یهخورده خشن و شلخته هستی ولی واکنشهات خوبه. حالا بیا جدیَترش کنیم…»
بدون اینکه کوین بتواند نفسی تازه کند لئو حملهای با شمشیرش کرد ولی سرعت این حملهاش با قبلیها متفاوت بود. ولی با میزان «چابکی» کوین از پس این هم میتوانست بربیاید.
لئو با خنده گفت: «هاها، باورم نمیشه جلوی یه دانشآموز داره بهم خوش میگذره.»
حمله بعدی لئو باز هم سرعتش بیشتر بود. این بار بهنظر میرسید کوین مثل یک عروسک پارچهای دستدست میشود.
تمام دانشآموزانی که داشتند مبارزهشان را تماشا میکردند فکر میکردند لئو دارد با کوین بازی میکند ولی درواقع لئو تحت تاثیر مهارت کوین قرار گرفته بود. اگرچه کوین ضایع به نظر میرسید ولی هنوز هم میتوانست دربرابر لئو دوام بیاورد و حملههایش را یکی پس از دیگری دفع کند.
لئو گفت: «حالا اینو داشته باش.»
حمله کاتانای لئو از زیر به سمت کوین آمد، کوین دو دستش را محکم دراز کرد تا ضربه را دفع کند ولی ناگهان به نظر میرسید شمشیر ناپدید شده است، تا کوین متوجه شود کاتانای لئو زیر چانهاش بود.
بیپ، بیپ، بیپ
لئو گفت: «بهنظر میرسه زمانمون تموم شده، حدودای سطح ۱۳ یا ۱۴ شاید، برای یه سال اولی خیلی خوبه.»
کوین از حرکت سلاح معلمش شگفت زده شده بود. اول او احترام زیادی به معلمش در مدرسه نمیگذاشت. آنها معمولا به دانشآموزان تسلط داشتند و فقط میگفتند که تلاش کنید و قویتر شوید ولی کوین احساس کرد لئو فرق دارد.
کوین میتوانست بگوید لئو هروقت میخواست میتوانست او را شکست دهد ولی لئو داشت او را امتحان میکرد تا ببیند چهقدر قوی است. چیزی که کوین از مسابقه یاد گرفت این بود که قدرت و سرعت کافی نیست او نیاز داشت تا یاد بگیرد چگونه درست مبارزه کند.
کوین خم شد و پرسید: «میتونین به من یاد بدین چطوری مبارزه کنم؟ لطفا!»
لئو توضیح داد: «متاسفانه سلاح تو تخصص من نیست. البته فکر کنم مناسب نوع مبارزه تو هست، به نظر میاد تو در مبارزه نزدیک تنبهتن تجربه داری. فقط یه چیز میتونم بهت پیشنهاد بدم، اون هم استفاده از مبارزه است که تمام دانشآموزان جنگآور در تمام مدارس ازش استفاده میکنن، اولین چیزی که تو نیاز داری تجربهست، گرچه استفاده از قدرت در مسابقه ممنوع است پس ممکنه شرایط سختی رو داشته باشی هرچند فکر کنم تجربه خوبی برای تو باشه.»
کوین جواب داد: «خیلی ممنون.»
لئو درحالی که داشت به سالن سلاحها برمیگشت گفت: «اوه قبل از اینکه یادم بره این اولین باری بود که داشت بهم خوش میگذشت. وقتی قویتر شدی بیا و با من مبارزه کن. خوشحال میشم باهات دوباره مبارزه کنم.»
بعد از تماشای مبارزه خیلی از دانشآموزان ناامید شده بودند. بعد از مبارزهی خوب کوین مقابل برندون آنها امیدوار بودند کوین بتواند جلوی لئو کاری بکند ولی به نظر میرسید لئو با کوین بازی میکرد و او را مثل یک عروسک اینور و آنور میکرد.
برندون با یک ایدهی عالی شروع به پچپچ در گوش فی کرد.
لئو داد زد : «خب دانشآموزان، وقت عوض شدن گروههاست.»
قبل از اینکه لایلا بتواند بلند شود و از کوین بخواهد با او مبارزه کند برندون در مقابل لایلا ایستاد.
برندون گفت: «میشه باهم مبارزه کنیم؟»
لایلا چشمغرهای رفت ولی دلیل خوبی برای رد کردن نداشت همینطور ۱ دقیقه هم عیبی نداشت.
دوست برندون هم سمت کوین رفت و دو شمیر کوتاه خود را در آورد و گفت : «لطفاً من میخوام حریف بعدی تو باشم .»
کوین گفت : «چرا که نه.»
کوین برایش مهم نبود، همینطور که مبارزه میکرد هر حریف جدید که شکست میداد ۵۰ تجربه کسب میکرد و این بهترین موقعیت برای او بود. در سالن سلاحها جایی که استفاده از قدرت ممنوع بود ، لئو داد زد : «شروع کنید.»
فی به نظر میآمد تجربهای در استفاده از دو شمشیر دارد، او میتوانست کاملاً حملههایش را یکی پس از دیگری دفع کند ولی بعد از مبارزه با لئو حملهها برایش کند شده بود و تمام حملهها را کاملاً روان با چشم میدید. ولی همانطور که لئو گفته بود کوین به تجربه نیاز داشت، کوین به جای اینکه به قدرت غیرعادی خود اعتماد کند تصمیم گرفت مبارزه را کمی طول بدهد.
در همین حین در مبارزه لایلا و برندون، برندون بهنظر نمیرسید کار خاصی بکند. او قدرتش را جمع نمیکرد و حملهای نمیکرد. و حملههای لایلا را جاخالی میداد، انگار حواسش جای دیگری بود.
همان لحظه صدایی شنیده شد.
فی نیرویش را جمع کرده بود و این نشانهای برای برندون برای انجام حرکتی بود.
برندون دستش را بلند کرد و در زمان درست انفجار باد خود را به پشت کمر کوین فرستاد.
کوین تیغهی فی را دید و آماده بود تا آن را دفع کند ولی همان لحظه نیرویی را پشت کمر خود حس کرد که او را به سمت جلو هل میداد. در همان لحظه کوین تعادلش را از دست داد، تیغهی شمشیر درست در شکم کوین فرو رفت.
<سلامتی 10/20>
کوین ناله کرد: «تو… آشغال…»