my vampire system - قسمت 31
چپتر 31: بانک خون
موقعی که کلاس تموم شده بود، کوین باید دستکشها را پس میداد و در سالن سلاح میگذاشت.
چون آنها برای او نبود و صرفاً به دلیل اینکه به یک سلاح عادت کند به او داده شده بود.
وقتی کوین به گردش خود برود، آنوقت میتواند به شکار یک جانور ساده برود و با آن برای خودش سلاح بسازد. آن وقت اجازه دارد تا با خودش تجهیزاتش را حمل کند.
وقتی کوین به اتاقش برمیگشت تصمیم گرفت تا امتیازهایش ها را خرج کند. سپس صفحهی وضعیت خودش را باز کرد تا ببیند تغییری کرده است یا نه.
<سلامتی: 20/20>
<قدرت: 12>
<چابکی: 12>
<اسقامت: 12>
<به دلیل تابش مستقیم خورشید تمام موارد به نصف کاهش پیدا کردهاند>
به نظر میرسد سیستم با آخرین باری که لول آپ کرده بود سازگاری دارد.
اگرچه هیچ تغیر خاصی ایندفعه نکرده بود، فقط ۵ عدد به سلامتی و یک امتیاز وضعیت گرفته بود.
فقط یک چیز کوین را اذیت میکرد، آن هم کاهش وضعیتها به دلیل نور خوشید بود.
حتما موقعی میرسد که کوین قدرتش کامل باشد حتی در زیر نور خوشید، وقتی داستانها درمورد خونآشامها را میخواند از اینکه میتوانست زیر نور خوشید برود خیلی خوشحال بود، بعضی از آنها در زیر نور خورشید بلافاصله میسوزند.
کوین تصمیم خود را گرفت و امتیازش را به چابکی اضافه کرد. تا وقتی که میتوانست به حرفش ضربهای وارد کند بدون اینکه خودش ضربهای بخورد خودش را بازنده نمیدید و در بدترین شرایط هم اگر ضربهای از حریف دریافت میکرد میتوانست فرار کند. همینطور میتوانست از دستکش پنجهدار به عنوان سلاحش استفاده کند. او میتوانست سریع به طرف حریف برود و از نبرد تن به تن خودش استفاده کند .
<چابکی: 13>
مورد بعدی که کوین میخواست چک کند مهارت جدیدی بود که با لول آپ کردن بهدست آورده بود .
<بانک خون>
<مهارت «بانک خون» به شما این امکان را میدهد که ۱۰۰ خون را ذخیره کنید. به طور خودکار وقتی سلامتی شما به زیر ۵ میرسد به شما سلامتی میدهد. هر ۱۰ خون، ۵ سلامتی به شما اضافه میکند. همینطور فرد میتواند هروقت بخواهد بانک خون را فعال کند.>
کوین بانک خون را غیرفعال کرد. بانک خون بهنظر خیلی بهدردبخور میآمد. در واقع بانک خون برای کوین نقش یک جان دوم را بازی میکرد، تا هرموقع که بانک خون کامل بود کوین میتوانست تا ۵۰ سلامتی استفاده کند.
نه فقط این بلکه مشکل محل ذخیره سازی او را هم حل میکرد، اگرچه کوین از لولهی آزمایش و چوبپنبه برای جلوگیری از اکسیدشدن خونش استفاده میکرد و هنوز روند خراب شدن آن زیاد تاخیر ایجاد نمیکرد. مهمتر از همه کوین میتوانست خون تازه را تا ۸ ساعت بدون استفاده از محل ذخیرهسازی خاصی نگه دارد.
کوین لایلا را داشت تا به آن تکیه کند ولی لایلا همیشه همراه او نبود. کوین سپس لوله آزمایش لایلا را بیرون آورد و از مهارت بازرسی خودش استفاده کرد. بهنظر میرسید خون هنوز برای استفاده مناسب است.
<بانک خون>
خون در دست کوین شروع به درخشیدن کرد و ناگهان از لولهی آزمایش ناپدید شد.
<بانک خون: 10/100>
<گرسنگی شما افزایش یافت>
کوین خوشحال بود که مهارت بانک خون راحت بود و در آخر بعد از مدتی منتظر بودن پیامی را که قبلاً هم دیده بود را دید.
بار آخری را که کوین پیام مربوط به «افزایش گرسنگی» را دیده بود روز بعد از این بود که سیستم به او گفته بود باید خون مصرف کند و گرنه سلامتیاش کاهش مییابد، حالا با داشتن بانک خون او نیازی به نگرانی درباره این نداشت تا وقتی آن را همراهش داشته باشد.
بعد از چک کردن راهنماها کوین بالاخره به اتاقش در خوابگاه رسید تا پیتر و ووردن را ببیند.
کوین پرسید : «وای چه اتفاقی برای شما دوتا افتاده؟ دوباره سال دومی بود؟»
«لازم نیست نگران باشی فقط موقع کلاس مبارزه معلم مجبورمون کرد یه تکنیک سخت رو روز اول انجام بدیم»
«مشکل خاصی بود؟»
پیتر گفت: «نه واقعاً، من تحقیر شدم و مبارزه رو باختم، درواقع من هنوز نمیتونم خوب قدرتمو کنترل کنم. فکر کنم زیاد نگران بودم. ولی چوب گلی رو از پشتم در آوردم دانشآموزای دیگه شروع کردند به خندیدن و حواسم پرت شد.»
«ولی از طرف دیگه وردن خیلی باحال بود و بچههارو ساکت کرد و اونا رو به مبارزه دعوت کرد بعد با قدرتی مثل من اون تونست یه سطح 3 رو شکست بده!»
ووردن به شانه پیتر زد گفت: «بیخیال شو! داری خجالت زدم میکنی.»
آن سه نفر شروع کردند به صحبت درباره اتفاقهایی که در کلاسهای مبارزهشان افتاده. کوین هم درمورد پیروزیاش مقابل برندون گفت. در لحظهی اول آن دو شگفت زده شدند ولی وقتی کوین گفت که استفاده از قدرت ممنوع بود متوجه شدند.
آن سه نفر از روز اول کلاس مبارزهشان خسته بودند و تصمیم گرفتند استراحت کنند.
روز بعد وقت کوین بیدار شد با یک پیام دیگر مواجه شد…
<جستجوی روزانه کامل شد، ۵ تجربه جایزه داده شد>
<تجربه 25/400>
<گرسنگی شما افزایش یافت>
<سلامتی شما 1 واحد کاهش مییابد تا خون انسان مصرف شود>
پیام تقریباً ۲ روز بعد از آخرین مصرف خون به اون نشان داده شده.
پیام به معنی بود که نشان بدهد چه قدر زمان دارد تا خون مصرف کند.
<مهارت بانک خون>
<۱۰ خون مصرف شده، آیا اجازهی ادامه میدهید؟>
<بله>
بعد از انتخاب گزینهی «بله» عطر شیرینی وارد دهانش شد، تمام آن در شکمش لحظهای ناپدید شد و لحظهای حس لذتبخشی پیدا کرد و دوباره ناپدید شد.
تنها چیزی که الان احتیاج داشت این بود که قراری با لایلا بگذارد و بانک خونش را پر کند.
هفتهی بعد کلاس مبارزه برای دانشآموزان عادی بود. این وضعیت تا وقتی ادامه داشت که معلمان از اینکه دانشآموزان را به بیرون ببرند و جانور شکار کنند لذت نبرند.
بعد از اینکه دانشآموزان سلاحهای خودشان را از روی دیوار برداشتند، لحظهای لئو روبهروی دانشآموزان ایستاد تا دستورالعملها را به آنها بدهد.
«درس امروز دوباره مبارزهی تنبهتنـه، ولی ایندفعه میتونین سلاح خودتون رو حمل کنین. بعد از یه دقیقه سلاح به حریف بعدی منتقل میشود. در میدان نبرد حریفهای مختلفی هستن که از سلاحها با قدرتهای مختلفی استفاده میکنن. خیلی مهمه که به اینا عادت کنین.»
سپس دانشآموزان بلافاصله گروههای دونفره شدند و لایلا باید به سریع ترین شکل ممکن کوین را پیدا کند.
لایلا با چشمک گفت: «نگران نباش کوین، این دست برندهت میکنم.»
همان لحظه لئو به سمت آن دو حرکت کرد و گفت: «متاسفم خانم جوان، ولی باید از شما بخوام که این بار کنار بنشینید.»
لایلا یک قدم به عقب رفت.
لئو کاتانای خود را به سمت کوین نشانه گرفت و گفت: «نشون بده چی بلدی و فرار نکن.»