ناولتو
  • خانه
  • بلاگ
  • آرشیو
  • خانه
  • بلاگ
  • آرشیو
قبلی
بعد
اطلاعات محصول

my vampire system - قسمت 19

  1. خانه
  2. my vampire system
  3. قسمت 19 - زمان رو به اتمام است!
قبلی
بعد
اطلاعات محصول

چپتر 19: زمان رو به اتمام است!

حتی اگر کوین انرژی‌اش را از دست داده بود، احساس نمی‌کرد که آسیب دیده یا در حال مرگ است. ولی احساس می‌کرد زیر آفتاب ایستاده و تمام حواسش در حالت آماده باش است.

ووردن که قیافه‌ی خراب کوین را دید و پرسید: «هی کوین، حالت خوبه؟»

کوین در حالی که سریع به غذاخوری می‌رفت گفت: «آره من خوبم. فقط باید یه چیزی بخورم.»

تمام اتفاقاتی که تا حالا افتاده، به‌خاطر محاسبات غلط کوین بود. سیستم به او گفته بود که هر ساعت یک واحد سلامتی از دست خواهد داد. کوین برنامه‌ریزی کرده بود که فقط ۵ ساعت بخوابد چون دیروز خیلی خسته‌اش کرده بود.

به این ترتیب او حداقل ده ساعت و چند ساعت صبح قبل از شروع کلاس فرصت دارد. کوین شروع به محاسبه مدت زمان باقی مانده خود کرد. صبحانه که از ۸ تا ۹ طول می‌کشید، سپس کلاس‌ها تا ۱۲ بعد از ظهر برای ناهار ادامه داشت.

این به این معنی بود که چهار ساعت دیگر داشت که مجبور می‌شد در جایی از مدرسه باشد. البته همیشه گزینه‌ی پیچاندن کلاس بود، اما این مانند مدرسه عادی نیست. اگر این کار را انجام بدهد، مطمئناً ارتش او را مجازات می‌کند.

کوین در حال حاضر در صف غذاخوری بود تا کمی غذا بگیرد و بخورد. او نفس‌های عمیق می‌کشید، این به او کمک می‌کرد تا گرسنگی‌اش را سرکوب کند. اون می‌توانست صداهایی از آشپزخانه بشنود.

قابلمه‌ها و ماهیتابه‌ها در آشپزخانه به صدا در می‌آیند و انگار کنار او هستند.کم‌کم کوین توانست آن صداها را از سرش خارج کند.

در همین موقع، رایلی وارد غذاخوری شد. او از درگیری دیروز هیچ کبودی روی بدن خود نداشت، چون در بیمارستان حالش کاملاً خوب شد، ولی از اتفاق دیروز هنوز در شوک بود.

به محض دیدن کوین، هدفی پیدا کرد تا تمام حرص‌اش را خالی کند. سطح پایین‌ها را کنار زد تا به کوین رسید.

«هی کوچولو، اگر بیام جلوت ناراحت میشی؟»

ولی کوین بیش از حد مشغول بود تا آن صداها را از سرش خارج کند.

«هی! نمی‌شنوی چی میگم؟ امروز اصلاً حال و حوصله ندارم پس وقتمو نگیر.»

رایلی به ساعت مچی کوین نگاه کرد و شماره ۱ را دید و خاطره‌ی بد از جنگ دیروز را به یادش آورد، او می‌خواست انتقامش را بگیرد ولی منتظر ماند تا کوین شروع کند.

رایلی یقه‌ی کوین را گرفت و گفت: «هی مگه کری؟»

اما در آن لحظه، صورت رایلی به صورت کوین نزدیک بود. کوین می‌توانست ضربان قلب رایلی را بشنود. کوین می‌توانست صدای جریان خونی که در بازویش بود را حس کند.

چیزی روی بدن کوین غلبه کرد و سریع دست رایلی را زد و باعث شد هردوی آن‌ها بیافتند.

حالا کوین، بالای رایلی بود و با هر دو دستش، رایلی را از پشت گرفت.

رایلی گفت: «هی! حیوان دیوانه! ولم کن.»

رایلی هیچ کاری نمی‌توانست بکند چون قدرتش این بود که پوستش را سخت کند و نمی‌توانست قدرتش را زیاد کند.

سپس کوین حس کرد چیزی در دهانش رشد می‌کند. کوین سر خود را فقط چند اینچ کج کرد تا گردن رایلی را گاز بگیرد. کوین دهان خود را باز کرد ولی کسی او را از پشت کشید و کوین را به آن سمت پرت کرد.

دن گفت: «با رفیقم کاری نداشته باش.»

دن برای خودش مردی بزرگ با اندام عضلانی بود. او شبیه پسر نوجوان نبود، بلکه بیش‌تر شبیه یک بزرگسال طاس می‌ماند.

رایلی از روی زمین بلند شد و گفت: «دن، خیلی ممنون. خودتو مرده بدون، پسره‌ی دیوونه.»

به محض این که دن کمی جلو آمد، ووردن و پیتر جلوی کوین آمدند.

ووردن گفت: «هی، مثل اینکه تنت می‌خاره؟» ووردن برای اینکه نشان دهد قدرتمند است، ساعت مچی‌اش را بالا آورد.

واقعیت این بود که ووردن فقط بلوف می‌زد. قدرت ووردن به این بستگی داشت که او چه توانایی را کپی کند و در حال حاضر تمام چیزی که داشت توانایی زمینی سطح ۱ پیتر بود. اگر آن‌ها بخواهند در اینجا مبارزه کنند، مطمئناً ووردن می‌باخت.

اما به نظر می‌رسید که نقشه ووردن عملی شد چون دن تصمیم گرفت عقب‌نشینی کند و رایلی را با خود ببرد. اما قبل از این که رایلی برود، به کوین هشدار داد که می‌آید و انتقامش را می‌گیرد.

پیتر با دانستن راز ووردن گفت: «اوه، ممنون ممنون، باورم نمیشه که کار کرد.»

پس از پایان حادثه غذاخوری، چیزی برای کوین روشن شد. که هر اتفاقی که می‌افتد، نگهبانان کاری نمی‌کنند. در این غذاخوری نگهبانان زیادی در هر گوشه اتاق ایستاده بودند اما حتی یک بار هم برای کمک نیامدند.

بعد از پایان غذا خوردن گروه، وقت آن رسیده بود که به کلاس‌های صبح خود بروند اما کوین قادر به تمرکز بر روی هیچی نبود، تنها کاری که می‌توانست انجام دهد این بود که خود را در وسط کلاس آرام کند و ببیند که سلامتی‌اش به آرامی پایین می‌آید.

این کوین رو دیوانه می‌کرد که عدد سلامتی پایین می‌آمد و حالا داشت افسوس می‌خورد که چرا دیروز گردن رایلی را گاز نگرفت.

سپس وقتی که زمان نهار رسید، کوین این بار دوباره بدون ووردن و پیتر به سمت کتابخانه دوید.

<سلامتی 1/15>

کوین در حالی که دستانش می‌لرزید گفت: «من چم شده.»

هر وقت تعداد سلامتی‌اش را می‌دید که پایین می‌آمد، کنترل بدنش سخت‌تر می‌شد و دیر یا زود، او دیوانه می‌شد. در طول کلاس، او چندین بار تصور کرد که گردن بچه‌ها را گاز می‌گیرد و خون‌شان را می‌خورد.

کوین بدون اینکه بفهمد به کجا می‌رود، از کتابخانه سر در آورد. به سمت بخش داستان رفت.

کوین در حالی که کتابی را بعد از کتابی درباره خون‌آشام‌ها بیرون می‌آورد، گفت: «لطفا یک چیز به‌دردبخور به من نشون بده.»

در بعضی از کتاب‌ها، خون‌آشام‌ها می‌توانستند با خون حیوانات زندگی کنند، اما سیستم کوین به وضوح اظهار داشت که او به خون انسان احتیاج دارد. نه فقط این، بلکه پیدا کردن به موقع حیوان برای او سخت خواهد بود. در داستان‌های دیگر، در مورد مراجعه به بیمارستان و حمله به تجهیزات آنها وجود داشت اما بیمارستان در شهر، به شدت محافظت می‌شد و او وقت این کار را نداشت.

سرانجام، برای اولین بار، کوین می‌توانست احساس کند که ضعیف می‌شود. او روی زمین نشست و آخرین کتاب را خواند و هیچ چیز بدرد بخوری پیدا نکرد. وقتی کتاب را بست، می‌توانست لایلا را ببیند که در مقابل او ایستاده است.

لایلا که دید کوین رنگش پریده پرسید: «حالت خوبه؟»

لایلا خم شد تا درجه‌ی گرمای پیشانی‌اش را چک کند.

لایلا پرسید: «خیلی سردی. می‌خوای ببرمت بیمارستان؟»

کوین بازوی لایلا را کشید و گردنش را گاز گرفت و گفت: «متأسفم.»

قبلی
بعد
اطلاعات محصول

نظرات فصل " قسمت 19 "

بحث و گفتگو

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

*

مشابه

Estio
Estio
3 تیر 1401
IMG_20230407_043752_036
Hell’s paradise
20 فروردین 1402
ابرسیستم اخرالزمانی
apocalystic super system
8 تیر 1401
reincarnation of the strongest sword god-noveleto
reincarnation of the strongest sword god
10 اردیبهشت 1401
برچسب ها:
my vampire system, novel my vampire system, سیستم خوناشامی من, ناول سیستم خوناشامی من

نماد اعتماد

logo-samandehi

تمامی حقوق برای ناولتو محفوظ میباشد

قسمت پولی

ابتدا باید وارد شوید