my vampire system - قسمت 15
چپتر 15: پیدا کردن هدف بعدیم
لایلا مدتی بود جاسوسی کوین و بقیه را میکرد، حتی وقتی کوین با مونو درگیر بود، آنجا بود. اگرچه قصد کمک یا هر کار دیگری را نداشت، اما از اینکه کوین در یک روز توانست این همه توجه را به خود جلب کند، متعجب شد.
تنها چیزی که لایلا در آن گیج بود این بود که چرا مشت کوین خیلی ضعیف و کند به نظر میرسید.
پس از عصبانیت ووردن، پیتر و کوین تصمیم گرفتند که بهترین کار این است که آنها برای درس بعدی خود به کلاس برگردند. آنها مدتی راه رفتند اما درست قبل از بازگشت به ساختمان سال اول، گروهی از دانشجویان سال اول جلوی راه پله ایستاده بودند.
در کل سه نفر بودند و روی ساعت مچی آنها سطح قدرت بین 2 تا 2.5 بود.
یکی از پسرها گفت: «الان چیکار کنیم. دن ازمون۵۰ تا اعتبار میخواد.»
یکی دیگرشان گفت: «من میدونم چرا ما رو انتخاب کردن. بهخاطر اینکه ما سطحمون پایینه و باعث میشه ما ضعیفتر بشیم.»
اعتبارات سیستم ارزی مدرسه و شهر بود. حتی اگر آنها در مدرسه نظامی بودند، بقیه شهر به صورت عادی عمل میکردند. در گوشه و کنار شهر هنوز رستوران و مغازه و حتی فعالیتهای سرگرم کننده و بازی وجود داشت. اگر میخواستید این کارها را انجام دهید باید با اعتبار پرداخت میکردید.
دانشآموزان در حالی که در مدرسه بودند غذای رایگان دریافت میکردند اما همچنین روزانه 10 واحد اعتبار هم دریافت میکردند که برای ساعت مچی آنها ارسال میشد. دانشآموزان با عملکرد خوب در مأموریتها، فعالیتهای مدرسه و پاداشها میتوانستند امتیازات بیشتری کسب کنند.
پیتر و کوین سعی کردند به آنها توجه نکنند و راه خودشان را عوض کنند.
یکی از پسرها گفت: «آهای شما همونجایی که هستین وایسین.»
هنگامی که کوین راه میرفت، پیتر بلافاصله متوقف شد.
«هوی با توام میشنوی چی میگم وایسا.» یکی از پسرها جلوی کوین را گرفت و او را به همان جایی که پیتر ایساده بود هل داد.»
کوین امیدوار بود که حادثه دیگری حداقل هنگام حضور در معرض آفتاب رخ ندهد. اگر او به موقع وارد ساختمان میشد، فکر میکرد که یک موقعیت جنگی پیدا کرده است.
«فکر میکنم راه حل مشکلمون رو پیدا کردم. هی شما هر کدومتون ۱۰ واحد بدین تا بذاریم برین داخل.»
پیتر گفت: «اما این همهی اعتباریه که ما داریم.»
«ببین رفیق من نمیخوام اینکار رو انجام بدم ولی اگه انجام ندم خودم کتک میخورم پس زود باشین اعتبارتون رو بدین.»
پیتر با امید در چشمانش به کوین نگاه کرد، شاید فکر میکرد که کوین ممکن است مانند دفعه قبل بتواند کاری انجام دهد اما پس از تلاش برای ضربه زدن به مونو، دانست که دیگر فرصتی نخواهد داشت. علاوه بر این معمولا ۱ نفر نمیتواند هم زمان ۳ نفر را بزند.»
کوین تصمیم گرفت که بهترین راه این است که اعتبارات را بدهد چون ۳ تا سطح ۲ جلویش بودند و هیچ راهی نداشت.
همان لحظه کوین پیام سیستمی دیگری دریافت کرد:
<یک جستوجوی جدید انجام شده است.>
<اختلاف سطح قدرت 2 تشخیص داده شده است.>
<تجربهی اضافی تعلق میگیرد.>
<دانش آموزی که نامش رایلی است را شکست دهید.>
ناگهان کوین میخواست شانس خود را آزمایش کند. ایدهی دستیابی به موفقیتهای اضافی و سطح بالاتر برای او واقعاً جذاب شد. اما کوین اجازه نداد که حرص و طمعش بر او چیره شود. در حال حاظر ۳ کاربر سطح ۲ در مقابل آنها بود و سیستم خواست یکی از آنها را شکست دهد.
اولین کاری که کوین به آن نیاز داشت این بود که از مهارت بازرسیش استفاده کنه و کسی که نامش رایلی بود را پیدا کند.
اما در پایان، کوین تصمیم گرفت ده اعتبار را تحویل دهد، او ساعت خود را روی پسران دیگر گذاشت و اعتبارات به آنها داد. پیتر در نهایت همان کار را انجام داد و به هر دو نفر اجازه ورود به ساختمان داده شد.
یکی از پسرها گفت: «هی من یه ایده عالی دارم. بنظرم همینطوری وایسیم تا یه آدمی که ضعیفتره بیاد و ما دوباره اعتباراش رو بگیریم.»
کوین با خودش گفت: «چی!» کوین انتظار داشت با دادن اعتبار بهشان آنها وارد ساختمان شوند اما ظاهرا آنها قرار بود مدتی بیرون بمانند. کوین ناگهان ایستاد و منتظر ماند.
پسری گفت: «هی شماها چیکار میکنین؟ برین دیگه. مگه اینکه هوس یه مشت کردین.»
سپس کوین مشتش را گره کرد و فریاد زد: «رایلی!»
هر سه پسر همزمان سر خود را برگرداندند اما هیچ یک جواب نداد. بدشانسی کوین ادامه داشت اما او یک برنامهی دیگر داشت تا بفهمد رایلی کدام یک از آنها بود.
کوین گفت: «رایلی اگه ببینم دفعهی دیگه چرتوپرت بگی انقدر میزنمت دهنت پر از خون بشه!!»
ناگهان پسری که بین آنها بود با عصبانیت سمت کوین رفت.
«چه غلطی کردی توله سگ؟»
«جرئت داری بیا اینجا رایلی!!»
پیتر و کوین به سرعت آنجا را ترک کردن و تا آنجا که میتوانستند دویدند.
پیتر پرسید: «چیکار کردی؟؟»
«من فقط میخواستم اونها رو اذیت کنم.»
پیتر نمیتوانست کاری کند. فقط فکر میکرد که کوین کمی دیوانه است.
هنگامی که آنها در خارج از کلاس خود بودند، کوین صفحه وضعیت خود را باز کرد تا بررسی کند که آیا هنوز فعال است یا نه.
«خوبه»
پس برای اینکه سطحش بالاتر برود باید جایی تنها پیداش کند و با او مبارزه کند و خوب است که فهمید کدامشان رایلی است و اولین هدفش کیست.
«تو میای تا به بالا رفتن سطحم کمک کنی؟»