Mushoku Tensei - قسمت 03
یه ماهه که معلم سر خونه شدم.
از همون اول کار ، اریس حاضر نبود تو کلاسا شرکت کنه.
وقتی صحبت از زیاضی و ادبیات میشد، اریس غیبش میزد و تا زمان کلاس شمشیر زنی سر و کلش
پیدا نمیشد.
البته یه استثنا هایی هم وجود داره، مثلا سر درس جادو.
نمیشه خوشحالی اون رو وقتی که برای اولین بار از توپ آتش استفاده کرد رو با کلمات توصیف
کرد.
وقتی که با خوشحالی به پرده های در حال اشتعال نگاه میکرد گفت:
»! منم یه روز مثل رودیوس آتیش های بزرگ درست میکنم «
پرده رو خاموش کردم و بهش گفتم که تا وقتی که دور و برش نیستم از جادو استفاده نکنه.
ولی وقتی حرف از ریاضی و ادبیات میشه کوچکترین علاقه ای به اومدن سر کلاس نداره.
وقتی سعی میکنم بهش یاد بدم، فرار میکنه و اگه سعی کنم بگیرمش، یه مشت محکم نثارم میکنه و
به دویدن ادامه میده.
فکر کنم که به خاطر اون اتفاق اهمیت ریاضی و ادبیات رو توی زندگی فهمیده، ولی واقعا ازشون
متنفره.
وقتی که پیش فیلیپ میرم، فقط با بیخیالی جواب میده:
». کار یه معلم اینه که دانش آموزش رو به درس خوندن ترغیب کنه «
نمی تونم درکش کنم.
در عوض، دنبال اریس میگردم.
هرچند که گیزلین برای یادگیری ریاضی و ادبیات میاد، ولی چطور میتونم فقط به اون درس بدم؟
ولی پیدا کردن اریس آسون نیست.
در مقایسه با منی که تازه اینجا اومدم، اریس که کل زندگیش رو اینجا گذرونده، تموم سوراخ سنبه
های عمارت رو بلده.
اگه بخواد قایم بشه که اصلا شانسی ندارم.
معلمای قبلی خیلی در این مورد تلاش کردن.
ولی بلاخره اونو میشه پیدا کرد.
ولی وقتی که اریس پیدا بشه، به معلم بدبخت حمله میکنه.
ولی … اینجا معلمی هست که قاعده عمل و عکس العمل رو اجرا میکنه؛ خشونت در برابر خشونت.
هرچند، اون معلم نصفه شب توسط شمشیری چوبی چنان جراحاتی رو متحمل شد که خوب
شدنشون چندیل ماه طول کشید.
پس اون معلم هم قید این کارو زد.
تنها کسی که میتونه از حملات اریس جون سالم به در ببره گیزلینه.
هیچ استعدادی تو پیدا کردن اریس ندارم، ولی حتی اگرم پیداش کنم، تنها چیزی که گیرم میاد یه
تخت تو بیمارستانه.
ترجیح میدم کلا دنبالش نگردم.
وقتی که از فیلیپ پرسیدم که میشه فقط بهش جادو یاد بدم ، جوابم رو خیلی واضح گرفتم:
» در مقایسه با جادو، بقیه درسا مهمتر هستن «
نمیشه این حرف رو نقض کرد.
شاید باید یه نقشه آدم ربایی دیگه بچینم…
بچه های حرف گوش نکن باید مجازات بشن!
وقتی که داشتم فکر میکردم ، اریس رو یافتم.
روی یه کپه یونجه توی اسطبل به پشت خوابیده. انگار خیلی هم جاش راحته.
»…~ فو~… فو «
خواب هفت پادشاه میبینه .
صورتش شبیه یه فرشته ست.
ولی درواقع شیطانی بیش نیست.
باید بیدارش کنم.
قبلش، برای اینکه سرما نخوره با لباسش شکمش رو پوشوندم.
در همین حین ، ناحیه سینش رو ماساژ میدم.
هممم، فعلا کوچیکن، ولی وقتی بزرگ بشه رشد میکنن.باید هرروز ماساژشون بدی.
اینم یه جور تمرینه.
هو هو هو.
متشکرم، آقای هرمیت 1 !
بعد از اینکه حالم رو کردم ، خیلی آروم صداش میکنم.
». اوجو-ساما،بیدار شید اوجو-ساما ، کلاس لذت بخش ریاضی تموم شده «
مثل سنگ گرفته خوابیده.
شورت بچه هایی که گوش نمیدن رو باید درآورد.
آروم میرم سروقت دامن گشادش که…
1.اشاره داره به یه یارویی که علاقه ای به لذت های دنیوی نداره.)هرمیت همین بود دیگه نه؟(
«!»
چشای اریس یه دفه باز شدن.
نگاهش آروم از دستام که روی روناش بود به صورتم حرکت کرد.
»! گرررررررررر «
با صورت نیمه خوابش دندون هاشو به هم سایید.
بعد مشتش رو بلند کرد.
صورت؟!
سریع با دستام صورتم رو میپوشونم.
»! آآآآآخخخخخ «
ای کاش تو صورت زده بود.
رو زانوم میفتم.
این دختر خود خود شیطونه!
»! همف «
دوباره لگدم زد.
بعد، از روم رد شد و بیرون رفت.
هیچ انتخاب دیگه ای نداشتم.
پس به گیزلین رو انداختم.
حتی با اینکه پائول میگه مغزش از ماهیچه ساخته شده، بعد از یادگیری زبان و ادبیات مطمئنا یه
دستی میرسونه.
اگه اون باشه، اریس نمیتونه رد کنه.
این راه میانبر منه.
گیزلین اولش تمایلی نشون نداد، ولی بعد از اینکه زار زنان )به کمک جادوی آب( بهش التماس
کردم، با اکراه قبول کرد.
گول زدنش خیلی راحته.
درسته، بزار ببینم چیکار میکنی.
تصمیم گرفتم که همه چیزو به گیزلین بسپارم.
گیزلین موقع تمرین شمشیر زنی شروع کرد:
». فکر میکردم شمشیری که تو دستمه کافیه «
یه دفه شروع به حرف زدن راجب گذشته میکنه.
اون قبلا یه بچه بداخلاق و لوس فاسد بوده ، که یه معلم پیدا میکنه و ماجراجو میشه.
وقتی که یه ماجراجو بودم، همه چیز به بقیه واگذار شده بود. سلاح ، زره ، مواد غذایی ،مخارج ، «
ضروریات روزانه ، قراردادها ، نقشه ها ، دستورالعمل ها … اینا چیزای مهمین که بعد از ترک کردن
». رفقام فهمیدم
بر اساس داستانی که تعریف کرد،هفت سال پیش گروه رو ترک کرده.
در واقع ، گروه بعد از بازنشسته شدن پائول و زنیث منحل شد.
حدس میزدم که تو یه گروه بوده باشن.
از اونجایی که پائول رئیس گروه و زنیث تنها درمانگرش بود، حتی اگرم گروه منحل نمیشد، همه «
». راه خودشونو در پیش میگرفتن
یه گروه شش نفره بوده.
جنگجو ، شمشیرزن ، شمشیرزن ، جادوگر ، کشیش و دزد
اگرچه گیزلین اونموقع فقط قدیس شمشیر بوده، ولی حملات زیادی رو انجام میداده.
جنگجو )ناشناخته(: تانک
شمشیرزن )پائول(: تانک و مهاجم
شمشیرزن )گیزلین(: مهاجم
جادوگر )ناشناس(: مهاجم
کشیش )زنیث(: شفا دهنده
دزدها مسئولیت های متفرقه رو بر عهده دارن.
از باز کردن قفل گرفته تا چک کردن تله ، ساخت اردوگاه و تجارت با بازرگانان.
معمولا این عده، افرادی باسواد و باهوشن.
معمولا هم از خونواده های بازرگان میان.
»… شاید بهتر باشه بهش بگیم شکارچی گنج «
». اون همیشه از روه برای قمار بازی دزدی میکنه.همین دزد هم از سرش زیاده «
»؟ وقتی که میفهمن دزدی کرده، کتکش نمیزنن «
». نه.اون توی قمار خیلی با استعداد بود و میبرد.به ندرت پیش اومدهه که ببازه «
بازم درک نمیکنم.
چطور میتونن انقدر راحت ببخشنش؟
نمی خوام پز بدم، ولی من هیچوقت دست به قمار نزدم.
حتی با اینکه بالای صد هزار ین رو اینترنتی خرج کردم.
»؟ ولی تفاوت بین شمشیرزن و جنگجو چیه «
از اونجایی که یکم علاقه مند شدم اینو میپرسم.
اگه جفتشون تو خط مقدمن پس تفاوت زیادی ندارن.
اگه از شمشیر استفاده میکنی و جزو سه سبک اصلی هستی، یه شمشیر زنی در غیر این صورت یه «
جنگجویی. حتی اگه از شمشیر استفاده نکنی و جزو سه سبک اصلی باشی هم یه جنگجو به حشاب
». میای
سه سبک شمشیر زنی خاصن.
کاری که گیزلین کرد غیرقابل باور بود.
حتی نمی دونم که کی از شمشیرش استفاده کرد.
فقط یه لحظه دستش سمت شمشیر رفت و بعد دوتا سر روی زمین بودن.
وقتی که دربارش پرسیدم،گفتش که بهش میگن ” نور شمشیر بلند”
مثل اینکه تکنیک مخفی سبک خدای شمشیره.
»؟ شوالیه کیه «
یه شوالیه یه شوالیه ست.اگه زیر دست پادشاهی یا لرد کار کنی یه شوالیه هستی.بعضیاشون «
». تحصیل کرده ن و جادوی ساده رو بلدن، ولی اکثرا نجبای پر افاده ن
»؟ پدر من هم اون زمان یه شوالیه بود «
». مطمئن نیستم.ولی پائول خودش رو شمشیرزن صدا میکرد «
»؟ شمشیرزن جادوگر و جنگجوی جادوگر هم وجود دارن «
اونا افرادی هستن که القاب خاصی رو به خودشون اختصاص دادن.آزادن هر کاری که بخوان «
». )جادوگری یا شمشیر زنی( بکنن
» ~ اوه «
اریس با چشایی که برق میزد گوش میداد.
خدا کنه ازمون نخواد که ببریمش دانجن.
احساس ناراحتی میکنم. درمقایسه با ماجراجویی ، ترجیح میدم که با دخترای خوشگل محاصره بشم
و زندگیم رو مثل بازی های اروگه بگذرونم.
اوپس، بیخیالش.
بیا فقط بذاریم گیزلین درباره اهمیت یادگیری زبان حرف بزنه.
روز دوم ، اریس برای یادگیری ریاضی و زبان اومد پیشم.
همش به لطف گیزلین و گذشته مشکل دارشه.
گوش کردن بهش باعث ناراحتی معده میشه، ولی اوجو-ساما ازشون خوشش میاد و تا وقتی که
جواب بده خوبه.
باید اینکارو زودتر میکردم… ولی تا بعد از اون اتفاق اوجو-ساما حتی به یه کلمه از حرفام هم گوش
نمیکرد.
مهم نیست.
همین پایان از سرم هم زیاده.
اولین درسی که بهش یاد میدم، عملیات اصلی ریاضیه.
چون که اون مدرسه رفته و معلمای زیادی داشته، میتونه جمع های ساده رو انجام بده.
»! رودیوس «
»؟ بله،اریس-کون «
»؟ تقسیم تو زندگی به چه درد میخوره «
اون اهمیت تقسیم و منها رو نمیفهمه.
بعلاوه،اون تو تفریق کردن خیلی ضعیفه.
». خب، تقسیم فقط برعکس ضربه «
»!؟ من پرسیدم به چه دردی میخوره «
اگه بخوای « 100 »؟ سکه رو با پنج نفر تقسیم کنی، چیکار میکنی
»! داری همون حرف معلمای قبلی رو میزنی «
با مشت به میز میکوبه.
»!؟ اصلا چرا باید بخوام یه چیزی رو تقسیم کنم «
بچه هایی که نمیخوان یادبگیرن همچین بهونه هایی میارن.
». میتونی بری از اون پنج نفر بپرسی «
»؟ تو گفتی تقسیم.پس نیازی به استفاده از منها نیست «
». نیاز نداشتن با بلد نبودن فرق داره «
»…«
با گفتن این حرف، اریس دهنش رو میبنده.
ولی اگه بخواد با همین فرمون جلو بره، دیگه کلا نیازی به یادگیری ریاضی نیست.
تو همچین مواقعی، فقط میتونم رو گیزلین حساب کنم.
»؟ گیزلین، تا حالا شده که سر تقسیم کردن مشکل پیدا کنی «
هممم.قبلا مجبور شده بودم که آذوقه م رو برای چند روز تقسیم کنم، ولی موفق نشدم .برای سه «
روز هیچی نخوردم و داشتم میمردم.بعدش مجبور شدم موجودات جادویی رو بکشم و بخورم که
»… نتیجه ش دل درد و استفراغ بود و در همون حال هم باید موجودات جادویی رو دفع میکردم
با صورت رنگ پریده بهش گوش میکردم.
داستان پنج دقیقه ای طول کشید و به نظر اوجو-ساما یه داستان قهرمانانه بود.
چشماش برق میزدن.
». پس من میخوام تقسیم رو یاد بگیرم.لطفا به تدریس ادامه بده «
از اونجایی که گیزلین همچین حرفی زده، اریس هم گوش میده.
رابطه اریس با گیزلین خوبه.
ظاهرا خانواده سوروث همشون به نژاد های هیولا علاقه مندن.
اگه گیزلین باشه، اریس هم مطیعانه ازش تقلید میکنه.
پس میریم سر وقت تمرین های تکراری خسته کننده.لطفا انجامشون بدید و اگه متوجه نشدید «
». بپرسید
گیزلین هم معلم خوبیه.
اون منو متوجه اشتباهاتم میکنه و بهم توضیح میده.
پائول هم اشتباهاتم رو بهم گوشزد میکنه ولی توضیح نمیده.
امروز هم مثل همیشه ست.
من و اریس شمشیرهامون رو نگه داشته و رو به روی همدیگه ایستاده بودیم.
». نکات رو به خاطر داشته باشید و چشم از حریف برندارید «
کِرَک!
شمشیر چوبی من توسط شمشیر چوبی اریس ضربه میخوره.
اگه از حریف سریعتر باشید، باید به جهتی که حریف داره توش حرکت میکنه نگاه کنید.اگه کندتر «
». باشید،باید از مسیر شمشیر فرار کنید
از واکنش نشون دادن عاجز شدم، پس شمشیر اریس با شدت بهم برخورد میکنه.
برای پیش بینی کردن اقدامات حریف باید به اقدامات و نگاه های طرف مقابلتون واکنش نشون «
». بدید
دوباره ضربه میخورم.
»! رودیوس!به جای فکر کردن ، اقدامات حریف و جهت شمشیرشو پیش بینی کن «
یعنی نمیخوای فکر کنم؟
»! اریس! متوقف نشو! حریفت هنوز تسلیم نشده «
تفاوت سطح بینمون خیلی واضحه.
»! باشه «
جواب اریس تنمو لرزوند.
این بچه پر از انرژیه در حالی که من حتی یه ذره انرژی هم برام نمونده.
مثل اینکه اریس نمیخواد بذاره که منم حمله کنم.
داره دق دلی کلاس ریاضی رو سرم خالی میکنه.
لعنتی.
ولی این ماه رشد تواناییم رو قشنگ حس کردم.
داشتن اریس به عنوان حریف کمک بزرگیه.
حتی با اینکه اریس ازم قوی تره، در برابر پائول و گیزلین هیچی حساب نمیشه.
من هنوزم میتونم بفهمم که حریفم میخواد چیکار کنه.
اگه بتونم حریفم رو پیش بینی کنم میتونم شکستش بدم.
فعلا باید دفاع کنم.
در برابر پائول ، خیلی سریع میبازم.
حتی اگرم به حرفاش گوش کنم ، نمی تونم ازش ببرم.
قبل از اینکه بفهمیم، من و اریس قوی تر شدیم.
ولی با اینحال رشد اریس از من بیشتره.
درستش هم همینه.
منظورم اینه که بین یه بز و یه شیر، اون شیره سریع تر قوی میشه.
اریس به من که روی زمین دراز کشیدم نگاه میکنه و میگه:
»! رودیوس هنوز به اندازه کافی خوب نیست «
در نهایت، توسط گیزلین سرزنش شد.
». اریس، پز شمشیرزنیت رو نده.تو خیلی وقته که داری یاد میگیری «
گیزلین فقط سر کلاس شمشیرزنی اونو اریس صدا میکنه.
میگه که این یه ضرورته.
»! فهمیدم! رودیوس هم جادو بلده «
». درسته «
ظاهرا اون فقط استاندارد های جادویی من رو شناخته.
»… ولی خیلی عجیبه. واکنش های رودیوس با حمله حریف کند میشن «
». به خاطر اینه که میترسم.از اینکه بهم حمله کنن میترسم «
اریس یه پس گردنی نثارم میکنه.
»! چی میگی تو؟! احمقی چیزی هستی؟! بیمصرف «
». نه.رودیوس یه جادوگره.همین کافیه «
گیزلین خوب اریس رو شناخته.
». که اینطور؟پس نمیشه کاریش کرد «
گیزلین سمت من برمیگرده.
متاسفم، ولی نمی دونم که چجوری میشه عادت بد لرزیدن پاهات رو اصلاح کرد.باید به خودت غلبه «
». کنی
هنوز راه درازی برای رفتن دارم.
». من بعد از آموزش دیدن از گیزلین بهتر شدم «
». پائول از نوع آدمای غریزیه. تو درس دادن به بقیه خوب نیست «
»؟ آدمای غریزی «
». کسایی که بدون درک کردن تکنیک ها به غریزه و استدلال خودشون اعتماد میکنن «
فکر کنم اریس جزو آدمای غریزی باشه.
»؟ مشکل آدمای غریزی چیه «: با لجاجت میپرسه
». مشکلی ندارن. ولی برای آموزش دادن به بقیه مناسب نیستن «
»؟ چرا «
چون که اونا بدون درک کردن اصول نمیتونن توضیحشون بدن.منم جزو آدمای غریزی بودم، تا «
». اینکه تونستم با فکر کردن اصول رو درک کنم
»! شگفت انگیزه «
اینکه تونسته خودش رو با تلاش و پشتکار تغییر بده فوق العاده ست.
کار راحتی نیست.
»؟ مگه رودیوس یه جادوگر رتبه مقدس آب نیست «
». در واقع منم از آدمای غریزی هستم… ولی تا وقتی که جادو داشته باشی قضیه فرق داره «
»؟ پس… اصول اولیه خیلی مهمن؛ نه «
داشتم فکر میکردم که صدای اریس رشته افکارمو از هم گسست.
». از اونجایی که من میخوام مثل گیزلین و رودیوس قوی بشم بقیش مهم نیست «
این دختر یه هدف مشخص داره.
مثل گذشته من نیست.
بعد از درس، زمان استراحته.
تصمیم گرفتم که به کتابخونه برم.
اجازه دادم که خدمتکاری با گوشای سگی منوبه کتابخونه ببره.
». آه «
با همسر فیلیپ تو نیمه راه آشنا میشم.
اسمش هیلداست، با موهای قرمز وسینه های بزرگ.
فکر کنم باید به اریس امیدوار باشم.
»… خانم ، امروز روز خوبیه «
«. تچ «
سلامم رو نادیده میگیره و رد میشه.
تو همون حالت خشکم میزنه.
»… رودیوس-ساما «
خدمتکار میخواد منو تسلی بده.
». من خوبم «
با دست مانعش میشم.
نمی تونم بذارم اون زن ازم بدش بیاد.
اینجوری با قاشق چای خوری قبر خودمو میکنم.
وقتی به کتابخونه می رسم ، فیلیپ رو اونجا می بینم.
»؟ از کتاب خوندن خوشت میاد «
». هوم.بله؛یه کم «
». پس راحت باش «
تو کتابخونه چیزی که میخواستم رو پیدا نکردم.
ولی اون گوشه و کنار چند تا کتاب تاریخ یافتم.
شاید بخونمشون.
—وضعیت—
نام: اریس بوریاس گریرت
پیشه: نوه لرد فدوآ
حرف زدن باهاش: کمی گوش میکنه.
شخصیت: پرخاشگر
خواندن و نوشتن: فقط میتونه اسمش رو بنویسه.
ریاضی: تو تفریق مشکل داره.
جادو: میخواد سخت روش کار کنه.
شمشیرزنی: سطح ابتدایی سبک خدای شمشیر.
آداب معاشرت: خوش آمد گویی به سبک بوریاس ها.
آدمایی که دوستشون داره: پدربزرگش ، گیزلین.