Mushoku Tensei - قسمت 03
از وقتی که تو این دنیا تناسخ پیدا کردم،یه دوسالی
میگذره.پاهام بالاخره اونقدر قوی شدن که بتونم باهاشون راه برم.
به علاوه،داشتم زبون این دنیا رو یاد میگرفتم.
***
بعد از اینکه تصمیم به درست زندگی کردن گرفتم،به این فکر کردم که باید یه نقشه داشته باشم.
تو زندگیم چی میخوام؟ مطالعه،ورزش و یه سری مهارت متفرقه.
به عنوان یه بچه،کار زیادی از دستم بر نمیاد.فوق فوقش بتونم کلمو بکنم لای سینه های یکی.
وقتی این کارو با خدمتکارمون کردم،قیافه ای به خودش گرفت که مطمئن شدم از هر چی بچست متنفره.
با توجه به اینکه یه کم دیگه میتونم ورزش رو شروع کنم،تو کتاب خونه لابه لای کتاب ها تلپ شدم.
با سواد بودن خیلی مهمه.
تقریبا صد در صد ژاپنی ها با سوادن،ولی تعداد خیلی کمی هستن که به انگلیسی تسلط دارن،فکر کنم انگلیسیشون اینقدر داغونه چون که زیاد تو فکر اون ور آب رفتن نیستن.
کل کتابای کتاب خونه…پنج تا بودن.
یا کتاب زیادی گرونه،یا اهالی این خونه کتاب خون نیستن.
احتمالا هر دوتا احتمال بالا درستن.این موضوع برای منی که چند هزار کتاب داشتم غیر قابل باور بود…هر چند که همشون لایت ناول بودن.
پنج تا کتاب برای کسی که قصد آشنایی با زبون این دنیا رو داشت کافی بود.
زبان این دنیا خیلی شبیه ژاپنی خودمونه،پس یاد گرفتنش نباید زیاد سخت باشه.
با این که کلمات کاملا متفاوتن،ولی یاد گیری تکلم داشت بدون مشکل پیش میرفت.
تا وقتی که به اندازه کافی دور و برم کلمه داشته باشهم،به مشکل بر نمی خورم.
پائول این کتاب هارو چند بار برام خونده،پس یادگیری کلمات هم به خوبی پیش میرفت.
بچه ها خوب یاد میگیرن…یا شایدم توانایی یاد گیری این بدن خیلی خوبه.
بعد از اینکه خوندن رو یاد گرفتم،محتویات کتاب ها برام جذابیت خاصی پیدا کردن.
تو زندگی قبلیم ، هیچوقت فکرشم نمی کردم که یه وقتی ممکنه از یادگرفتن خوشم بیاد،ولی حالا که بهش فکر میکنم،مثل حفظ کردن اطلاعات اینترنتیه. مگه جالبتر از اینم داریم؟
حالا جدا از اینا،پدرم واقعا فکر میکنه که یه بچه دو ساله این چیزایی که اینجا نوشته رو میفهمه؟
حالا سوا از من،هر بچه دیگه ای که بود ، از شدت بیحوصلگی گریه کنان کتاب رو جر واجر میکرد.
پنج کتاب داخل خونه بود:
[سفر به دور دنیا]
یه جور کتاب راهنما که اسم و اطلاعات خاص کشور های مختلف این دنیا داخلشه.
]عفریت های فدوآ؛ اکولوژی و ضعف ها[
کتابی که هیولا های مشاهده شده تو فدوآ و راه های مقابله باهاشون رو توصیف می کنه.
[راهنمای جادو]
کتاب راهنمای استفاده از جادوی هجومی،از مبتدی تا پیشرفته
[افسانه پرگیوس]
افسانه احضار کننده ای به نام پرگیوس که با همرزم هاش برای نجات دنیا و مبارزه با خدایان اهریمنی به سفر می ره.
[سه شمشیر زن و دانجن]
ماجراجویی سه شمشیر زن با سبک های مختلف که با هم آشنا و وارد یه دخمه شدن.
فارغ از اون دوتا کتاب داستان،سه تای دیگه خیلی بهم کمک کردن.
مخصوصا کتاب راهنمای جادو.
چیزایی که اون تو نوشته شده بود ، منی که از یه دنیای عاری از جادو اومدم رو شدیدا علاقه مند کرد.
بعد از خوندنش،چند تا چیز پایه رو فهمیدم .
1.اول از همه،جادو به سه دسته تقسیم می شه:
- جادوی هجومی⬅به هدف حمله میکنه.
- جادوی درمان⬅هدف رو درمان میکنه.
- جادوی احضار⬅چیزی رو احضار میکنه.
سه نوع.اسونه.
چیز زیادی نیست.
اوایل ، جادو فقط برای جنگ استفاده می شده.
2.برای استفاده از جادو،باید “مانا” داشته باشی.
دو روش برای استفاده از جادو وجود داره:
- استفاده از ماناي داخل بدن.
- استفاده از چیزی که محتوی ماناست.
باید یکی ازاین دو تا باشه.
قبلا مردم فقط از ماناي داخل بدنشون استفاده میکردن.بعد از تحقیقاتی که تو نسل های بعدی روی جادو انجام شد،استفاده ازش سخت تر و میزان مانا افزایش یافت.
پس مردم دنبال راهی گشتن تا بتونن از یه جای دیگه ماناي مورد نیازشون رو تامین کنن.
- 3. دو راه برای فعال کردن جادو وجود داره.
- افسون خوانی
- آرایش جادویی
واقعا نیازی به توضیح در اینجا وجود نداره، درسته؟ برای فعال کردن یه طلسم، یا باید خوندش یا باید رسمش کرد.
قبلا آرایش جادو مرسوم بود،ولی الان افسون خوانی رایج تره.
خوندن یه افسون ساده حول و حوش پنج ثانیه طول می کشه،پس میشه یه جادوی نجومی پایه رو با خوندن افسونش استفاده کرد.
.4مانا شخص در هنگام تولد آنها مشخص شده.
این یه کم نگران کنندست حتی اگه والدین من با استعداد باشن ،بعید میدونم که ژنتیک من بهشون رفته باشه.
***
در هر صورت، شروع به یادگیری ساده ترین نوع جادو کردم.
کتاب راهنمای شامل هردو روش افسون و آرایش جادویی بود،ولی چون جایی رو برای کشیدن طلسم ها نداشتم،از افسون استفاده کردم.
مثل اینکه با طولانی تر شدن طلسم ها،افسون ها پیچیده تر میشن.
به نظر می رسه که یه جادوگر ماهر می تونه از جادو بدون افسون استفاده کنه.
افسون خوانی بی صدا یا یه همچین چیزی.
اما چرا یه فرد ماهر نیازی به افسون خوانی نداره؟
مقدار مانا مورد نیاز تغییر نمی کنه، و حتی اگر لول آپ بشی ،MP شما افزایش نمی یابه …..
یا با بیشتر شدن مهارت، مانا مورد استفاده کمتر میشه؟
بعید میدونم.کمتر مصرف کردن باعث نمی شه که بتونی یه مرحله رو جهشی بزنی.
حالا هر چی، بزار اول امتحان کنیم.
کتاب راهنما را در دست چپم نگه داشتم،و کلمات رو خوندم. ” اجازه بده که قدرت آب به طور کامل جریان یابد،بگذار که آبی پاک جریان یابد،توپ آب!”
احساس کردم که خون توی دست راستم جمع شد..
و یک گلوله آب به اندازه یک مشت در بالای دست راستم ظاهر شد.
“وای!!”
لحظه ای که من شگفت زده شدم، گلوله آب روی زمین افتاد.
شاید بخاطر به هم خوردن تمرکزم این اتفاق افتاد.
خیلی خب،اعتراف می کنم: عملا ریدم.
تمرکز کن،تمرکز کن…….
احساس جمع شدن خون در دست راستم. این، این، این احساس…….
من یه بار دیگه دستم رو بالا بردم،و توی ذهنم تصور کردم.
من نمیدونم چقدر مانا دارم،پس بهتره دفعات زیادی انجامش ندم.
“…….”
نفسی عمیق
برای جمع آوری قدرت ،من خون را در دست راستم متمرکز کردم.
با دقت، با دقت. با هر ضربان قلب، آروم آروم…..
آب، آب، آب، گلوله آب، توپ آب، توپ آب، توپ های آب ،توپ آب روی یه شورت خیس…..
گندم بزنن.این چی بود این وسط؟ یه بار دیگه
تمرکز کن،آب رو فشرده کن….آببببببببببببببببب
“هاه!”
من ناخودآگاه فریاد زدم و گلوله آب ظاهر شد.
“آه،هاه…..؟” پلپُ
برای چند لحظه سورپریز شدم،و گوله آب به سرعت افتاد
“… آه”.
هاه … من … فقط …… چی بود؟ من که الان ورد نخوندم…نکنه خوندم؟ نه بابا.
احساس استفاده از آن طلسم و تصورش توی ذهنم . و در این صورت،هر کسی می تونه بدون خوندن طلسم جادو کنه.
اوووه
فتبارک الله احسن الخالقین!
قربون خودم برم .
نکنه نابغه ای چیزی هستم؟ نه،الان جو گیر میشم.
با تجربیاتی که از زندگی قبلیم داشتم،یه این نتیجه رسیده بودم : سگ که هیچی ،کروکدیل آدمو بگیره ولی جو نگیره.
نباید جو گیر بشم و باید متواضع بمونم.
من یه تازه کارم که خوش شانسی آورده.
وقتی که خواستم یه گلوله دیگه بزنم،تموم دستم کرخت شدهبود.
ولی محض رضای خدا،یکی دیگه هم زدم و بیهوش شدم.
***
«رودیوس ،زود برو دستشویی و بعد بگیر بخواب»
وقتی که بیدار شدم،در حال خوندن کتاب خوابم برده بود و زمین رو خیس کرده بودم12
سرکوفت خوردن به خاطر خیس کردن جا اونم تو این سن…
لعنتی….لعنتی ……آه،من فقط دوسالمه،درسته؟ خیس کردن جا تو این سن یه کار قابل بخششه ولی جدی،ماناي من خیلی کم نیست؟
فقط چهار تا توپ آب،باعث میشه احساس بی قدرت بودن بکنم
.…
***
روز بعد، حتی بعد از شلیک چهار گلوله آب، خوب بودم.
ولی بعد از گلوله پنجم خسته شدم.
“هااااااه…….؟ ”
بعد از تجربه دیروزم،میدونم که وقتی خسته میشم بیهوشمیشم،پس شروع به فکر کردن کردم.
ظرفیت من شیش تاست،دو تا بیشتر از دیروز.
به خاطر اینه که دیروز خسته بودم،یا اینکه MP بیشتری مصرف کردم؟ نمی فهمم.
شاید تعدادشون فردا هم بیشتر شه.
***
روز بعد
تعداد گوی هایی که میتونستم درست کنم بیشتر شد.
یازده تا
فردا من باید بتونم بیست و یکی درست کنم.
یه روز دیگه گذشت.
برای تأیید حدسم، پنج بار امتحان کردم و بعد متوقف شدم.
یه روز دیگه گذشت و محدودیت من 26 تا شد.
پتانسیل یه بچه چیزی نیست که یه بالغ بتونه تعیین کنه!! «خب، به این معنیه که من نمی تونم کورکورانه به یک کتاباعتماد کنم.»
تو دنیای قبلی،بیشتر توانایی ها قبل از بلوغ شکل میگرفتن.
مهم نیست که بعدش چقدر سگ رو بزنی،چیزی عوض نمی شه.
نباید ساختار بدنی آدم تو اینجا زیاد فرق داشته باشه.
پس باید تا وقت دارم مثل حیوانی بارکش تلاش کنم.
***
از روز بعدش به بعد، من مانا را به طور کامل مصرف کردم.
در عین حال ،تعداد جادوهایي که میتونستم استفاده کنم را افزایش دادم.
تا زمانی که احساس می کنم میتونم، اسونه که از افسون استفاده کنم.
به هر حال،هدف من فعلا استاد شدن تو جادو های ابتداییه.
جادویی که بین جادو ها کمترین رتبه رو داره.
توپ های آب و آتش ، جزو جادو های پایه هستند.
هفت سطح جادو وجود داره: ابتدایی،متوسط،پیشرفته،قدیس،شاه،امپراطور،خدا
اما این کتاب راهنمای جادو تنها سیستم آتش، آب، باد و زمین ،تا رتبه پیشرفته رو آموزش داده.
«کجا می توانم بقیه جادوها رو یاد بگیرم ……؟ » نه،بهتره که زیاد دور فکر نکنم.
اول باید از کم شروع کنم.
هرچند که من هنوز پایه رو تموم نکردم.
***
این کتاب شامل جادو های ابتدایي آب زیره:
گلوله آب: یه گلوله آب که می تونه شلیک بشه. واتر بال
سپر آب: آبی که از اطراف به شکل دیوار ساخته میشه. واتر شیلد
تیر آب: یه تیر 20 سانتی متری که شلیک می شه. واتر ارر استریک یخ: ستونی از جنس یخ که به حریف برخورد می کنه.ایس اسمش
سلاح یخی: سلاحی از جنس یخ. ایس بلید برای شروع،من فقط جادوی آب رو تمرین کردم. اگه آتیش رو امتحان میکردم و گند میزدم…بدبخت میشدم.
این کتاب میگه که من میتونم گلوله های آب رو پرتاب کنم،ولی هنوز نمی تونم.
یعنی دارم چیزی رو اشتباه انجام میدم؟ همممم،من نمیفهمم
این کتاب چیزایی در مورد اندازه و سرعت طلسم گفته.
شاید باید بعد از ایجاد گلوله،اونو با جادو کنترل کنم… باید امتحان کنم
“اوه؟ ”
گلوله آب بزرگتر شد.
“اووووووهههه!! ” پلپُ
” اوه……”
بازم روی زمین افتاد.
بعدش، من روش های مختلفی برای تغییر اندازه گلوله ها رو امتحان کردم
. دو گلوله مختلف رو هم زمان درست کردم.
در همان حال اندازه گلوله ها را تغییر دادم .
اما هیچ کدوم از گلوله ها نتونستن حرکت کنن .
آتیش و باد با گرانش تحت تاثیر قرار نمی گیرن و می توانند در هوا شناور بشن. در نهایت، اونا پس از مقدار مشخصی از زمان ناپدید می شوند.
هممممم
***
دو ماه بعد
بعد از اشتباهات بسیار،بالاخره موفق شدم.
فعلا، درک ساده اي رو از جادو دارم.
مراحل خاصی وجود داره:
ایجاد >> تنظیم اندازه >> تنظیم سرعت شلیک >> حرکت جادو هنگامی که کاربر اندازه و سرعت را تعیین می کند انجام می شه.
1( طلسم به طور خودکار شکل می گیرد.
2( پس از این، در یک فرایند زمان ثابت، ورودی مانا رو برای تنظیم اندازه شکل میدیم.
3( بعد از تنظیم اندازه، در طول یک دوره زمانی ثابت با ورودی مانا اضافی، تنظیم سرعت انجام می شه.
4( طلسم جادویی دست را ترک می کند و به طور خودکار به سمت هدف شلیک می شه.
راهش اینه که بعد از درست کردن گلوله،دوباره بهش مانا اضافه کنم.
با تغیر دادن ایده،میشه اثرات مختلفی رو روش اعمال کرد.
خیلی جالبه
ولی قبل از آزمون و خطا،باید صبر کنم تا زمانی که مانام بیشتر بشه.
- ]]افزایش ظرفیت مانا[[
- ]]استفاده از طلسم بیصدا تا زمانی که نفس کشیدن اسونه[[ این دو تا کار،تکالیف من هستن.
از قدیم گفتن که سنگ بزرگ نشونه نزدنه.
پس باید هدفاي کوچیک مشخص کنم.
بسیار خب،وقت سخت کارکردنه.