Mushoku Tensei - قسمت 02
وقتی بیدار شدم،دیدم توی یه انبار کوچیک و کثیفم.
نور خورشید از پنجره نرده دار به داخل میتابه.
بدنم درد میکنه ولی هیچ کدوم از استخون هام نشکسته.
زیرلب جادوی شفا رو خوندم.
دستام رو پشت سرم بسته بودن.هر چند برای من مشکلی نبود.
» خیلی خب «
من کاملا بهبود پیدا کردم،حتی لباسام هم پاره نیستن.
خیلی هم خوب.نقشه داره خوب پیش میره.
نقشه قانع کردن اوجو-ساما از این قراره:
1 (اول از همه،با اوجو-ساما به مغازه لباس فروشی میریم.
2(به خاطر موذی بودن بیش از اندازه اوجو-ساما،تنهایی از مغازه میزنه بیرون.
3 (معمولا گیزلین کنارشه،ولی این بار به خاطر مَچ شدن با نقشه، متوجه اوجو-ساما نمیشه.
4(من دنبالش راه میفتم،ولی از اونجایی که اون منو به چشم یه حشره مزاحم میبینه،توجهی
بهم نمیکنه.
5 (مثل برده مطیعش رفتار میکنم و دنبالش تا یه منطقه دور افتاده شهر میرم.
6 (آدم بدایی که خونواده گریرت اجیر کردن ظاهر میشن.
7(خیلی راحت مارو میگرن و تو یه انبار داخل شهر مجاور میبندنمون.
8 (با استفاده از جادو از اونجا در میرم.
9(میفهمم که اینجا یه شهر دیگه ست.
10 (از پولی که داخل زیر شلواریم قایم کردم برای کرایه کالسکه استفاده میکنم.
11 (وقتی برگشتیم به اوجو-ساما آموزش میدم.
تا مرحله شماره هفت پیش رفتیم.
مراحل بعدی به استفاده درست من از جادو،اطلاعات،خرد و شجاعت برای فرار بستگی دارن.
برای طبیعی جلوه دادن اوضاع،باید طبق نقشه رفتار کنم.
نمی دونم که موفق میشم یا نه،احساس بدی دارم…
»؟ هم …«
ولی اینجا کاملا با چیزی که سرش توافق کردیم متفاوته؛انبار خیلی کثیفه و یه گوشه یه صندلی
شکسته هست که یه زره سوراخ سوراخ روش جا خوش کرده.
مگه نگفته بودن که اینجا قرار نیست کثیف باشه؟
حتی با وجود نمایش بودنش نیازی به اینجور وسیله ها نیست…
»؟ … آه… هم «
بعد از یه مدت ،اوجو ساما هم بیدار شد.
چشماش رو باز کرد،فهمید که یه جای غریبه ست،سعی کرد بلند شه،ولی بازم فهمید که دستاشو
بستن و در نهایت،مثل کرم روی زمین شروع به وول خوردن کرد.
»!؟ این دیگه چه کوفتیه «
اوجو-ساما فهمید که نمی تونه تکون بخوره پس شروع به جیغ داد کرد.
»! باهام شوخی نکن!اصلا میدونی که من کیم؟!بذارید برم «
چه صدای وحشتناکی.
از وقتی که تو عمارت بودیم به این نتجه رسیده بودم، ولی این دختر هیچ تلاشی برای کنترل کردن
صداش نمیکنه.
درست مثل بابابزرگش، اون با صداش ملت رو تحت فشار میذاره.
بچه ها از بزرگترا تقلید میکنن… مخصوصا چیزای بد رو.
»! انقدر واق واق نکن ! توله سگ لعنتی «
در با شدت باز شد و یه یارویی اومد تو.
لباساش بیریخت بودن،ریشش رو نتراشیده بود و کله کچلش برق میزد.
تعجب نمیکردم اگه یه تیکیت اسم”آدم ربا” هم رو لباسش وصل کرده بود.
نمایش خیلی خوبی بود،ظاهرا فقط باید از جانب خودم نگرام باشم.
هی ! نزدیک من نیا که بوی گه میدی! اصلا میدونی که من کیم؟ الان گیزلین میاد میزنه نصفت «
»! میکنه
تق!
مرده یه لگد به اوجو-ساما زد.
اوجو-ساما جوری جیغ کشید که اصلا در شان یه بانوی جوان نبود و در نتیجه، یه لگد دیگه دریافت
کرد.
»! لعنت بهت! سعی میکنی چیو ثابت کنی؟ شما دو تا نوه های لرد هستین «
مرد بیرحمانه سمت اوجو-سامای دست بسته رفت.
هی،این زیاده روی نیست؟!
» … آی… خیلی درد میکنه… آخ… بس کن… آی «
»! تچ «
مرده بعد از یه مدت از لگد زدن به اوجو-ساما خسته شد،تو صورتش تف کرد و چشمش به من
افتاد…یه لگدم تو صورت من بدبخت زد.
»…! آخ «
خیلی درد داره.
میدونم که قراره طبیعی باشه،ولی میشه اینقدر خشن نباشی؟
شنیدم وقتی که داشت بیرون میرفت یه چیزایی میگفت.
»؟ ساکتشون کردی «
». آره «
». نکشتیش که،کشتیش؟ اگه زیاد از حد بهش آسیب بزنی، قیمتش میاد پایین «
هاه؟دیالوگ هاشون یکم عجیبه …
اگه داره نقش بازی میکنه ، کارشون عالیه ولی … حسش فرق داره.
ممکنه که …؟
». خب که چی؟ پسره باید خدارو شکر کنه که گذاشتیم زنده بمونه «
اصلا خوب نیست.
»…«
بعد از اینکه دیگه نتونستم صداشون رو بشنوم،تا سیصد شمردم، طناب دستام رو سوزوندم و سمت
اوجو ساما رفتم.
از دماغش خون میومد،چشماش دو دو میزدن و زیر لب یه چیزایی زمزمه میکرد.
وقتی که از نزدیک گوش کردم ، فهمیدم که داره یه چی تو مایه های ” هرگز نمی دونم چی چی رو
نمی بخشم”،”نمی دونم چی چی رو به بابابزرگ میگم” رو زیر لب میگه و یه سری کلمات دیگه که
تهدید های کشنده ای بودن…
جراحت هاشو با دست بررسی کردم.
»! آههه «
اوجو-ساما منو دید و جوری جیغ کشید انگار که دردش گرفته باشه.
انگشتم رو روی لبام گذاشتم و بهش اشاره کردم که ساکت باشه.
دو تا از استخون هاش شکسته بودن.
». ای مادر بخشنده خدایان،لطفا جراحات این بنده حقیر را شفا ده و بگذار با بدنی سالم باز آید «
جادوی شفای سطح ابتدایی رو اجرا کردم.امیدوارم کافی باشه…
»… اه؟اه؟دیگه درد نمیکنه «
اوجو-ساما با تعجب به بدنش نگاه کرد.
شش، آروم باش.استخونات شکسته بودن، ولی من با جادوی شفا «: تو گوشش زمزمه کردم
»… درستشون کردم. مثل اینکه توسط دشمنای لرد دزدیده شدیم.قدم بعدیمون اینه که
اوجو-ساما اصلا گوش نمیکرد.
»! گیزلین! گیزلین نجاتم بده! میخوان بکشنمون! زودتر نجاتم بده «
سریع به گوشه اتاق دویدم ، طناب هارو زیر لباسم قایم کردم و پشت به دیوار جوری نشستم که
انگار نه انگار تکون خورده باشم.
مرد با شدت درو باز کرد و اومد تو.
»! خفه شو «
برای مدت بیشتری نسبت به قبل اوجو-ساما رو زیر مشت و لگد گرفت.
»! اگه دوباره جیغ بزنی میکشمت «
حتی منم دوبار لگد خوردم.
من هیچ کاری نکردم.لطفا منو نزن.خدایا، الانه که اشکم در بیاد …
بعد از اینکه رفت ، دوباره پیش اوجو-ساما برگشتم.
» … آه… اههه «
این واقعا زیاده رویه.
تموم استخون های دستا و پاهاش شکستن و یه عالمه جای کبودی داره.
اگه اینجوری بمونه میمیره،درسته؟
بگذار قدرت خدایان بخشنده و مهربان در جسم جاری شود و بنده ای که قدرتش را از دست داده «
» است دوباره برخیزد. شفا
اوجو-ساما دیگه خون بالا نمیاره .
دیگه نمیمیره…احتمالا.
»… آه… هنوز درد میکنه،ک-کمکم کن «
». نه.اگه شفات بدم،دوباره کتک میخوری.لطفا از جادوی خودت استفاده کن «
»؟ چطور باید اون کارو…بکنم «
». اگه قبلا یادش گرفته بودی، میتونستی الان ازش استفاده کنی «
بعد از گفتن این حرف سمت در رفتم و گوشم رو بهش چسبوندم تا ببینم که اونا چی میگن.
کتک زدن اوجو-ساما تا سر حد مرگ کاری نیست که تو یه گروگان گیری ساختگی انجام بدن.
»؟ قراره به اون یارو دفعه قبلی بفروشیمشون «
». نه، بهتره ازشون برای آزاد کردن بچه ها پول بگیریم «
»؟ اگه بگیرنمون چی «
». نمیگیرنمون.میریم یه کشور دیگه «
با توجه به حرفاشون ، اونا واقعا قصد فروش ما رو داشتن.
کجای راهو اشتباه رفتیم؟یعنی آدم ربا های الکی توسط اینا دخلشون آورده شده؟شایدم اینا از اول
قصد گرفتن مارو داشتن…یا نکنه فیلیپ میخواد دخترش رو بفروشه؟
البته…شاید آخری درست نباشه.
…ولی الان این مشکل من نیست.نقشه زیاد عوض نشده.
فقط و فقط فاکتور امنی تحذف شده.
»؟ در مقایسه با فروختن،باج گیری بهتره،نه «
». در هر حال ، بهتره تا شب نشده تصمیم بگیریم «
». مهم نیست ، هر کاریم که بکنیم ، بالاخره یه پول قلمبه دستمون میاد «
ظاهرا میخوان بعد از باجگیری از لرد ، قبل از شب اینجا رو ترک کنن.
بهتره تا روز روشنه از اینجا برم.
». خیلی خب «
حالا باید چیکار کنم؟
بزنم آدم ربا ها رو خرد و خمیر کنم؟ اگه بترکونمشون،اوجو-ساما تحسینم میکنه…
نچ.جواب نمیده.
اگه اینکارو بکنم ، اوجو-ساما فکر میکنه که راه حل همه مشکلات پرخاشگریه.
نچ نچ.اصلا نتیجه مطلوبی نداره.
باید بزارم عجز رو حس کنه.
…در هر حال ، بهتره فعلا سر به سر آدم ربا ها نذارم.
اگه فقط یکیشون به اندازه پائول قوی باشه ، پوستم کندست.
در هر حال ، بدون هماهنگی با آدم رباها هم میتونیم از اینجا فرار کنیم.
یه نگاه به وضعیت اوجو-ساما انداختم.
با عصبانیت بهم زل زده بود.
هم.
به هر حال من کارم رو میکنم.
اول،از جادوی خاک و آتیش برای مهر و موم کردن شکاف های در استفاده کردم و بعد با جادوی
آتش ذوبش کردم،جوری که دیگه نشه تکونش داد.
این در قرار نیست باز بشه،البته نه تا وقتی که یه لگد محکم نثارش کنی.
فقط محض احتیاطه.
بعدش،سمت پنجره رفتم.اولش خواستم که میله هارو ذوب کنم، ولی به این نتیجه رسیدم که زیادی
داغه و تسلیم شدم.
بعد از امتحان کردن راه های مختلف،با ترکیب جادوی خاک و آب ، تونستم دور پنجره رو گل
بگیرم و با موفقیت یکی از میله ها رو بکنم.
سوراخ به وجود اومده برای رد شدن یه بچه به اندازه کافی بزرگ هست.
اوجو-ساما،مثل اینکه ما توسط دشمنای لرد دزدیده شدیم، ظاهرا اونا تصمیم گرفتن که تا قبل از «
». شب اونقدر شکنجه مون کنن تا بمیریم
»؟ داری…دروغ میگی…درسته «
البته که دارم دروغ میگم.
ولی صورت اوجو-ساما رنگ گچ شده بود.
». من نمی خوام که فعلا بمیرم،فکر کنم که زمان جداییمون فرا رسیده… خداحافظ «
خودمو از سوراخ توی پنجره بالا کشیدم.
همون لحظه صدایی از سمت در اومد.
»!؟ هی!چر ا این در صاب مرده باز نمیشه «
اوجو-ساما چند بار به من و بعد به در نگاه کرد.
»… آه…و-ولم نکن…نجاتم بده «
اوه.خیلی زود آروم شدی.چقدر شگفت آور.
صد البته که همچین موقعیتی باعث میشه که آدم به خودش بشاشه.
تا وقتی که به عمارت برگردیم، باید کاملا بهم گوش بدی.میتونی اینو قول «: در گوشش زمزمه کردم
»؟ بدی
»…؟ گوش ، گوش میکنم ،گوش میکنم…باشه «
». میتونی بهم قول بدی که داد نمیزنی؟ گیزلین اینجا نیست «
»!… قول میدم…قول میدم… زود باش… الان میان تو «
». اگه قولتو بشکونی، مطمئن باش که ولت میکنم و میرم «
این جمله رو با سرد ترین لحن ممکن گفتم.
در نهایت، طنابا رو با جادوی آتش سوزوندم ، جادوی شفای سطح ابتدایی رو اجرا کردم،از پنجره
بیرون رفتم و اوجو ساما رو هم بالا کشیدم.
بعد از اینکه از انبار بیرون اومدیم، فهمیدم که اینجا یه شهر دیگه ست.
خبری از دیوار نیست، پس حداقل میشه گفت که تو روآ نیستیم.
بزرگ تر از اونیه که روستا باشه، فکر کنم یه شهر کوچیکه.
اگه قدم بعدی رو برنداریم،اونا پیدامون میکنن.
». هوف.فکر کنم بهتره بریم اونجا «
اوجو-ساما با صدای بلند حرف میزنه.
فکر کرده که الان همه چی امن و امانه؟
»؟ مگه قول ندادی که داد نزنی «
»!؟ زرشک! چرا باید قولم رو نگه دارم «
اوجو-ساما جوری حرف میزنه که انگار شکستن قول یه چیز طبیعیه.
این سلیطه لعنتی…
» که اینطور؟ پس من میرم.خداحافظ «
»! همف «
اوجو-ساما خرناسی کشید و روش رو برگردوند.
دقیقا همون لحظه فریاد عصبانی ای از نزدیکای انبار به گوش رسید.
»!؟ توله سگای لعنتی! کدوم گوری رفتین «
احتمالا اونا تا الان درو شکوندن ، پنجره رو دیدن و فهمیدن که ما فرار کردیم.
»… آآآآآه «
اوجو-ساما جیغ کوچکی کشید و سریع برگشت.
». ف-فقط شوخی کردم.دیگه بلند حرف نمیزنم.فقط برم گردون «
». من خدمتکار اوجو-ساما یا یه برده نیستم «
»؟ م-مگه تو معلم سر خونه نیستی «
». اشتباه میکنی «
»؟ اه «
». اوجو-ساما گفتن که از من خوششون نیومده، پس طبیعتا من استخدام نشدم «
»… م-من استخدامت میکنم «
باید یه قول محکم ازش بگیرم.
»؟ همین الان اینو گفتی، ولی به محض اینکه به عمارت رسیدیم، میزنی زیر حرفت.غیر از اینه «
لحنم حتی از دفعه قبل هم سرد تر بود.
بدون هیچ حرکت اضافه ای اینو گفتم.
» … نمی شکنم، قولم رو نمیشکنم…نجاتم بده… نجاتم بده «
». اگه قول بدی که بلند حرف نزنی و بهم گوش بدی، میتونی دنبالم بیای «
». ف-فهمیدم «
خیلی خوبه.
پس بریم مرحله بعد.
اول ، سکه های بزرگ مسی آسورانی 1 رو تو زیر شلواریم درآوردم.
هر سکه مسی ، یک دهم یه سکه نقره ست.
». لطفا دنبالم بیا «
از غرش های عصبانی اون کچله دور شدیم و به سمت دروازه شهر رفتیم.
اونجا یه نگهبان بود که با تنبلی کشیک میداد.
یه سکه بهش دادم.
». اگه یه کچلی رو دیدی که داره دنبال ما میگرده، لطفا بهش بگو که ما از شهر بیرون رفتیم «
هاه؟چی؟بچه ها؟ می فهمم ، ولی دارید قایم موشک بازی میکنین؟پول زیادیه..، از یه خونواده «
»؟… پولدارید
». لطفا اینکارو انجام بده «
». آه.باشه «
یکم برامون زمان میخره.
مستقیم رفتیم جایی که کالسکه های عمومی هستن.
Asuran
قبلا قیمت کالسکه رو اونور دیوار پرسیده بودم و بلاخره فهمیدم که اینجا کجاست.
اینجا یه شهر نزدیک روآست که بهش میگن ویدین « 1 ».
در گوش اوجو-ساما اینو گفتم. اونم با نگه داشتن قولش متقابلا در گوشم زمزمه کرد.
»؟ از کجا میدونی «
»؟ اونجا نوشته.نمیبینیش «
»… بلد نیستم بخونمش «
خیلی خوبه.خیلی خوب.
». پیدا کردنش راحته، چون که محل رفت و آمد عمومی هم اونجاست «
اومدن به یه شهر دیگه باعث میشه تا حس بدی داشته باشم.احساس میکنم که زخم روانم دوباره
داره برمیگرده.
نه، نه.من الان کاملا با وقتی که حتی نمی دونستم “سلام” کجست متفاوتم.
ولی خودمونیما، پائول تو زمینه شغل یابی دست کمی از “سلام” نداره.
صدای داد و قال عصبانی اون کچله منو به خودم آورد.
»! هوی! عنترا ! کجا قایم شدین؟! گم شین بیاین بیرون ببینم «
»…! باید مخفی بشیم «
توی توالت اونجا مخفی شدیم و درو قفل کردیم.
صدای گرمپ گرمپ قدم هاشون رو میشنیدم.
»!؟ کدوم گوری رفتید توله سگا «
»! نمی تونین فرار کنین «
Widin
ای وای من.اونا واقعا ترسناکن.
نمیشه وقتی که دارید دنبال یکی می کنید ساکت باشید؟ یا حداقل عربده نکشید.
اینجوری هیچ بنی بشری نمیاد خودشو تسلیم کنه که.
بلاخره صدا رفت.
خیالم راحت شد.
ولی نمیتونم بی احتیاطی کنم.
»؟… ا-الان رفتن «
اوجو-ساما دهنش رو با دست لرزونش پوشونده بود.
». خب، اگه پیدامون کنن برای زندگیمون میجنگیم «
»! … میبینم… باشه «
». ولی بعید میدونم که بتونیم شکستشون بدیم «
»؟… که اینطور «
اگه یه دفعه بدوئه بیرون و بزنتشون تو بد دردسری میفتیم.
». ظاهرا برای بیرون رفتن از اینجا باید دوبار کالسکه رو تعویض کنیم «
»؟ تعویض …«
قیافش جوری بود که انگار میخواد بگه :”خب که چی؟”
کالسکه ها از ساعت هشت صبح به بعد هستن و هر یه اسب برای دو ساعت میره. ظاهرا تو همه «
»… شهر ها همینجوریه.رفتن از اینجا سه ساعت طول میکشه و باید با چهارمین کالسکه بریم.پس
»؟ پس «
». اگه به شهر مجاور بریم، کالسکه ای نیست که مارو تا روآ ببره، پس باید شب رو اونجا بمونیم «
»… میفهمم «
به نظر میرسید که میخواد داد بزنه، ولی خودش رو نگه داشت.
من چهار سکه بزرگ مسی آسورانی دارم که میتونن مارو به شهر مجاور ببرن.از اونجا هم یه «
». کالسکه میگیریم و تا روآ میریم.خرج کردن پول اینجا مشکله
»؟ مشکله…ولی کافیه.درسته «
». درسته.کافیه «
به نظر میرسه که خیالش راحت شده باشه.
الان وقت آسودگی نیست.
». البته فقط در صورتی که سرمون کلا نذارن «
» ؟ کلاه بذارن «
لحنش جوری بود که انگار میخواد بپرسه:”چجوری؟”
مدیرای مسافرخونه و ایستگاه فکر میکنن که چون ما بچه ایم، چیزی از حساب و کتاب سرمون «
نمیشه،پس اونا هم سرمون کلاه میذارن.ولی اگه اینکارو بکنن، ما هم به تابلو اشاره میکنیم و اونا
»… مبلغ درست رو میگن. ولی اگه نتونیم بشماریم
»؟ اگه نتونیم بشماریم چی میشه «
». نمی تونیم کالسکه بگیریم و اون مردا میان سروقتمون «
اوجو-ساما لرزید و به نظر میرسه که نزدیکه خودشو خیس کنه.
». اوجو-ساما، توالت همینجاست «
». ف-فهمیدم «
». میرم بیرون یه نگاهی بندازم «
وقتی که خواستم برم، آستینم کشیده شد.
». ن-نرو «
بعد از تموم شدن کار اوجو-ساما، از اتاقک بیرون زدیم .
خبری از مردا نبود.
مطمئن نبودم که دارن بیرون از شهر دنبالمون میگردن یا داخل شهر.
برای شکست دادنشون دعا میکردم .
بعد از دادن پول راننده سوار کالسکه شدیم.
بالاخره به شهر مجاور رسیدیم.
برای اینکه بیرحمی دنیا رو به اوجو-ساما نشون بدم،یه جای مندرس پیدا کردم و روی کومه علف
خشک خوابیدیم.
اوجو-ساما اونقدر مضطرب بود که نمی تونست بخوابه.
با شنیدن کوچکترین صدا از خواب میپرید و به در زل میزد.بعد از اینکه مطمئن می شد که چیزی
اونجا نیست، با آسودگی نفس عمیقی میکشید.
و این پروسه دوباره و دوباره تکرار میشد.
روز دوم،ما اولین کالسکه رو گرفتیم.
چشمای اوجو ساما کاسه خون شده بودن، ولی جرئت بستن چشماش رو نداشت و مدام بیرون
کالسکه رو نگاه میکرد.
ولی خبری از آدم ربا ها نبود.
شاید جا موندن، شایدم تسلیم شدن.
بدون اهمیت دادن بهش فکر میکردم.
بعد از چند ساعت به روآ رسیدیم.
بعد از رد شدن از دیوارای شهر و دیدن عمارت، بالاخره احساس آزادی کردم.
کاملا باورم شده بود که حالا دیگه در امانیم.
بلافاصله بعد از اینکه از کالسکه پیاده شدیم،با قدم هایی سریع و سبک سمت عمارت رفتیم.
حتی منم احساس خستگی میکردم.
و به خاطر خستگیم بی احتیاطی کردم.
اوجو-ساما داخل یه کوچه کشیده شد.
بعد از دو ثانیه، تازه دریافتم که چی شده.
»؟… اه «
فقط دو ثانیه چشمام رو بستم و وقتی بازشون کردم، اوجو-ساما گم شده بود.
اولش فکر کردم که ممکنه آب شده و رفته باشه توی زمین، ولی بعد رد لباس اوجو-ساما رو دیدم
بعدش …. اون دو تا چلغوز رو که اوجو-ساما رو میبردن.
»! همف «
با استفاده از جادوی خاک یه دیوار بلند سر راهشون ساختم.
»!؟ این دیگه چه گوهیه «
»! مممممممف «
اوجو ساما رو دیدم، دهنش بسته و چشماش پر از اشک بودن ،
واقعا کارشون تو گل گرفتن دهن ملت تو چند ثانیه خوبه.
اوجو-ساما خیلی وحشت زده بود.صورتش داشت به کبودی میزد.
یکیشون همون کچلی بود که بهم لگد زده بود.اون یکی هم همون یارویی بود که داشت باهاش
حرف میزد.
جفتشون شمشیر داشتن و قیافه شون سارقانه بود.
»… پس تو همون عوضی هستی «
اولش با دیدن دیوار شوکه شدن، ولی وفتی که برگشتن و منو دیدن، لبخند مزخرفی رو لباشون
شکل گرفت.
کچله به سمت من اومد.
برای ترسوندنشون، یه نوپ آتش کوچیک رو نوک انگشتم درست کردم.
»! چی؟! گوه اضافی نخور «
کچله شمشیرشو درآورد.
اون یکی با گذاشتن شمشیرش زیر گلوی اوجو-ساما، آروم آروم عقب رفت.
سگ توله! پس برا همین اونقدر آروم بودی. یه بادیگارد جادوگر… واسه همینم تونستی راحت فرار کنی! «
»؟ تف بهش! گول قیاقتو خوردم! نکنه تو شیطونی چیزی هستی
». من بادیگارد نیستم.هنوز حتی استخدام هم نشدم «
و صد البته از نژاد اهریمن هم نیستم.هرچند نیازی نبود اینو بگم.
»!؟ چی؟! پس چرا مزاحم میشی؟! کرم داری «
». نه. قراره بعد از این قضایا استخدام شم «
»؟ پس اینکارا واسه پوله. ها «
واسه پوله.
برای پرداخت شهریه به پول نیاز دارم.
». حرفتو انکار نمیکنم «
گ.شه های لب کچله با شنیدن حرفم بالا رفتن.
پس بیا تو تیم ما.بین مشتزیامون یه پیرمرد خرپول منحرف هست که دخترا رو با موقعیت اجتماعی «
بالا میخره.تازه، باجگیری هم میتونیم بکنیم. شنیدم که این دختره سوگلی لرده. اونا هرچی بخوایم
». رو بهمون میدن
مثلا نمیدونستم. »… اوه «
با شنیدن جوابم ، رنگ اوجو-ساما بیش از پیش پرید.
»؟ چقدر میتونیم بگیریم «
»! یه چی تو مایه های صد سکه طلا «
اینقدر با گفتن این جمله به خودش افتخار میکرد که کله طاسش برق میزد.
دقیقا نمی دونم که چقدر میشه، ولی لحنش مثل آدمای پول ندیده ای بود که با ذوق و شوق
میگن:”وای!یه میلیون دلار!”
مثل این بود که بگه:”فوق العاده ست. نه؟”
بیخیال مرد.مگه بچه مهد کودکی هستی؟
»؟ هه هه هه. تو شاید جوون باشی، ولی این چیزا حالیته.درسته «
»؟ چرا همچین حرفی میزنی «
با اون جادوت و رفتار خونسردت هرکی با یه نگاه میفهمه.نژاد اهریمن همچین آدمایی هم دارن. «
»؟ خب، تو باید اهمیت پول رو بفهمی، درسته
». میفهمم «
برای آدمی که هیچی حالیش نی نتیجه گیری خوبی بود.
سن عقلی من چهل ساله، یه امتیاز برای آقای آدم ربا.
درسته. با تشکر از بعضیا که منو بدون حتی یه قرون وسط ناکجاآباد ول کردن، اهمیت پول رو خیلی «
». خوب میفهمم
»؟ هه هه هه.دیدی، درسته «
قبلش ، من فارغ از غم دنیا زندگی میکردم.
بیست سال زندگی پر از بازی های رایانه ای و اروگه… نصف عمرم رو اینجوری بر باد فنا دادم.
ولی ازش درس گرفتم.
میتونم اوجو ساما رو تسلیم دشمن کنم، یا اینکه کمکش کنم.
». به جاش، بذار بهت بگم؛ تو این دنیا چیزایی هستن که نمیشه با پول خرید «
»! تچ! سعی نکن با این جفنگیات قشنگ خرم کنی «
اینا جفنگیات قشنگ نیستن. تو نمی تونی یه “دِره” « 1 ». رو با پول بخری
ریدم.
»؟ دره؟ اون دیگه چیه «
کچله یکم گیج شده ، شرایط مذاکره از بین رفته ، شمشیر زیر گلوی اوجو-ساماست و خبری از
لبخند نیست.
»! من گروگان دارم! اون گوی آتیش رو بنداز کنار «
»؟ میتونم تو هوا پرتش کنم …«
میتونی، ولی اگه بخوای سمت ما پرتش کنی، گلوی این هرزه رو میبرم و ازش به عنوان یه سپر «
». استفاده میکنم
نذاشت پراکندش کنم.
1.دره چیه؟حقیقتش خودمم نمی دونم. ولی همون کلمه ایه که تسوندره و یاندره رو میسازه. در هر حال،
اینجا منظورش اوجو-ساماست.
بعد از افسونخوانی، بقیه روند اتوماتیکه.
اون اگه جادو بلد بود، اینو میدونست.
». فهمیدم «
قبل از پرتاب، دستکاریش کردم و نوع خاصی از توپ آتشین رو ساختم و
به هوا پرتش کردم.
»! وا «
»؟! چی «
»؟! همممف «
صدای کر کننده ای داشت، وقتی که همه داشتن بالا رو نگاه میکردن،شروع به دویدن کردم.
تو هر دو دستم جادو هایی رو که بیشتر از همه استفاده میکردم رو درست کردم.
تو دست راستم جادوی باد)بمب صوتی حقیقی(
و تو دست چپم جادوی خاک)توپ سنگی(
جفتشون رو سمت اونا پرت کردم.
»! آآآآه «
بمب صوتی رو سمت اونی که اوجو- ساما رو نگه داشته بود انداختم.
»! هاه «
اوجو-ساما از دستش افتاد و من گرفتمش. مدل پرنسسی.
»! ما رو دست کم نگیر «
کچله توپ سنگی رو نصف کرده بود.
هیچ نظری ندارم که از کدوم سبک استفاده کرده.
»… آخ «
چه وحشتناک. اگه این یارو به اندازه پائول قوی باشه، هیچ شانسی برای شکست دادنش نخواهم
داشت.
»!… آواواواوا «
با استفاده از جادوی آتش و باد، یه موج شوک نزدیک پاهام درست کردم و در جهت مخالف پریدم.
شدتش اونقدر زیاد بود که فکر کردم استخون های پام شکستن.
کچله با شمشیرش بهم یورش برد. ولی هوا رو برید. دقیقا یکم بالاتر از نوک دماغم رد شد.
خیلی خطرناک بود.
به اندازه پائول سریع نیست، اگه بتونم چیزایی که یاد گرفتم رو عملی کنم، میتونم شکستش بدم.
توپ آتشینی رو سمتش فرستادم که با شمشیر دفاعش کرد.
وقتی که مشغول توپ آتش بود، با جادوی آب و خاک زیر پاهاش ماسه غلطان درست کردم.
پاهاش کاملا توش فرو رفتن.دیگه نمیتونه حرکت کنه.
»!؟ چی «
عالی شد.
ما بردیم.
از این موضوع مطمئنم.
دشمن نمی تونه بدوئه ، کاری از دستش برنمیاد و میتونم از مردم کمک بخوام.
… یا حداقل اینطور فکر میکردم.
»! فکر فرار رو هم نکن «
یه هو شمشیرشو پرت کرد.
همون لحظه ، درس پائول رو به یاد آوردم؛شمشیرزنای سبک خدای شمالی وقتی پاشون مجروح
میشه شمشیرشون رو به سمت حریف پرتاب میکنن.
شمشیر با سرعت بالا داشت به سمتم میومد.مقصدش سر من بود.
احساس میکردم نمی تونم از زیرش در برم.
… مرگ.
باز هم این کلمه.
یه چیز قهوه ای رنگ جلوی چشمام اومد.
و در همون زمان شمشیر روی زمین افتاد.
»؟ اه «
جلوی من یکی ایستاده بود.
یه مبارز.
وقتی سرم رو بلند کردم، گوشهاش رو روی سرش دیدم.
گیزلین ددورودیا.
». بقیش رو به من بسپار «
همون لحظه ای که دستش به سمت شمشیرش رفت، رد قرمزی تو هوا ظاهر شد و سر کچلی روی
زمین افتاد.
»؟… اه «
حتی با وجود اینکه اون دور بود…
»؟… ت-تو دیگه از کجا اومدی «
سر این یکی هم تو کمتر از یه ثانیه رو زمین افتاده بود.
مغزم هنگ کرده.
»…«
به دو جنازه روی زمین نگاه کردم.
چه اتفاقی افتاده؟ هیچ نظری ندارم.
اه؟ اونا مرده ن؟
»؟ هم، رودیوس، فقط همین دو تا بودن «
سوال گیزلین منو به خودم آورد.
». آه، بله. ممنون، گیزلین نی-چان «
». به نی-چان نیازی نیست. گیزلین کافیه «
گیزلین برگشت و سرش رو تکون داد.
». توی هوا یه انفجار دیدم و اومدم تا چک کنم. مثل اینکه برداشتم ازد موضوع درست بوده «
»… س-سریع بود.خیلی سریع شکستشون دادی «
از وقتی که اون توپ آتش رو پرتاب کردم یه دقیقه هم نگذشته بود که گیزلین ظاهر شد.
مهم نیست چه جوری به قضیه نگاه کنی، خیلی سریع بود.
نزدیک بودم. تا وقتی که یه جنگجوی ددورودیا باشه، دشمن بیدرنگ کشته میشه. ولی رودیوس، «
»؟ این اولین باریه که مقابل سبک خدای شمالی میجنگی
». این اولین باریه که تو موقعیت “بکش یا کشته شو” قرار میگیرم «
». که اینطور؟ به هرحال، باید مواظب باشی. این آدما تا قبل از مرگشون تسلیم نمی شن «
قبل از مرگشون.
درسته. اونا مرده ن.
پاهام وقتی که به شمشیری که داشت سمتم میومد فکر میکنم ، سست میشن.
لحظه ای که اون میخواست منو بکشه.
». ب-برگردیم «
اگه یه حرکت اشتباه کرده بودم ، الان به جای اونا جسد من رو زمین بود.
تا الان نفهمیده بودم، ولی اینجا یه دنیای متفاوته.
دنیایی پر از شمشیر و جادو.
اگه دوباره بمیرم چه اتفاقی برام میفته؟
ترسی ناشناخته وجودمو پر کرد.
به محض اینکه به عمارت رسیدیم، اوجو-ساما همونجا روی زمین نشست.
تموم انرژیش به خاطر تنش زیاد تخلیه شده.
خدمتکارا با وحشت سمتش اومدن.
اوجو-ساما دست کمکشون رو رد کرد و مثل یه گوزن نوزاد رو پاهای لرزونش ایستاد.
مثل یه پادشاه خوفناک دست به سینه ایستاد.
خدمتکارا با دیدن ژست معمول اوجو-ساما متوقف شدن.
اوجو-ساما انگشتش رو سمت من گرفت و با صدای بلند گفت:
»! قولمون برای قبل از رسیدن به عمارت بود.حالا میتونم حرف بزنم «
». ممم، بله شما الان میتونید حرف بزنید اوجو-ساما «
بعد از شنیدن صدای بلندش احساس کردم کشی هام غرق شدن.
بدنم داشت میلرزید.شاید اوجو-ساما فهمیده بود که من فقط تو حرف زدن خوبم.
بهت اجازه میدم که اریس « 1 »! صدام کنی
حرف اوجو ساما باعث شد تا شوکه بشم.
»؟ اه «
»! گفتم که بهت اجازه میدم اونجوری صدا کنی «
اوه، پس یعنی اشکالی نداره؟
معلم سر خونه شدم؟
جدی میگی؟ موفق شدم؟ فوق العاده ست!
»! خیلی ممنونم، اریس-ساما «
Eris
»! نیازی به ساما نیست! اریس صدام کن «
اریس از گیزلین تقلید کرد و بعد تلپی رو زمین نشست.
و من معلم سر خونه اریس بوریاس گریرت شدم.
—وضعیت—
نام: اریس بوریاس گریرت
پیشه: نوه لرد فدوآ
حرف زدن باهاش: غیرممکن نیست.
شخصیت: پرخاشگر
خواندن و نوشتن: فقط میتونه اسمش رو بنویسه.
ریاضی: محاسبات تک رقمی.
جادو: بهش علاقه منده.
شمشیرزنی: سطح ابتدایی سبک خدای شمشیر.
آداب معاشرت: خوش آمد گویی به سبک بوریاس ها.
آدمایی که دوستشون داره: پدربزرگش ، گیزلین.